دفچنبریست که پوستی بر آن چسبانند و قوالان آن را با انگشت نوازند (معین)
ارغنونبر وزن اندرون، سازیست مشهور که افلاطون وضع کرده است، و بعضی گویند ارغنون ترجمه مزامیر است یعنی جمیع سازهای نفس، و بعضی دیگر گویند چون هزار آدمی از پیر و جوان همه به یکبار با آوازهای مخالف یکدیگر چیزی بخوانند آن حالت را ارغنون خوانند و جمعی دیگر گفته‌اند که ارغنون ساز و آواز هفتاد دختر خواننده و سازنده است که همه یک چیز را به یکبار و به یک آهنگ با هم بخوانند و بنوازند (برهان)
سه‌تا: طنبوری را گویند که به آن سه تار بسته باشند (برهان)
مصرع دوم تمثیل است.
بین چنبر دف، ارغنون و سه تا مراعات‌النظیر وجود دارد.
معنی بیت: تا هنگامی که تو با دیده قاصر و ظاهر بین خود به جهان بنگری، امور مختلف و معنی و صورت در دیده تو یکی است. تو ماه را مانند حلقه‌ی دف می‌بینی، همچنانکه برای کودک ارغنون و بربط سه تار هیچ فرقی نمی‌کند و او از آنها حظّ روحانی نمی‌برد.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

پیش عقل ناقص تو ماه و چنبردف تفاوتی ندارند (و هر دو حلقوی شکل هستند) همچنانکه در مجلس کودک ارغنون و سه‌تا تفاوتی ندارد.
۱۸)بند نجات که زد در پیش رخنه دل؟ آنکس که رفت برون از بند کام و هوا
بند: دام
بین بند و بند جناس تام وجود دارد.
همچنین (با کمی مسامحه) در بیت آرایه ردالعجز علی‌الصدر نیز وجود دارد.
معنی بیت: فقط آنکس می تواند شکاف و نقص و خلل پیدا شده در دل را بند زند (به درمان دل پرداخته و درد دل را چاره سازد) که خود را از بند نفس و هواپرستی آزاد ساخته باشد و در پی هوی و هوس نباشد.
۱۹)از نفس امان مطلب کاینجا نداد به کس نخل شکسته رطب دست بریده عطا
نفس به نخل شکسته و دست بریده تشبیه شده که ثمری ندارد (تشبیه مضمر)
معنی بیت: از نفس خود امان مطلب. زیرا که نفس تو مانند نخل شکسته‌ای است که رطب و خرمای تازه نمی‌دهد و چون دست بریده‌ای است که نمی تواند عطا و بخشش کند.
۲۰)هستی خلیفه نسب بغداد قدس طلب سایس سرای جهان چه در خورست ترا
خلیفه نسب: کنایه از انسان که از نسل آدم ابوالبشر است که خلیفه الله نامیده می‌شود. چنانکه خدای تعالی در آیه ۳۰ بقره فرموده:« واذ قال ربک للملائکه انّی جاعل فی‌الارض خلیفه».
ترجمه: و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من (برآنم) که جانشینی در زمین قرار دهم.
بغداد: (بغ+ داد)، بغ داده، خدا داده، در زمان منصور، دومین خلیفه عباسی در کنار دجله ساخته شده، پایتخت کشور عراق، بغداد یک کلمه فارسی است (فرهنگ لغات و تعبیرات)
قدس:‌ پاک بودن، پاکی، تنزیه
بغداد قدسبغداد را که روزگاری محلّ خلافت بوده و از آبادی و زیبایی و نعمت بهره کافی داشته است، شاعر با در نظر گرفتن مناسبت و ملایمت آن با لفظ خلیفه، در معنی شهر و جایگاه مقدس که کنایه از عالم قدس و اعلی علیین باشد آورده است (تعلیقات دیوان مجیر).
بغدا طلب (اضافهمجازی) بغداد خواست و آرزو و طلب کردن.
از کجا برداشته ز اول ز بغداد طلب در کجا در وادی تجرید امکان دیده‌اند
(دیوان خاقانی، ص ۸۹)
«بغداد طلب استعاره است و در این شرح آمده که از بغداد طلب قدم برداشته و روان شدند… و ذکر بغداد از آن کرده است که حجاج در بغداد جمع شوند و از آنجا روان شوند و در وادی رسند و از آنجا در مکه مبارکه روند و حج کنند (فرهنگ لغات و تعبیرات).
ولی ظاهراً در اینجا طلب فعل است و نباید با اضافه‌ی به قدس و طلب خوانده شود.
سایس سرای جهان: کنایه از این جهان است، که محل ریاضت می‌باشد(تعلیقات دیوان مجیر).
مصرع دوم استفهام انکاری است (چه در خور است ترا، یعنی شایسته تو نیست).
این بیت مقایسه شود با بیت معروف مولوی.

چنین قفس نه سزای چون من خوش الحانیست روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

معنی بیت: ای انسان تو خلیفه ‌زاده هستی بنابراین طالب عالم قدسی و اعلی علیین باش، و در فکر این باش که این جهان را که محل ریاضت است و شایسته‌ی اقامت چون تویی نیست ترک کنی.
۲۱)زین پنج حس چه شوی ایمن که با همه شش؟ بدباز هم برد از خصل حریف دغا
پنج حس: حواس پنجگانه، سمع و بصر و شم و ذوق و لمس( لغت‌نامه به نقل از، فرهنگ لغات و تعبیرات)
شش: شش خانه‌ی نرد و کنایه از سرگردانی و حیرانی و گرفتاری (فرهنگنامه شعری)
بدباز: کسی که در قمار سخت بازد.
خصل: به فتح اول به معنی ندب است که داو بر هفت باشد. در بازی نرد و شرط و پیمان در تیراندازی و گروبندی قمار نیز هست (برهان).
خَصَل یا خَصل: مقدار شرط بندی است که آن را می‌توان نهایتاً تا هفده برابر زیاد کرد (در نهمین بار) که به آن داو تمامی یا تمامی ندب یا دستخون گویند.
«خصل: در فرهنگها خصل را به معنی نقدی که بر سر داو گذارند و یا شرط و گرو قمار نوشته اند ولی استاد مدرس رضوی عقیده داشتند که خصل علامتی است که حریف در موقع بازی می‌گذارد و هم اکنون نیز در بازی نرد معمول است که هنگام داو کردن چوب کبریت یا نشانی می‌گذارند که حریف نتواند جر بزند».
دست در خصل می کنی هشدار مهره در شش درو حریف دغاست
(فرهنگ اشارات،ص ۱۰۸۸)
دغا: ناراست، حرامزاده، سیم ناسره، فریب (معین)
بین پنج و شش مراعات‌النظیر وجود دارد.
پنح حس ظاهری انسان را به شخص سخت بازنده در قمار تشبیه کرده (تشبیه مضمر).
معنی بیت: تو نباید از این حواس پنجگانه ایمن باشی (اعتماد به این حواس پنجگانه ظاهری بکن) چرا که بعید نیست کسی که در قمار سخت باخته، با وجود سرگردانی و گرفتاری می‌تواند از حریف ناراست و دغل ببرد (مواظب باش که حواس ظاهری فریبت ندهد و گول این حواس را نخور و به ان اعتماد مکن).
۲۲)صافی بباش و بره زین تنگنای که می آن روز رست زدَن کز درد گشت جدا
صافی شدن: پاکیزه شدن، بی غل و غش شدن، مستخلص شدن (فرهنگ کنایات)
دَن: خم قیراندود که بزرگتر از سبو باشد (معین).
درد: آنچه که از مایعات (مانند روغن، شراب) ته نشین شود؛ ماده کدری که در قعر ظرف مایعات رسوب کند، انتها، آخر (معین).
بین می و دن و درد تناسب وجود دارد.
این تنگنای: کنایه از این جهان
معنی بیت: بی غل و غش و مستخلص باش تا از این دنیای محدود نجات یابی، زیرا که شراب با جدا شدن از ته مانده خود از خم قیراندود، جدا شده و رهایی می یابد.
۲۳)گنج گهر چه نهی چون راه کاهکشان عالم به برگ کهی واکن چو کاهربا

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...