یکی از شیوه­ هایی که هاردیم استفاده می­کرد تا ورود افرادش به دستگاه نظامی برای خود سیستم سخت باشد آن بود که اعضای خود را تا سن بالا به تحصیل علوم دینی مشغول کند و زمانی که یک عضو جوان که مشغول به تحصیل در یشیواس بود ازدواج می­کرد و درس خود را در کولل ادامه می­داد تا پایان این دوره عملاً به سن ۲۸ سالگی رسیده بود و صاحب دو فرزند شده بود. برای ارتش تأمین معاش این فرد و خانواده­اش بسیار گران تمام می­شد.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

طبق قانون اسرائیل، تمام مردان جوانی که به سن قانونی رسیده ­اند باید آزمایش­هایی دهند که نشان دهد به لحاظ فیزیکی و ذهنی شایستگی فعالیت در سیستم نظامی را دارند یا نه. افرادی که عضو مدارس دینی هاردیمی اند تا زمانی که به تحصیل خود ادامه می­ دهند این آزمایش را عقب می­اندازند و بسیاری از آنها در این آزمون مردود می شوند که البته برای پسران جوانی که تمام وقت خود را با کتاب گذرانده­اند چندان چیزی عجیبی نیست. زمانی که این افراد دوران تحصیل خود را تمام کردند هنوز نیمی از هاردیمی­ها مشمول خدمت سربازی اند، به ویژه اگر مجرد و زیر ۲۸ ساله باشند. اما خدمت آنها کاملاً حداقلی است، آنها به جای سه سال، سه ماه خدمت می­ کنند و فقط آموزش­های ابتدایی را می­بینند و از انجام فعالیت­های نظامی مسلحانه کنار گذاشته می­شوند، چون به اندازه­ کافی آموزش ندیده­اند و بیشتر شغل­هایی مثل قبرکن، نگهبان یا مسئول امور دینی را به عهده آنها می­گذارند. افرادی که به هیچ وجه به خدمت سربازی نمی­رفتند معمولاً مدیران مدارس دینی و خاخام ها بودند.
بین سال­های ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۰ عده­ای از اعضای هاردیم وارد ارتش شدند. این کار به این معنی بود که آنها خود را طلبه­ی دینی نمی­شناسند و نمی­خواهند در این مسیر زندگی کنند و از طرف اجتماع هاردیم به عنوان افرادی بازنده شناخته می­شدند که جامعه آنها را طرد می­کرد و کسی حاضر به ازدواج با آنها نبود. این افراد عملاً بازگشت به جامعه هاردیمی را برای خود غیرممکن می­دانستند(روزنک،۱۹۹۳: ۴۱۲-۴۰۹)(استدلر،۲۰۰۹: ۶۲).
همچنین هاردیم سنت وابستگی خود به جامعه­ بیرونی را به لحاظ اقتصادی هنوز حفظ کرده است. آنها شغل­هایی را که اجتماع­شان به آن نیاز دارد تامین نمی­کنند، به عنوان مثال آنها پزشک یا مهندس یا داروخانه و حتی کارگران مخصوص به خود را ندارند و برای رفع این نیازها به جامعه­ بیرون هاردیم وابسته اند. شغل­های مورد تایید آنها شغل­هایی است که به لحاظ سنتی مورد تایید است و مشاغلی است که یا به فعالیت­های دینی آنها ارتباط داشته باشد یا با این فعالیت­ها تعارضی نداشته باشد. شغل­های غالب میان هاردیمی­ها تجارت جواهرات، کسب و کارهای الکترونیکی ( که بیشتر در آمریکا مشاهده می شود تا در اسرائیل) صرافی(هم به شکل قانونی و هم غیرقانونی) و نهایتاً تولید پوشاک و غذا است. گروهی دیگر به ارائه­ خدمات دینی مشغول اند، مانند معلمان علوم دینی، خاخام­ها، قضات دینی، برگزارکنندگان مراسم دینی و افرادی که نسخ خطی دینی را جمع آوری و خرید و فروش می­ کنند.
بین نسل­های زیادی از یهودیان تجارت جواهرات، مخصوصاً الماس، کسب و کاری سنتی شناخته می­ شود، به ویژه برای یهودیان ثروتمند؛ چون الماس همیشه برای افرادی که مدام از جایی به جای دیگر سفر می­ کنند کالایی مناسب محسوب می­ شود.
در سال­های اخیر، به ویژه در آمریکا، اعضای هاردیم فعالیت­های تجاری خود را از تجارت الماس به تجارت ابزار الکترونیک تغییر داده­ اند و با خرید و فروش این وسایل تلاش می­ کنند که خود را از نوسانات بازار حفظ کنند. این کار باعث می­ شود که نه تنها درآمدشان از این نوسانات در امان باشند بلکه سود بیشتری به دست آوردند. به علاوه، چون این صنعت در انحصار گروه خاصی نیست، این فرصت برای گروه ­های جدید وجود دارد تا در آن شکوفا شوند. از طرف دیگر، این شرایط آنها را مجبور به تغییر جهانی­بینی شان نمی­کند. همچنین نیازی نیست که برای پیشرفت در این کار مهندس و متخصص شوند چون ژاپنی­ها این کار را برایشان انجام می­ دهند. به همین این دلیل هاردیمی­ها در اسرائیل به سمت این تجارت نمی­روند چون پیشرفت در این کار به وقت گذاشتن و سفر رفتن و یادگیری فنون تجارت از مدارس عرفی نیاز دارد و با این کار آنها از یادگیری علوم دینی باز می­مانند(هایلمن،۱۹۹۲، ۱۴۳) (کیرشنبام،۱۳۸۹: ۲۳۳).
هاردیمی­ها در اسرائیل عموماً به صرافی مشغول اند. آنها در مبادلات خود هیچ محدودیت جغرافیایی قایل نمی­شوند و حداقل تا زمانی که مسیح ظهور کند آنها می­توانند برای خود اجتماعی بین المللی دست و پا کنند. به این معنی که هاردیمی­ها در اسرائیل و آمریکا دارای ارتباط های درون گروهی قدرتمندی هستند و با اینکه ممکن است ملیت متفاوتی داشته باشند، خود را از یک سرسلسله می­دانند و برای آن ارزش قایل می­شوند. وجود چنین اجتماع بین ­المللی که مردم پول های مختلفی استفاده می­ کنند اما عضو یک اجتماع اند چنین شغلی را تقویت می­ کند. از طرف دیگر صرافی شغلی با انعطاف­پذیری زیاد است که کاملاً به طلبه­ی علوم دینی این امکان را می­دهد که در هر ساعت از شبانه­روز به تجارت خود برسد و در این حال به تحصیلشان لطمه­ای وارد نشود. در مصاحبه­ای که با صرافان هاردیمی در مورد چرایی انتخاب این شغل صورت گرفته است، آنها می­گویند که ترجیح می­ دهند تا با دلار سرو کار داشته باشند تا شِکِل[۱۵۸] (پول رایج اسرائیل) تا از این طریق نشان دهند که هنوز در فرهنگ صهیونیستی ذوب نشده­اند. همچنین با این کار نشان دهند که می­توانند در اسرائیل زندگی کنند اما عضوی از آن نباشند(فریدمن،۱۳۸۹ ب: ۲۳۴).
مطالعات نشان می­دهد که بین ۲۵ تا ۳۰ درصد از یهودیان اسرائیل اینجهان باور اند و بین پنجاه تا پنجاه و پنج درصد از آنها سنتی و نزدیک به بیست درصد آنها دیندار اند که هاردیمی­ها و ملی ـ دینی­ها، که افراد میانه روی هستند، نیز بخشی از آنها به حساب می­آیند. ویژگی افراد میانه رو ملی دینی در اسرائیل آن است که عرق چین­های بافتنی بر سردارند. البته این نکته در مورد گروه هاردیم هم صادق است. یعنی گروهی از آنها عرق چین بر سر می­گذارند اما معمولاً عرق چین آنها غیربافتنی است. ملی ـ دینی­ها لباس معمولی می­پوشند و هاردیمی­ها عموماً ازلباس مشکی استفاده می­ کنند. در صنایع غذایی و پوشاک، هاردیم نیازهای خود را تامین می­ کنند. اعضای این گروه برای مردان قباهای خاص و برای زنان لباس­های پوشیده تولید می­ کنند. در زمینه­ غذایی آنها استاندارهای کاشروت را رعایت می­ کنند، چون به نظرشان به هیچ کس در این زمینه نمی­ توان اعتماد کرد. البته این غذا به شکل عمومی نیز عرضه و حتی به خارج از اسرائیل نیز صادر می­ شود(میزونسکی،۲۰۰۴: ۷۰).
در متون متعدد تاریخی، نمونه­های زیادی از تعصبات دینی در رفتارهای خشونت­بار کلامی و بدنی علیه گناه­کاران قابل مشاهده است که به شکل تفصیلی در بخش خطاناپذیری و مطلق انگاری در مورد آن بحث شد. با این­حال، چنین رفتارهایی بیشتر در طول فرایند دنیوی­شدن اتفاق افتاده است، زمانی که دین کنترل خود را بر رفتارهای بشر از دست می­دهد. فرایند تغییر و نوسازی که در بیت­المقدس در اواخر قرن نوزدهم به وقوع پیوست با فعالیت سازمان­های بشردوستانه­ی یهودیان اروپای غربی و تمایلات اصلاح­طلبانه­ی آنها آغاز شد و زمینه­ رشد طبقه­ی روشنفکرانی را فراهم ساخت که از نظر اجتماعی و اقتصادی در رده بالایی قرار داشتند. اما اگر چه این سبک جدید زندگی در تضاد با سبک زندگی سنتی قرار داشت، رهبر دینی آن قدر قدرتمند نبود که اقدامی جدی بر علیه آن اعمال کند(کرومر،۱۹۸۶: ۴۹۱).
در واقع به نظر می­رسد که خشونت در رفتار متعصبان هاردیمی ریشه دوانده است. در مورد فینحاس، که نمونه­ عالی متعصبان دینی به حساب می ­آید، خشونت منجر به مرگ شد. این مورد درباره افراطیون هاردیم چندان صدق نمی­کند. آنها خشونت­شان غالباً به مزاحمت کلامی و نوشتاری و تخریب اموال محدود می­ شود. اگر چه اتومبیل­های مردمی که روز شنبه سفر می­ کنند به واسطه­ سنگ­های پرتاب شده از سوی متعصبان صدمه می­بیند، این مسأله خسارت جانی در بر نداشته است. علاوه بر این، متعصبان هاردیمی هرگز اسلحه یا ابزار دیگری را عامدانه برای کشتن مردم به کار نبرده­اند. نزدیکی زیاد متعصبان تندرو به ساختار اجتماعی پیچیده­ جامعه­ ارتدکس و وابستگی آنها به مقامات شناخته شده دینی فعالیتشان را به شکل اجتناب­ناپذری محدود می­ کند. همچنین از آنجا که متعصبان تندرو هاردیمی در ارتش خدمت نمی­کنند، معمولاً با کاربرد سلاح گرم آشنایی ندارند.
۲ـ۱ـ۱۰ـ جمع­بندی:
زمانی که یک مرور کلی در مورد هاردیم انجام می­دهیم، جامعه­ای را مشاهده می­کنیم که یک ارتباط دو جانبه با فرهنگ و جامعه­ بزرگتر دارد، گروهی که ارزش­های خود را حفظ کرده، در حالی که به جامعه­ بیرونی خود وابسته است. همچنین آنها خود را در نظام سیاسی درگیر کرده ­اند و احزاب سیاسی اسرائیل به ائتلاف با آنها مجبور اند. نیز اعضای این گروه خود را از گذراندن دوره سربازی مستثنی کرده ­اند و به شکلی تلاش می­ کنند تأثیرات جامعه­ بزرگتر را انکار کنند. در ظاهر به نظر می­رسد که هاردیم جامعه­ای قابل تحسین و موفق است؛ در حالی که این موفقیت بهایی دارد. هاردیم در قلب زندگی مدرن قرار گرفته است. آنها باید با تعداد زیادی از طلبه­های بیکار دینی کنار بیایند. همچنین برنامه ­های دینی ـ آموزشی آنها از طرف فرهنگ غالب در خطر است. به علاوه، آنان باید منابع حمایتی مالی بزرگتر و بیشتری را پیدا کنند. همه این مشکلات می ­تواند سوالاتی را در چگونگی ادامه حیات و فعالیت زندگی آینده هاردیم ایجاد کند.
یهودیت هاردیمی صرفاً ادامه الگوهای دینی سنتی نیست، بلکه محصول تصادم میان الگوهای سنتی با دنیای دنیوی مدرن است. در دولت اسرائیل، این تصادم در سه حوزه­ بزرگ رفتاری اتفاق افتاده است ـ نظام آموزشی، فرایند قانون گذاری پارلمانی و اعتراضات فراپارلمانی . در هر کدام از این حوزه ها، هاردیم دو استراتژی را به کار می­گیرد: کناره گیری از جامعه پیرامون (تفکیک) و تلاش برای سیطره بر آن (غلبه). این دو شیوه­ رفتاری مغایر یکدیگر نیستند. بلکه کاملاً بر هم منطبق اند. یهودیت هاردیم که در تلاش برای تغییر جامعه اسرائیل است، بر آن است که جامعه­ هاردیمی را همانطور که هست نگه دارد. اما تلاش­ های جامعه­ هاردیمی برای غلبه بر جهان پیرامون، به شکلی متناقض­نما، موجب تقویت تلاش­هایی برای کناره­گیری از آن(جامعه­ پیرامون) شده است.
طرفداران تفکیک از دو جامعه­ مجزا سخن می­گویند (یهودیان و اسراییلی­ها). در بسیاری موارد، آنها حتی یک قدم جلوتر می­روند و اسرائیلی­های اینجهان باور را را به عنوان گویم[۱۵۹] (غیرکلیمی) یا ضدسامی مورد خطاب قرار می­ دهند (لاستیک،۱۳۸۹: ۱۴۳). برعکس، استراتژی غلبه در بسیاری از موارد مبتنی بر این پیش فرض شناخته شده است که یهودیان این جهان باور و هاردیمی بخشی از جماعتی واحد اند و اختلاف در میزان رعایت مسائل دینی چندان مهم تلقی نمی­ شود. در این استراتژی، تأکید اساسی بر شباهت ذاتی میان یهودیان است که همگی آنها بارقه­ای از خداوند را به همراه خود دارند. این بارقه هم همه یهودیان را متحد می سازد و هم آنها را از سایر ملل متمایز می کند. در عمل، این دو استراتژی منجر به نوعی انزواطلبی در هاردیم شده است.
بخش دوم
اکثریت اخلاقی
۲ـ۲ـ پیشینۀ بنیادگرایی در آمریکای شمالی:
همانطور که در بخش مقدمه به شکل مختصر تاریخچه ای در مورد مفهوم بنیادگرایی ارائه شد، این مفهوم در یک بستر مسیحی رشد کرده است. جا دارد در این بخش به شکل مفصل­تر تاریخچه­ای از ظهور بنیادگرایی در آمریکای شمالی ارائه دهیم.
بنیادگرایی در اوایل سدۀ بیستم میلادی در کالیفرنیای جنوبی، یکی از پرشتاب ترین مناطق آمریکا از حیث توسعه اقتصادی، پدیدار شد. میلتون و لیمن استوارت، دو برادر مسیحی مومن که از راه استخراج و فروش نفت در کالیفرنیا ثروت هنگفتی اندوخته بودند، در سال ۱۹۱۰ برنامۀ پنج ساله­ای را برای حمایت مالی از تولید و چاپ مجموعه ای از جزوه های مذهبی جهت نشر مجانی در میان گروه های زیر در سرتاسر جهان آغاز کردند: کشیش­های پروتستان، اونجلیست­ها، مبلغین مذهبی، استادان الهیات دانشگاه­ها، دانشجویان رشته الهیات، دبیران نهادهای مذهبی، انجمن مردان جوان مسیحی[۱۶۰]، مسئولین کلاس­های تعلیمات دینی کلیساها در روزهای یکشنبه، کارکنان کلیساها و ویراستاران ناشرین کتاب­های مذهبی.
جزوه­های نامبرده که زیر عنوان بنیادها: گواهی حقیقت توسط تعدادی از علمای سرشناس دینی آمریکایی و بریتانیایی نوشته شده بود، یک هدف را دنبال می کرد و آن متوقف ساختن چیزی بود که برادران استیوارت و ویراستارانشان از آن به عنوان زوال باورهای بنیادین مسیحیت پروتستان یاد می کردند(روتون،۱۳۹۱: ۲۵-۲۴).
برادران استوارت مثل بسیاریاز پروستان­های محافظه کار آمریکایی که از حیث تخصصی به آنان «مشیت طلبان پیشاهزاراه­ای»[۱۶۱] می گویند، بر این باور بودند که پیش­گویی های پایان جهانی درج شده در کتاب­های عهد عتیقی حزقیال[۱۶۲] و دانیال[۱۶۳] و مکاشفۀ یوحنای رسول[۱۶۴] (آخرین کتاب عهد جدید) به حادثه های واقعی­ای و نه نمادینی اردجاع دارد که به زودی در تاریخ بشر رخ خواهد داد.
این دو برادر با یاری گرفتن از تفسیرهایی که جان نلسون داربی[۱۶۵] عالم روحانی انگلیسی ـ ایرلندی دربارۀ سنت پیش­گویی­های مسیحی کرده بود، این بحث را مطرح کردند که از آنجایی که بسیاری از پیش گویی­های عهد عتیق دربارۀ آمدن مسیح موعود با آمدن وی محقق خواهد شد. بنابراین دیگر پیش­گویی­ها، از جمله پایان جهان نیز به زودی رخ خواهد داد. استیوارت­ها که هر لحظه منتظر پایان جهان بودند، وظیفۀ خویش می دیدند که تا آنجایی که می توانند آدم­های بیشتری را تا پیش از فرارسیدن آخرالزمان نجات دهند(مارسدن،۲۰۰۶: ۱۷-۱۳).
استیوارت­ها که بازرگان­های موفقی بودند، خواهان و منظر نتایج بودند. لیمن استیوارت پس از آگاهی از اینکه «شرکت تنباکوی آمریکا» میلیون­ها دلار را صرف پخش و توزیع رایگان سیگار در بین مردم کرده تا آنان را با طعم سیگارهایش آشنا کند به برادرش میلتون نوشت: «مسیحیان باید از خرد و حکمت دنیای امروز یاد بگیرند.» انگیزه­ های الهی و معنوی با رقابت­های اقتصادی جفت و جور شدند. دستور کار اصلی لیمن استیوارت در صنعت نفت، مقابله با تلاش­ های رقیبش جان دی راکفلر[۱۶۶]، برای اعمال انحصار بر این صنعت بود. این شاید بر حسب تصادف باشد که یکی از نخستین واعظ­هایی که لیمن به خدمت گرفته بود، زمانی موفق به جلب توجه وی شد که موعظه­ای ایراد کرد علیه آن چیزی که یکی از اساتید ملحد در دانشگاه شیکاگو چاپ و منتشر کرده بود. دانشکدۀ الهیات دانشگاه شیکاگو که بستر مناسبی برای نشو و نمای لیبرالیسم بود، توسط جان دی راکفلر بنیاد گذاشته شده و جز موقوفات وی بود(کاپلان ۱۹۸۷: ۱۸).
حدود سه میلیون نسخه از جزوۀ بنیادها: گواهی حقیقت در هر دو سوی اقیانوس اطلس منتشر شد. پسوند «گرا» در سال ۱۹۲۰ توسط کرتیس لی لوز ویراستار بابتیست محافظه کار به آخر واژۀ بنیاد اضافه شد؛ او اعلام کرد که بنیادگرایان کسانی هستند که آمادگی شرکت در نبرد بزرگ برای احیا و پاسداری «بنیادها» را دارند. حدود نیمی از نویسندگان مجموعه جزوه­های بنیادها: گواهی حقیقت، از جمله آدم­های سرشناسی مثل رون توری[۱۶۷] و سایرس ایگناتیوس اسکافیلد[۱۶۸]، پیشاهزاره باور بودند. لیمن استیورات پیش از اعطای کمک­های مالی خود برای چاپ و نشر جزوه­های بنیادها: گواهی حقیقت، یکی از پشتیبانان مالی اصلی چاپ و نشر انجیل مرجع اسکافیلد بود؛ کتابی که در سال ۱۹۰۹ منتشر شد و هنوز هم نزد «پیشاهزاره باوران» آمریکایی بهترین شرح و تفسیر از انجیل به شمار می­رود(روتون،۱۳۹۱: ۲۶).
۲ـ۲ـ۱ـ اکثریت اخلاقی:
بنیادگرایان در آمریکای شمالی به شکل کلی به دو دسته تقسیم می­شوند: افرادی که منتظر رستگاری یا وجد روحانی اند و گروهی که به دنبال لابی با کاخ سفید اند. در هر دو صورت، آنها یک تصویر خاص را از قرن پیش روی خود ارائه می­ دهند و به دنبال محافظت از اعتقادات خود به عنوان اصول اند.
به مدّت نزدیک به پنجاه سال( یعنی از حدود سال های ۱۹۱۵ تا ۱۹۶۰) بنیادگرایی در آمریکا از صحنه­ی سیاسی پنهان شده بود. تعدادی از بنیادگرایان در دهه­ پنجاه به نهضت ضد کمونیستی پیوستند اما بسیاری از آنها تقریباً در عرصه­ سیاسی منفعل بودند و ترجیح می­دادند که انرژی خود را صرف کلیساها و موسسات دینی برای تغییر رویکرد جهان کنند. با وجود این، بسیاری از اتفاقات در دهه­های شصت و هفتاد باعث بسیج شدن بنیادگرایان به عنوان جنبشی اجتماعی شد. گاهی عوامل فرهنگی بنیادگرایان را به عرصه­ فرهنگی می­کشید و گاهی تغییرات داخلی در خود بنیادگرایان باعث حضور بیرونی آنها می­شد.
در دهه­ شصت میلادی، آمریکا با تغییرات قابل توجهی مواجه شد. جنبش حقوق مدنی، که در دهه­های پنجاه آهسته آهسته شکل گرفته بود و در دهه شصت به ثمر نشست و مشروعیت­بخشی کنگره به حقوق مساوی بین سیاه وسفید، یک قرن جدایی میان سیاه وسفید و سه قرن برده­داری را پایان داد. از دیگر سو، حرکت­های مخالف این جریان باعث ترور مارتین لوتر کینگ و جان اف کندی شد. همچنین آزادی زنان از محیط خانه و تغییر مرزهای اخلاقی در روابط جنسی، زیر سئوال رفتن قوانین کهنه به وسیله دانشجویانی که به خیابان­ها می­آمدند و اعتراض آنها به جنگ ویتنام، شکاف شدید بین نسلی و عادی شدن زیر سئوال بردن اقتدار حاکم و رسوایی واترگیت که بی اعتمادی به نظم حاکم را به اوج خود رساند دیگر عوامل مؤثر در تغییر فضای عمومی بود.(امرسون،۲۰۱۰: ۸۹) (اوتر[۱۶۹]،۲۰۰۴: ۶۸-۶۶)
این بی­نظمی­ها و عدم یکپارچگی در نظام اجتماعی باعث شدکه مبلّغان مسیحی احساس وظیفه و خطر کنند. چنین فروپاشی اجتماعی به آنان نوید نزدیکی روز نجات و رهایی را می­داد. این تغییرات فرهنگی می­توانست در زندگی فردی آنها نیز تجربه شود که بنیاد­های اعتقادی به شکل تحمّل­ناپذیری در حال فروریزی است، و این باعث شد عده­ای که به دنبال نظم بودند برای رهایی از دست هیپی­هایی که آزادی موجود را واهی می­دانستند و می­خواستند چارچوب­ها را از بین ببرند، به سراغ بنیادگرایی و کلیسای آنها رفتند. در واقع بنیادگرایی در این شرایط بی ثبات به افراد نوید عشق و ثبات را می­داد. (کپل، ۱۳۷۵: ۳۹)
از زمینه ­های دیگری که باعث شکل­ گیری اکثریت اخلاقی به شکل خاص در دهه هفتاد شد، اقدام دولت آمریکا بود که طبق قانونی که در دادگاه عالی آمریکا در ۱۹۶۳ تصویب کرد، انجام هرگونه مراسم دعا و نیایش در مدارس عمومی را ممنوع کرد. به نظر غیر ممکن بود که کودکان مسیحی نتوانند در مدارس خود دعا کنند. نکته­ی دیگر آن بود که از نظر بنیادگرایان نظام سیاسی به وسیله­ افراد بی­دین یا افرادی که مخالف اعتقادات آنها هستند اداره می­شوند. از نظر بنیادگرایان، این حمله­ی نظام­مند به خانه، مدرسه و کلیسا از یک منبع ایدئولوژیک نشأت می­گرفت و آن چیزی نبود جز انسان­گرایی این جهان باور.
بنابراین می­توان گفت اکثریت اخلاقی سازمانی سیاسی است که متعهد شد اخلاق بنیادگرا را وارد قانون آمریکا کندو از سرمایه­داری محض دفاعی کاملاً دینی انجام دهد و همچنین ایالات متحده را ابزاری سازد برای رسیدن به خواسته­ های خداوند (آنتون،۲۰۰۸: ۶۵) (ماردسن،۲۰۰۶: ۱۱۲).
این گروه با رهبری جری فالول[۱۷۰] در آمریکا آغاز به فعالیت کرد. جری فالول در سال ۱۹۳۳ در خانواده­ای روستایی تبار متولد شد که دارای شور و هیجان دینی به خصوصی نبود. پدرش مدّتی به تجارت پرداخته و ورشکست شده بود. وی بعد از کشتن برادرش در سال ۱۹۳۱ که دفاع مشروع از خود تلقی شد، به مشروبات الکلی روی آورد و از بیماری کبدی خاص افراد الکلی درگذشت. جری فالول تا هجده سالگی زیاد به اعمال دینی توجهی نداشت. در ۱۹۵۰ او وارد یک انیستیتوی تکنولوژیک می­شد تا مهندس مکانیک بخواند. در آنجا بود که به دین گروید، تحصیلات مهندسی را رها کرد و خود را برای کشیش شدن آماده نمود. در سال ۱۹۵۶، او کلیسای مستقل خود را که توماس رودا باپتیست چرچ [۱۷۱]نام داشت پایه­گذاری کرد (او این نام را از روی نام کوچه­ای که در آن یک انبارمتروک کارخانه سوداسازی بود و اولین انجمن ۳۵ نفری خود را مسقر کرده بود برگزید). به عقیده­ی کسانی که شرح حال او را نوشته­اند، به نظر نمی­رسد که بنیادگرایی از همین دوره­ جاذبه­ی روحانی بخصوصی برای او داشته است، بلکه انتخاب مسیری شغلی او را بر آن داشته تا به کلیسای خاص خود سازمان بخشد(ریزبورت،۱۹۹۳: ۹۸-۹۰).
او از قابلیت سازماندهی و استعدادی استثنایی برای به کارگرفتن تازه­ترین تکنیک­های ارتباط جمعی در خدمت موعظه­گری خود برخوردار بود. او در پایان همان سال تعداد اعضای انجمن خود را به ۸۶۴ نفر می­رساند و با بهره گرفتن از رادیو، تلفن و کلیۀ تکنیک­ها اقدام به پذیرش پیروان و جلب کمک­های مالی می­نماید. در آغاز سال­های دهه­ شصت به تلویزیون روی می­آورد. در سال ۱۹۶۸ یک شبکه تلویزیونی برپا می­سازد که موعظه­های او را ضبط و پخش می­ کند و این موعظه­ها در چارچوب برنامه­ای موسوم به «ساعت انجیل، دوران خوب گذشته» با موفقیت بزرگی رو به رو می شود. در طول سال­های دهۀ شصت، هنگامی که فالول هنوز بیش از موعظه­گری محلی نیست، پیام انجیلی او با تحولات اجتماعی فرهنگی لینچبورگ، که او می­ کوشد پاسخگوی آنها باشد، گسترش می یابد. (کپل،۱۳۷۵: ۲۰۰)
اکثریت اخلاقی، دین را عامل اصلی ایجاد وفاق و همبستگی اجتماعی و عامل ایجاد همسویی میان دولت و ملت می­داند. از دیدگاه آنان دین عامل تقویت کننده­ حرکت به سوی اهداف اجتماعی است. از دیدگاه طرفدران اکثریت اخلاقی، شش مسأله به عنوان زنگ خطر جدی برای دوران آنها در آمریکا به حساب می­آمد که آنها را در این راه ثابت قدم می­نمود:
نخست، ارائه­ اصلاحیه­ای در قانون اساسی که طبق آن زنان از انجام نقش­های انجیلی­شان به عنوان زنان مطیع که در خانه مشغول به کار هستند باز می­مانند.
دوم، خانواده از طرف نهادهای اجتماعی و قانونی بیشتر از قبل مورد حمله قرار می­گیرد، مثل محدودیت­هایی که به لحاظ قانونی برای تنبیه فرزندان به وسیله­ پدر در نظر گرفته شد.
سوم، اداره­ی مالیات شروع به تحقیقات مالی در موسسات دینی و کلیساها کرد تا بتواند برای معافیت از مالیات، دین واقعی[۱۷۲] را پیدا کند.
چهارم، بحث­هایی در مورد حقوق مدنی اقلیت­های جنسی (همجنس­گرایان ) شروع شد، که از نظر بنیادگرایان عملی به غایت غیراخلاقی است.
پنجم، با این که بچه­ها نمی­توانستند در مدرسه­ی دعا بخوانند، ولی به راحتی به آنها در مورد ارزش­های این جهان باور انسان­گرا آموزش داده می­شد و این مسأله ارزش­های سنتی دینی را تضعیف می­کرد.
ششم، مدارس مسیحی بدون نظارت دولت و گرفتن مجوز از آن نمی­توانستند فعالیت کنند و این به نوعی قدرت دینی آنها را به تدریج کمتر می­کرد. و در آخر، همه این نیروها که به دنبال خراب کردن و فروپاشی جامعه­ اخلاقی و خانواده­ی سنتی بودند با قانونی که سقط جنین را به انتخابی شخصی تقلیل داد هماهنگ بود (آمرمن[۱۷۳]،۱۹۹۱: ۲۸-۲۱).
بنیادگرایان در این دروه به این نتیجه رسیدند که اگر در برابر نیروی دولتی مقاومت نکنند، اعتقادی برای نسل آینده باقی نخواهد ماند و به راحتی نهادهای این جهان باور جایگزین نهادهای دینی می­شوند. بنیادگرایان دهه­های ۴۰ و ۵۰ که عموماً از طبقه کارگر بودند نسلی از طبقه متوسط را به دنیا آوردند. روستاییان به شهرها مهاجرت کردند و به منابع مالی بیشتری دسترسی یافتند و بنیادگرایان راحت­تر می­توانستند به کلیسا پول دهند. آنها اعانه­هایی را به آکادمی­های مسیحی می­دادند. تلوزیون­های دینی را حمایت می­کردند و به دنبال آن بودند که با ساختن کلیساهای بیشتر مخاطبین بیشتری را نیز به خود جلب کنند. همچنین این توانمندی را پیدا کردند که خود را در سیاست درگیرتر کنند.
از نظر این جنبش، دینی کردن مردم باید از طریق دستگاه سیاسی انجام بگیرد، به همین دلیل یکی از وظایف اصلی خود را تاثیرگذاری در دستگاه سیاسی می­دانند. نو محافظه­کاران آمریکا شدیداً تحت تاثیر این جریان بنیادگرا است و اوج فعالیت­های این جریان در دوره­ ریاست جمهوری جورج بوش پسر بود که بسیاری از سیاست­مداران ارشد آمریکا به نوعی پیرو این­گونه از بنیادگرایی بودند و اهداف آنها را در سیاست­های خود دنبال می­کردند (مارسدن،۲۰۰۶: ۱۸۲) (هال سل، ۱۳۸۲: ۵۳).
آنها معتقد اند که باید به منظور کمک به بازگشت مسیح، چند اتفاق را از طریق تفاسیر قرن بیستمی انجیل عملی کنند و از این راه نجات اخروی خود را تحصیل نمایند. آنها معتقدند که باید سلسله وقایعی به دست یهود و با کمک آنها صورت بگیرد تا مسیح بازگردد. آنها طبق عقاید مقطع­گرایانه خود، زندگی در این جهان را به ۷ بخش تقسیم می­ کنند که بشر را در آستانه­ آخرالزمان قرار می­دهد. به عقیده­ی آنان، با وقوع جنگ آرماگدون و در آستانه­ پیروزی ضدمسیحیان بر سپاه مومنان متشکل از یهودیان معتقد و مسیحیان دوباره تحول یافته انجیلی، عیسی به جهان باز خواهد گشت، جنگ با پیروزی مؤمنان خاتمه خواهد یافت و به دنبال آن حکومت هزارساله­ی مسیح بر زمین بر پا خواهد شد که مرکز آن در بیت­المقدس خواهد بود و مسیح از همان تخت سلیمان بر جهان فرمان خواهد راند. آنها چنین می­پندارند که جنگ آرماگدون جنگی هسته­ای و مرگبار خواهد بود و جنگ­هایی مانند جنگ جهانی دوم خلیج فارس و اشغال عراق را مقدمات وقوع آرماگدون می­دانند(دیوی[۱۷۴]،۲۰۰۷: ۳۶۱-۳۶۹)
در واقع، این جنبش گروه میانه­رویی بود که دچار تغییر پارادیمی در رویکرد الاهیاتی خود شد و به نیرویی قدرتمند در آمریکا تبدیل گردید، و رویکرد آنها از یک نگاه پیشاهزاره­ای به یک رویکرد پساهزاره­ای[۱۷۵] تبدیل شد، رویکرد پیشاهزاره­ایرویکردی است که معتقد است جهان روز به روز در ظلم و گناه فرو می­رود و این روند ادامه دارد تا مسیح ظهور کند. تغییر این جنبش به پساهزاره­ای این اعتقاد را تقویت می­ کند که مسیح تنها بعد از آنکه مسیحیان معتقد آماده شدند و درستی را در زمین فراهم نمایند، ظهور اتفاق می­افتد(جانسون،۱۹۸۴: ۱۸۶).
اولین موج در اکثریت اخلاقی به دنبال بازگرداندن دادگاه­ها، مدارس و کنگره از فرهنگ انسان­گرای این جهان باور بود که این اتفاق در زمان ریگان و با استراتژی فشار در سطح ملی اتفاق افتاد. در موج دوم، اکثریت اخلاقی بیشتر بر موفقیت­های سیاسی در سطوح محلی تأکید کرد. در این دوره پت رابرتسون[۱۷۶] رهبری گروه را به عهده گرفته بود. با این که سیاست­ها و اهداف همچنان یکی بود و حتی آنها سعی داشتند که در سال­های ۹۶ و ۹۴ بر انتخابات ملی تاثیر بگذارند اما نفوذ آنها در دهه­های پایانی هزاره دوم کمتر شد و در سال ۲۰۰۱ رابرستون از رهبری کنار گذاشته شد(آلموند،۲۰۰۳؛ ۱۱۲).
در ادامه به شکل جزیی­تر بر اساس مدل مفهومی تحقیق ابعاد این جنبش را مورد بررسی قرار می دهیم.
۲ـ۲ـ۲ـ واکنش به حاشیه­ای سازی دین
هفته­نامه تایم و نیوزویک سال ۱۹۷۶ را سال انجیل­گرایان می­خوانند. این سال دست کم سالی است که در آن مطبوعات به اهمیت این پدیده پی می­برند. با انتخاب رونالد ریگان در سال ۱۹۸۰ و انتخاب مجدد او در چهار سال بعد، رئیس جمهور جدید تا حد زیادی از سوی نهضت­های سیاسی ـ دینی حمایت می­ شود که خود را بنیادگرا می­دانند. قابل رؤیت­ترین آنها گروه اکثریت اخلاقی فالول است. اما این نهضت تنها نیست. گروه ­های فشار متعددی تشکیل شد، با این هدف نهایی که بر تصمیمات سیاسی به منظور مسیحی کردن دوباره­ی آمریکا تاثیر بگذارند. در واقع هدف آنها تنها وارد کردن مسیحیان تجدید حیات­یافته در بطن امتی از برگزیدگان نیست، بلکه دگرگون ساختن نظام سیاسی است که از مدرسه شروع می­ شود و به خانواده و جامعۀ مدنی ختم می­ شود. از نظر اکثریت اخلاقی، برای معالجه­ی این دردها بهره­مند شدن فردی از رستگاری کافی نیست، بلکه باید امریکا را رستگار کرد(اسنوبال،۱۹۹۱: ۱۶۳-۱۵۹).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...