در ترجمه ی اصطلاحات صوفیه آمده است: «واحد عبارت است از اسم ذات به این اعتبار».[۱۲۵۰]
نیکلسون می گوید: فرقه ی مهمی از متصوفه معتقدند که واحد حقیقت وجودی است و می گویند: «کثرت ظاهر تعینات نمودهایی از آن است: یعنی «خلقِ» ظاهر همان «حق» باطن است».[۱۲۵۱]
وادی ایمن
«درآ در وادی ایـمــن کـته نـاگـاه درختـی گــویـدت انّـی اَنَـا اللـه»
همان، بیت۸۲، ص۵۱
وادی ایمن، عبـارت اسـت از طریق تـصفیه ی دل که قابلیّت تجـلّی الهی را دارد و مشـاهده ی جمال
ذوالجلال، جز به آن طریق مقدور و میسّر نباشد.[۱۲۵۲]
«وادی ایمن» اشاره به آیه ی کریمه ی زیر دارد که خداوند درباره ی حضرت موسی (ع) فرمود: « فلمّا اتاها نودی شاطی الواد الایمن فی البقعه المبارکه من الشجره أن یا موسی انّی انا الله رب العالمین ».[۱۲۵۳]
دکتر عباسی داکانی می گوید: «وادی ایمن یعنی سرزمین جانب راست. بعضی از مفسران ایمن را از ایمان و ایمنی مأخوذ دانسته اند. شیخ اشراق، شهاب الدین یحیی بن حبش سهروردی راست را رمزی و کنایتی از عالم مینوی در برابر عالم مادی می داند. بدین ترتیب وادی ایمن کنایتی از باطن جهان در برابر ظاهر آن است».[۱۲۵۴]
دکتر سجّادی می گوید: به عالم علوی «وادی ایمن» اطلاق شده است و نیز آن را کنایه از وحدت مطلق دانسته اند؛ یعنی مکانی که جز ندای دل نواز «انا اللّه» در آن چیز دیگری نیست و غیر اجازه ی ورود به آن جا را
ندارد و در آن جا هر چه است صوت حق تعالی است و بس.[۱۲۵۵]
وجد
«بـه هـر نغمـه کـه از مطـرب شنیـده بـدو وجـدی از آن عـالم رسیـده»
شرح گلشن راز، بیت۸۵۵، ص۵۳۱
به اعتقاد لاهـیجی وجد، حالت و یافتی خاص است که مقتضلی تـجلّی و ظهور « کُلُّ یَوم هو فی شأن » [۱۲۵۶]
است.[۱۲۵۷]
ابوالقاسم قشیری می گوید: «وجد آن بود که به دل تو درآید بی تکلّفی تو و پیران از این سبب گفتند وجد، یافتن بود و مواجید به مقدار وردها بود ». [۱۲۵۸]
وی در این باره حکایتی را بیان کرده است که در این جا ذکر می شود: « از استاد ابو علی شنیدم که گفت: {هر گاه} که ادب بزرگان چون نگاه داشت اندر سماع، خدای عزّ و جل وقت بر وی نگاه بداشت از برکات ادب، تا گفت وجد خویش نگاه دارم و چون خالی باشم فرا گذارم وجد را تا وجدم پدیدار آید زیرا که وجد را فرا نتوان گذاشت پس از آن که وجد بشد و غلبه ی وجد برخاست ولیکن چون صادق بود اندر مراعات و حرمت پیران خدای عزّ و جلّ وقت بر وی نگاه دارد تا به وقت خلوت وجد پدیدار آید».[۱۲۵۹]
هجویری غزنوی می گوید : وجد و وجود هر دو مصدر هستند اولی به معنای اندوه و دومی به معنای یافتن و فاعل هر دو یک چیز است و تفاوت آن ها در مصدر شان است. مراد صوفیان از وجد و وجود اثبات دو حال است که در هنگام سماع برای آن ها ظاهر می شود که یکی مقرون اندوه و دیگری موصول یافت و مراد است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

وی سپس به تفاوت میان وجد و اندوه پرداخته و می گوید: «حزن نام اندوهی است که در نصیب خود باشد و وجد نام اندوهی باشد که در نصیب غیر باشد بر وجه محبّت ».[۱۲۶۰]
کیفیّت وجد را با عبارات و کلمات نمی توان بیان کرد چون آن الم است در مغایبه و قلم از بیان الم ناتوان است، «پس وجد سرّی باشد میان طالب و مطلوب که بیان آن در کشف آن غیبت بود». هجویری غزنوی می گوید: در نزد من وجد اصابت المی است در دل که از فرح یا از نزح یا از طرب یا از طرب یا از تعب باشد. گروهی از مشایخ معتقدند که وجود صفت مریدان است و وجد صفت عارفان و چون درجه ی عارفان از مریدان بالاتر است، پس صفت وجد از وجود کامل تر است .گروهی دیگر می گویند که وجد حرقت مریدان است و وجود تحفه ی محبّان و رتبه و درجه ی محبّان بالاتر از مریدان است.[۱۲۶۱]
غزالی وجد را دومین مقام از مقامات سماع بیان کرده است و می گوید: چون شخص سماع کننده از فهم- مقام اول سماع – فارغ شود حالی بر او پدیدار آید که آن را وجد نامند وجد به معنی یافتن است. یعنی آن شخص، حالتی یافت که بیش از این نبود و حقیقت آن حالت بسیار است، امّا دو جنس دارد:[۱۲۶۲]
۱- از جنس احوال ۲- از جنس مکاشفات
وجود
«محقّق را که وحدت در شهود است نخستین نظره بر نـور وجـود است»
شرح گلشن راز، بیت۸۳، ص ۵۲
«مـن و تـو عـارض ذات وجـودیم مشبّکهــای مشکـات وجـودیـم»
همان، بیت۲۹۱، ص۱۸۹
از دیدگاه لاهیجی وجود، همان واحد مطلق است که غیر از وجود او موجود دیگری نیست و موجودیّت اشیای دیگر از وجود اوست و بدون او، موجودیت آن ها اضافه ای بیش نیست و معنا و مفهومی ندارد. همچنین وی وجود را به دریایی موّاج و پرتلاطم تشبیه می کند که هر موجی از امواج آن به صورت موجود و نفس انسانی ظاهر و نمایان می شود.[۱۲۶۳]
«دل عارف شناسای وجـود است وجـود مطلق او را در شهـود است»
همان، بیت۳۹۶، ص۲۸۹
در شرح گلشن راز آمده است: «وجود مطلق، وجود من حیث هو هو مراد است؛ یعنی به شرط شیء که مقیّد به هیچ قید نباشد؛ یعنی آن حقیقت وجود که عین واجب الوجود است، نه کلّی است و نه جزوی و نه عامّ و نه خاصّ و نه واحد به وحدت زایده بر ذات، بلکه مطلق است از همه ی قیود؛ تا حدّی که از قید اطلاق نیز معرّاست».[۱۲۶۴]
در ترجمه ی رساله ی قشیریه آمده است که: وجود پس از درجه ی وجد قرار دارد و هنگامی که سلطان حقیقت ظهور می کند بشریّت را بقایی نماند و سالک باید از اوصاف بشری رهایی یابد تا بقای حق را دریابد.
«ابوالحسن نوری گفت: سی سال است تا میان وجد و فقدم، چون خدای را یابم دل گم کنم و چون دل باز
یابم خدای را فراموش کنم». قشیری معتقد است که تواجد مبتدیان را و وجود منتهیان راست و وجد واسطه ای است میان نهایت و بدایت.[۱۲۶۵]
هجویری می گوید: وجود مصدری است که به معنی یافتن است و مراد عارفان از وجد وجود، اثبات دو حال است که در هنگام سماع برای آنان ظاهر می شود که اولی مقرون اندوه و دومی موصول یافت و مراد است، و حقیقت یافت، حصول مراد می باشد. وجود فضلی است از محبوب به محبّ خویش و اشارت از حقیقت آن معزول است. او وجود را ازالت غمّی از دل و مصادقت را مراد آن بیان می کند.
مشایخ راه طریقت در این که وجد کامل تر است یا وجود اختلاف نظر دارند، گروهی می گویند که وجود صفت مریدان و وجد صفت عارفان است؛ چون مقام عارفان از مریدان بالاتر می باشد و باید صفتشان نیز کامل تر باشد. گروهی دیگر معتقدند که وجد حرقت مریدان و وجود تحفه ی محبّان است و درجه ی محبّان از مریدان بالاتر می باشد.[۱۲۶۶]
«وجود، از میان رفتن اوصاف خود به واسطه ی پنهان شدن اوصاف بشریّت است، زیرا که چون سلطان حق و حقیقت ظهور کند بشریّت باقی نماند و بالجمله وجود، وجدان ذات حق است».[۱۲۶۷]
وجود «عبارت از وجدان حقّ در شعور و شعف باطنی است».[۱۲۶۸]
خداوند متعال در چند جای از قرآن کریم، با صراحت از واژه ی وجود و مشتقات آن سخن به میان آورده و فرموده است: «خدا را آمرزنده و مهربان خواهد یافت».[۱۲۶۹]
وجود دارای سه معنی است :
«۱- وجود، علم لدنی است.
۲- وجود ،حق تعالی است وجودی از روی معاینه (و بلکه بالاتر از آن) که امکان هیچ اشاره ای به سوی
او نیست.
وجود (و دستیابی و ظفر به) مقام اضمحلال (و استهلاک) رسم وجود در وجود است به غرقه».[۱۲۷۰]
وجود کل
«وجـود کـل ز کثـرت گشت ظـاهر کـه او در وحـدت جـزو است سـاتر»
شرح گلشن راز، بیت۶۳۶، ص۴۱۴
به نظر لاهیجی، مراد از وجود کل و هسـتی، موجودات است، که از کثرت اضافات و شئونات آن واحـد
مطلق که وجود است، ظاهر و نمایان گشته اند و تمام موجودات و کاینات عالم، نمودی از حقیقت واحده هستند که در هر موجودی به نسبتی و خصوصیّتی خاص نمایان شده اند و کثرت، وجه ظاهر موجودات است. «وجود کل که تعیّنات و کثرات است، پوشاننده ی وحدت جزو که همان وجود است، گشته اند و صور اکوان، پرده ی جمال اویند و در حجاب تمام تعیّنات و کثرات، آن وحدت مختفی است».[۱۲۷۱]
وجه باقی
«شـود بـا وجـه بـاقـی غیـر هـالک یکی گـردد سلـوک و سیر و سـالک»
شرح گلشن راز، بیت ۴۵۰، ص ۳۱۹

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...