« باید امشب، بی تزلزل، بی دریغ / کار یک تن زین دو تن یکسر شود:
یا مرا همسر بماند بی رقیب / یا رقیب سفله بی همسر شود»
پس به آرامی به بستر بازگشت / سر نهان در زیر بالاپوش کرد:
دیده را بر هم فشرد اما به جان / هر صدایی را که آمد، گوش کرد…
ساعتی بگذشت و کس پنداشتی / جام را بگرفت و بر لب ها نهاد…
جان میان بستر از جسمش گریخت / لرزه بر آن قلب بی پروا فتاد
دیده را بگشود تا بیند کدام / جامه ی مرگ و فنا پوشیده بود:
همسرش را با رقیبش خفته دید! / لیک طفلش …جام را نوشیده بود!…
چون سپند از جای جست و، بی درنگ / مانده های جام را، خود سر کشید،
طفل را بر دوش افکند و دوید، / نعره ها از پرده ی دل بر کشید:
«وای!… مَردم! مادری فرزند کُشت! / رحم بر چشمان گریانش کنید!
طفل من نوشیده زهری هولناک- / همتی! شاید که درمانش کنید…»
( مجموعهی اشعار، چلچراغ، هَوو، صفحه ۲۵۵ )
تشبیه ” کینه ” به ” سیلی از سُرب مذاب ” بیانگر اوج نفرت دروجود زن است، تشبیه زن به ” مار ” در چابکی و پیچانی و نرمی، آوردن عبارت ” سلیمانی نگین تابناک ” استعاره از مرد و واژهی ” اهریمن ” استعاره از زن که مرد را به اسارت گرفته است و خود تلمیح به داستان ربوده شدن خاتم سلیمان به دست اهریمنان دارد، سپس احتراز از همزیستی با رقیب برآیند رشکی است که زن از اتفاق ناخوش زندگی خویش بدان دچار شده است. اشاره به ” سیه بختی ” و توسل به ” دعا و طلسم و جادوی ” هر دو زن نسبت به یکدیگر در برداشتن رقیب از پیش رو اشاراتی است که شاعر به خرافه انگاری های زنان در این مواقع کرده است و در ادامه بر شمردن دقایق نشاط مرد و هوویش در حالی که او و فرزند در سختی و تنگنا بوده اند زن را برآشفته می کند چندان که شاعر روی او را در هنگام خشم و کینه و در تاریکی شب به ” مسی که پوشیده از زنگار ” شده است مانند کرده، سپس شاعر اقدام به ترسیم تصویر انتقام جویانهی زن می کند و خود او را به ” دیو خون آشام ” مانند کرده، مخاطب را از تصمیم وی مطلع می کند. در اینجا تصاویر شعر مخاطب را به فضای نمایشی سوق می دهد و اوج نمایش که مخاطب را درهراس و چاره اندیشی می افکند وقتی است که آب زهرآلود نصیب کودک می شود. آن گاه زن ما بقی آب را به انتقام از عمل خصمانهی خود که منجر به از دست رفتن فرزند شد؛ سر می کشد و احساسات مادرانه به تصویر کشیده می شود. حسرت بر روزهای گذشته، اشاره به سیاه بختی، حسادت های زنانه، اعتقاد به خرافه و جادو و طلسم، اشاره به همبستری، بیزاری از رقیب و همسر جفاکار و احساسات مادرانه، مجموع انگاره های زنانهی سیمین در چهارپارهی « هوو » است.
نکته ای که اشاره بدان خالی از لطف نیست این که « بی تردید این شعر از نظر جنبش فمینیست ها مورد انتقاد فراوان قرار می گیرد که زن را موجودی حسود و انحصار طلب و انتقام جو معرفی کرده است که در مثلثی از عشق، راهی جز از میان بردن زن دیگر نمی بیند؛ یعنی یک زن، زن دیگر را از گردونه خارج می کند، بدون این که در نظر بگیرد که شاید او هم یک قربانی باشد یا هر چیز دیگر. البته اگر از دید واقع گرایانه بنگریم، این حوادث در جامعه ها فراوان اتفاق می افتد اما فمینیست ها تلاش دارند تا این رابطه را دگرگونه و وارونه کنند.» ۲
اشارات شاعرانه به بخت یاری، سیه روزی، آیینهی بخت و سپید پوشی در دو شعر « دیوانه پسند»۳ و « کویر بی برگی را…» ۴ آمده است، که ما از آوردن اشعار صرف نظر کرده و خوانندگان گرامی را به مرور این دو اثر در مجموعهی اشعار سیمین بهبهانی ارجاع می دهیم.
از آنجا که مردان کمتر به خرافه می پردازند و بیش تر در حقیقت سیر می کنند و نیز به طبع تفاوت در احساسات کمتر دست خوش فریب می شوند- گرچه نمی توان به کلیت همهی مردان را در این زمره قرار داد- لذا وجود دیدگاه های خرافی در آثار مردانه کمتر دیده می شود. در نمونه ای که از سرشک می آوریم وی در آغاز شعر اعتقاد خود را به معجزه بیان می دارد و سحر و فسون را رد می کند:
دیــــــدار
دیدی که باز هم
صد گونه گشت و بازی ِایّام

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...