عوامل فردی: برخی خصایص فردی مثل؛ خود کنترلی بالا، حیطه کنترل داخلی و نیاز به قدرت سبب می‌شوند فرد به سمت رفتار سیاسی تمایل داشته باشد. چنین افرادی سطح بالایی از تأثیر اجتماعی داشته و عقیده دارند که می‌توانند محیط خود را کنترل کرده و به دنبال وسیله ای برای پیشبرد علایق فردی خود هستند بنابراین به کارهایی دست می‌زنند که این عوامل را به طرز مناسبی پاسخ دهند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

عوامل سازمانی: شامل؛ کمبود منابع که فرصت برای پیشرفت رقابت برای منابع محدود را زیاد می‌کند.
زمانی که پاداش دهی به صورت ذهنی و سلیقه ای باشد.
زمانی که اعتماد در سازمان کاهش یابد.
زمانی که نقش فرد در سازمان مبهم باشد.
فرهنگ سازمانی که بر رویکرد برد و باخت تأکید دارد.
فشاری که برای انجام کار به افراد وارد می‌شود.
زمانی که افراد بالا دست به رفتار سیاسی دست می‌زنند جوی را بوجود می‌آورند که به افراد زیر دست نیز این اجازه داده می‌شود که رفتار سیاسی داشته باشند.
این عوامل را می‌توان به صرت شکل زیر نشان داد:
عوامل فردی
خود نطارتی زیاد
کنترل درونی
ریاست طلبی
سرمایه گذاری در سازمان
داشتن موقعیت شغلی جایگزین
انتظار موفقیت
عوامل سازمانی
منابع محود و کمیاب
ساختار و فرهنگ سازمان
ابهام در نقش
تغییرات سازمانی
تصمیمات برنامه­ ریزی نشده
اعتماد کم
سیستم ارزیابی عملکرد نامشخص
سیستم پاداش برد و باختی
سیستم تصمیم ­گیری مبتنی بر بروکراسی
فشار برای عملکرد عالی
زیاد

رفتار سیاسی 
کم ر سیاسی

-
زیاد
رفتار سیاسی
کم
-
شکل ۲-۱۰ .عوامل مؤثر بر رفتارهای سیاسی

۲-۴-۸-۴- سطوحعمل سیاسی در سازمان

گرچه بیشتر رفتارهای سیاسی در سطح فردی رخ می­دهد، ولی می­توانند در سطوح گروهی یا سازمانی نیز صورت پذیرند (کریتنر و کنیکی،۲۰۰۱). هر سطح نیز ویژگی­های برجسته خاص خود را دارد. در سطح فردی، افراد به دنبال منافع فردی خود هستند. ولی ابعاد سیاسی
ائتلاف­ها و شبکه­ ها به روشنی عمل سیاسی در سطح فردی نیست. در قالب سازمان نیز، یک ائتلاف یک گروه غیر رسمی است که برای پیگیری یک موضوع به هم پیوسته­اند. ائتلاف­ها می­توانند با عضویت در گروه غیر رسمی تقارن داشته یا نداشته باشند (رابینز و جاج، ۲۰۰۸).

شکل۲-۱۱ . سطوح عمل سیاسی درسازمان(کریتنر و کنیکی، ۲۰۰۱)

۲-۴-۸-۵- دیدگاه‌های مربوط به سیاست درسازمان

دو دیدگاه غالب رایج در مورد سیاست سازمانی عبارتند از دیدگاهی که بر گرفته از فلسفه ماچیاولی است و سیاست را بر حسب علائق فردی و استفاده از ابزار تأئید نشده تعریف می‌کند. در این حالت سیاست سازمانی عبارت است از مدیریت نفوذ برای رسیدن به اهدافی که توسط سازمان مجوز ندارند یا بدست آوردن و تحقق اهداف دارای مجوز از طریق ابزار نفوذ بدون مجوز امکان پذیر است. افراد معمولاً سیاسی محسوب می‌شوند و این زمانی است که آنها به دنبال اهداف خود یا استفاده از ابزاری هستند که توسط سازمان به آنها اجازه استفاده از آن داده نشده یا محدودیت های قانونی مانعی برای آن محسوب می‌شوند.
دومین دیدگاهی که وجود دارد با سیاست به عنوان یک کارکرد لازم و ضروری که از تفاوتها در علائق فردی افراد ناشی می‌شود برخورد می‌کند. در این حالت سیاست سازمانی هنر مصالحه خلاق در بین علایق رقیب است. سیاست سازمانی همچنین استفاده از قدرت برای توسعه اهداف قابل قبول جمعی و اهدافی است که علایق جمعی و فردی را به حالت توازن می‌رساند. این دو رویکرد در مورد سیاست سازمانی از آن یک شمشیر دولبه می‌سازد. در تحقیقاتی که انجام گرفته ۵۳% افراد بیان داشتند که سیاست سازمانی تحقق اهداف سازمان و بقای آن را میسر می‌سازد. با این وجود سیاست های سازمانی به خودی خود خوب یا بد نیست (شرمرهورن و همکاران،۲۰۰۳)

۲-۴-۸-۶- سیاست به عنوان وسیله ای برای حفاظت شخصی

با وجود اینکه سیاست سازمانی برای سازمان به طور کلی مفید است، این واژه بیشتر در حوزه فردی با عنوان حفاظت فردی بهتر شناخته شده و درک می‌شود. این مسأله خواه مورد قبول سازمان باشد یا نه تمامی کارکنان به این اعتقاد دارند که در هر سازمانی آنها باید ابتدا مراقب خود باشند. در بسیاری از سازمانها اگر کارکنان از خود مراقبت نکنند هیچ کس دیگر نیز این کار را برای آنها نخواهد کرد (رابینز و جاج، ۲۰۰۸).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...