کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو

 



این اثرات متقابل میتوان برای محافظت در برابر سمیت کادمیوم استفاده کرد (بولات[۹۸] و همکاران، ۲۰۰۸).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

شکل ۲-۲ مکانیسم ورود کادمیوم به درون سلول از طریق کانالهای کلسیمی در غشا
۲-۵ دریافت مزمن کادمیوم
سطح کادمیوم مادهخشک نشخوارکنندگانی که با مواد دانهای بدست آمده از گیاهان رشد یافته در خاکهای غنی از کادمیوم یا آبیاری شده با لجن فاضلاب خوراک مصرفی تا ۱۳ میلیگرم برکیلوگرم میرسد. در این مطالعه کاهش عملکرد گزارش نشد و حتی در بعضی موارد افزایش عملکرد وجود داشت. بزهای تغذیه شده با ۵/۲۸ میلیگرم بر کیلوگرم کلریدکادمیوم هیچگونه تغییر معنیداری در رشد، مصرف خوراک یا وزن اندامها نشان ندادند (کومبز[۹۹] و همکاران، ۱۹۸۳). در گاوهای هلشتاین تغذیه شده با جیره حاوی ۱۰ میلیگرم بر کیلوگرم کلریدکادمیوم تولید شیر تحت تاثیر قرار نگرفت (شارما [۱۰۰] و همکاران، ۱۹۷۹). جیره حاوی ۴۰ میلیگرم کادمیوم بر کیلوگرم ماده خشک، مصرف خوراک را در گوسالهها تحت تاثیر قرار نداد اما دریافت ۱۶۰ میلیگرم کادمیوم بر کیلوگرم ماده خشک، مصرف خوراک را تحت تاثیر قرار داد (پاول و همکاران، ۱۹۶۴). اندازهگیریهای دقیق سمیت مانند بررسی آسیبهای کلیه یا دفع پروتئین به ادرار در نشخوارکنندگان هنوز صورت نپذیرفته و بنابراین اثر پایینترین سطح عوارض جانبی دقیقاً تعیین نشده است، اما به نظر میرسد ۱۰ میلیگرم کادمیوم بر کیلوگرم ماده خشک قابل تحمل بوده و اختلالی در رشد و سلامتی عمومی در نشخوارکنندگان ایجاد نمیکند (لیمبروپلوس و همکاران، ۲۰۰۱). چندین آزمایش در رابطه با اثرات کلرید کادمیوم در آب گوسفندان انجام شده است. در یکی از آزمایشات ۳ میلیگرم بر کیلوگرم وزن بدن کادمیوم منجر به کاهش در وزن بیضهها، کاهش حجم اسپرم و اختلال در سلولهای سرتولی، لولههای منیساز و اسپرماتوسیتهای اولیه و ثانویه شد. ۶/۲ میلیگرم بر کیلوگرم وزن بدن کادمیوم داده شده در آب به میشهای شیرده منجر به آسیبهای بافتی در کلیه، کبد و غدههای پستانی میشود (لیمبرپولوس و همکاران، ۲۰۰۱).
در غیر نشخوارکنندگان، خوکهای تغذیه شده با ۱۰ میلیگرم کلریدکادمیوم بر کیلوگرم جیره نرخ رشد طبیعی داشتند، اما ۵۰ میلیگرم کلریدکادمیوم بر کیلوگرم جیره سبب پیشرفت کم خونی شد (شارما و همکاران، ۱۹۷۹). نشانه های عملکردی از مسمومیت کادمیوم در موشهای صحرایی و موش مانند افزایش فشار خون در کمترین سطح یعنی ۱ میلیگرم بر کیلوگرم مشاهده شد هر چند که بیشتر مطالعات این تغییرات را در این سطح گزارش نکردهاند. نشانه های آسیب در کلیه یا دیگر بافتها در ۵ میلیگرم بر کیلوگرم موجود در جیره غذایی رخ داد، اما نرخ کاهش رشد در حدود ۳۰ میلیگرم بر کیلوگرم در جیره غذایی یا ۳۰ میلیگرم در لیتر در آب مشاهده شد (آژانس مواد سمی و ثبت بیماری، ۱۹۹۹). در میمونها جیره حاوی ۳ میلیگرم بر کیلوگرم کادمیوم سبب هیچ گونه آسیبهای بافتی بعد از ۹ سال مشاهده نشد، اما سطح ۱۰ میلیگرم بر کیلوگرم منجر به کاهش وزن بدن گردید (ماسائوکا و همکاران، ۱۹۹۴). در مطالعهای دیگر میمون رزوس که با ۵ میلیگرم بر کیلوگرم کادمیوم وزن بدن در روز تغذیه شده بود، اختلال در عملکرد کلیه ها و افزایش دفع کل پروتئین از طریق ادرار را نشان داده البته افزایش دفع پروتئین زمانی پیش آمد که آنها به طور همزمان از کمبود پروتئین رنج میبردند (پراساد و ناس[۱۰۱]، ۱۹۹۵). سگهای تغذیه شده با کلریدکادمیوم در سطوح ۱، ۳، ۱۰و ۳۰ میلیگرم بر کیلوگرم در مدت ۳ ماه از نظر بالینی عادی بودند و هیچگونه شواهد آسیب بافتی در کبد و کلیه آنها وجود نداشت (لوزو و لورک[۱۰۲]، ۱۹۷۷). هر چند که سگهای تغذیه شده با ۵۰ میلیگرم بر کیلوگرم کلریدکادمیوم برای مدت ۸ سال آتروفی و عدم تولید توبول کلیوی داشتند و این رخدادها با کاهش عملکرد کلیوی همراه بود (هامادا[۱۰۳] و همکاران، ۱۹۹۴). در ماهیها نرخ رشد شاخص مناسبی از مسمومیت مزمن نمیباشد. قزلآلای رنگین کمان ماده هنگامی که در معرض سطوح بالای کادمیوم در آب قرار میگیرد رشد طبیعی دارد اما توسعه سیستم تولیدمثلی آنها شدیداً مختل شده و تمام تخمهای تولید شده نابارور هستند (برون[۱۰۴] و همکاران،۱۹۹۴).
۲-۶ عوامل اثر گذار بر سمیت
سمیت کادمیوم بوسیله وضعیت تغذیه و شرایط فیزیولوژیک حیوان تحت تاثیر قرار میگیرد. در بلدرچین ژاپنی، کمبود روی، آهن، مس، کلسیم و پروتئین سمیت کادمیوم را بیشتر و افزایش تجمع آن در بافتها را موجب میشود. در جوندگان، وضعیت فیزیولوژیکی که منجر به افزایش جذب آهن میشود (مانند سرعت نرخ رشد یا بارداری) جذب کادمیوم و سمیت آن را نیز بیشتر میکند (اسکافر[۱۰۵] و همکاران، ۱۹۹۰). در انسانها، زنان بالغ کادمیوم را نسبت به مردان بیشتر جذب میکنند، تا حدی به این دلیل است که کم خونی در زنان شیوع بیشتری دارد (کودهاری و همکاران، ۲۰۰۱). سن عامل موثری در جذب بیشتر کادمیوم در موش میباشد، حیوانات مسنتر نسبت به جوانترها مقدار کادمیوم بیشتری جذب میکنند (فولکز[۱۰۶] و همکاران،۱۹۹۱). در شرایط وجود آسیبهای کلیوی ناشی از عوامل غیر مرتبط با سمیت کادمیوم، مانند دیابت و کهولت سن، انتظار میرود که حساسیت بیشتری به نفروتوکسیسیتی[۱۰۷] بوسیله کادمیوم مشاهده گردد (بوچت[۱۰۸] و همکاران، ۱۹۹۰). روی به وسیله القای متالوتیونین و کاهش تجمع کادمیوم در سلول از مسمومیت سلولی محافظت میکند (کاجی[۱۰۹] و همکاران، ۱۹۸۸). سطوح بالای روی جیره مانع از اثرات کادمیوم در تولید تخممرغ در مرغان تخمگذار میشود (نولان و برون[۱۱۰]، ۲۰۰۰). مصرف بالای ویتامین E و سیستئین پیشرفت مسمومیت کادمیوم در مرغهای در حال رشد را کاهش میدهد (گوپتا و کار[۱۱۱]، ۱۹۹۹). در موجودات آبزی سمیت کادمیوم با افزایش شوری آب کاهش مییابد. کمپلکس یون کادمیوم با کلرید و سطوح بالای کلسیم در آب دریا جذب کادمیوم را کاهش میدهد (انگل و فولر[۱۱۲]، ۱۹۷۹). در نتیجه حیوانات در محیط آب شور بیشتر کادمیوم خود را از غذا دریافت میکنند، در حالیکه حیوانات آب شیرین عمده کادمیوم را هم از غذا و هم از آب دریافت مینمایند (روش های جهانی ایمنی مواد شیمیایی، ۱۹۹۲b).
۲-۷ سطوح بافت
عمدهترین محل تجمع کادمیوم در کلیه میباشد و بعد از آن تجمع این عنصر در کبد، بیضهها، پانکراس و طحال رخ میدهد. کادمیوم در سطوح بالا در ماهیچه و استخوان تجمع نمییابد. تفاوت عمدهای در مقدار کادمیوم تجمع یافته در بافتهای مختلف وجود ندارد. سطوح بافتی با افزایش مدت زمان در معرض قرارگیری افزایش مییابد، وقتی که سطح کادمیوم در جیره بالا باشد، سطوح بافتی به تدریج به ثبات میرسد. به عنوان مثال در اردک تغذیه شده با ۲۰ میلیگرم بر کیلوگرم کادمیوم، کادمیوم ماهیچه از ۰۰۶/۰ به ۰۲۵/۰ در ۳۰ روز ابتدایی افزایش یافت و سپس در طول ۳۰ روز بعدی مقدار آن به ۰۷۷/۰ افزایش پیدا کرد، بیشتر از این مقدار نشد (وایت[۱۱۳] و همکاران، ۱۹۷۸). رسیدن به ثبات معمولاً در ماهیچه رخ میدهد، اما تجمع کادمیوم در کلیه و کبد در طول مدت زمان افزایش مییابد. اگر چه افزایش ابتدایی سطوح کادمیوم سبب تجمع آن میگردد، اما با خروج کادمیوم از خوراک برای یک ماه یا بیشتر، خروج قابل ملاحظه کادمیوم از بافتها مشاهده نمیشود (باکستر[۱۱۴] و همکاران، ۱۹۸۲). منبع فسفات استفاده شده در جیره حیوانات از جمله منابع آلودگی با کادمیوم میباشد. در یک مطالعه با خوکها، سنگ فسفات حاوی سطح بالای کادمیوم طبیعی (۳/۱۰۰ میلیگرم بر کیلوگرم) در جیرهی رشد و پایانی برای تأمین ۲/۱ میلیگرم بر کیلوگرم کادمیوم گنجانیده شد. خوکهای تغذیه شده با این جیره که در وزن ۹۰ کیلوگرم کشتار شدند سطح قابل تشخیصی از کادمیوم در ماهیچه یا چربی (کمتر از ۳/۰ میلیگرم بر کیلوگرم ماده خشک) نشان ندادند، اما کبد و کلیه آنها به ترتیب حاوی ۳۵/۰ و ۶۸/۱ میلیگرم بر کیلوگرم کادمیوم بود (کینگ[۱۱۵] و همکاران، ۱۹۹۲). در سطوح واقعی مصرف (کمتر از ۱۰ میکروگرم بر کیلوگرم وزن بدن در روز) شیب رابطه بین مصرف کادمیوم و کادمیوم بافت (وزن تر) برای کورتکس کلیه ۱۱/۰ و برای کبد ۴/۰ است. چندین عامل در جیره میتواند مقدار کادمیومی که در بافتها تجمع مییابد را تغییر دهد. سطوح بالای روی، کلسیم یا سیستئین جیره تجمع را کاهش میدهد (لمفر[۱۱۶] و همکاران، ۱۹۸۴). در ماهی رسوب کادمیوم معمولاً در کلیه و آبشش بالاترین است، مقدار پایینتری در کبد تجمع مییابد. بیش از ۹۰ درصد کل کادمیوم بدن در قزلآلای رنگین کمان که در معرض سطوح بالای کادمیوم قرار گرفته در این سه بافت یافت شده است. آزمایشهای انجام شده در رابطه با تجمع کادمیوم در ماهیها با بهره گرفتن از آبهای با سختی کافی صورت گرفته تا از مسمومیت حاد و مرگ و میر جلوگیری شود (کای و همکاران، ۱۹۸۶).
انتقال کادمیوم از مرغهای تخمگذار به تخم بسیار ناکارآمد است. مرغان با مقدار کادمیوم بسیار بالا در کبد (۱۰۰ میلیگرم بر کیلوگرم در کبد) هیچگونه سطح قابل تشخیص از کادمیوم در آلبومین نشان ندادند و تقریباً ۱/۰ میلیگرم بر کیلوگرم وزن خشک در زرده آنها وجود داشت (لیچ و همکاران، ۱۹۷۹). انتقال کادمیوم به شیر نیز بسیار ناکارآمد است (اسمیت و همکاران، ۱۹۹۱b). تلیسههایی که با جیره حاوی ۵ میلیگرم بر کیلوگرم کادمیوم بیش از یک سال قبل از زایمان تغذیه شده بودند سطح قابل توجهی از کادمیوم در شیر تولیدی در هیچکدام از مراحل شیردهی در آنها مشاهده نشد. با بهره گرفتن از کادمیوم رادیواکتیو، بیشترین مقدار کادمیوم شیر با کازئین باند شده بود و مقدار کمتری با آلبومین و لاکتوز باند شده و هیچ اثری از آن در چربی نبود (ون براوین[۱۱۷] و همکاران، ۱۹۸۲). صرفنظر از سطوح کادمیوم خورانیده شده غلظت کادمیوم در گوشت، شیر و تخممرغ همیشه کمتر از سطوح کادمیوم در جیرهای است که حیوان مصرف کرده است. بنابراین خوراکهای مشتق شده از این محصولات، قرار گرفتن انسان در معرض کادمیوم موجود در محیط را به نسبت مصرف مستقیم ترکیبات گیاهی قابل استفاده برای انسان، کمتر میکند. هر چند که سطوح کادمیوم در کبد و کلیه همیشه به طور قابل توجهی بیشتر از سطوح جیره غذایی میباشد و این بافتها کادمیوم محیط را به طور تجمعی در خود ذخیره میکنند (مورکومبی[۱۱۸] و همکاران، ۱۹۹۴). کلیه ها در مرغ گوشتی در تورفتگی استخوان خاجی و استخوان تهیگاهی واقع شده است و با لاشه بعد از حذف بقیه احشا باقی میمانند. مرغهای تخمگذار معمولاً بعد از توقف تولید تخممرغ، بیش از یک سال عمر دارند و سطح کادمیوم کلیه آنها ۸/۰ میلیگرم بر کیلوگرم است (مورفی[۱۱۹] و همکاران، ۱۹۷۹). با اینحال اگر فقط از قسمت پشتی مرغها که کلیه ها در آن قسمت قرار گرفته، برای گوشت بدون استخوان مرغ گوشتی استفاده شود، غلظت کادمیوم ۰۹۶/۰ میلیگرم بر کیلوگرم میشود. در نتیجه مقرراتی که بوسیله سرویس بازرسی و ایمنی غذا[۱۲۰] وضع گردیده حذف کلیه از مرغان و اردکهای بالغ را در کشتارگاه لازم دانسته است.
۲-۸ اثر کادمیوم بر آنزیمها
کادمیوم مانع از فعالیت آنزیمهای اوره آز، گلوتامات دهیدروژناز و گاماگلوتامیل ترانسفراز شده، اما فعالیت ترانس آمیناز را تحریک میکند. اثر تحریک کنندگی کادمیوم بر روی فعالیتهای ترانس آمیناز منجر به آسیب به غشای باکتریها بوسیله کادمیوم شده و میتواند سبب آزاد شدن آنزیمها به درون شیرابه شکمبه شود. اورهآز موجود در شکمبه، اوره درون زاد و خوراک را به شکل نیتروژن هیدرولیز کرده، که میتواند برای بیشتر میکروارگانسیمهای شکمبه قابل استفاده باشد. کاهش سرعت آزاد شدن نیتروژن آمونیاکی از منشا اوره موجود در جیره، از جمله اثرات کادمیوم در شکمبه نشخوارکنندگان است (فیکسووا و فیکس[۱۲۱]، ۲۰۰۲). در کل مطالعات بسیار محدودی در زمینه تاثیر فلزات سنگین بر میکروارگانیسمهای شکمبه صورت گرفته است.
۲-۹ روی
بیش از ۲۰۰ سال است که انسان از روی (Zn) برای مصارف صنعتی مختلف استفاده میکنند (مکداول[۱۲۲]، ۱۹۹۲). اولین مدرک قطعی مبنی بر ضرورت روی در جیره موش به وسیله تود[۱۲۳] و همکاران در سال ۱۹۳۴ نشان داده شد، وظایف روی در حیوانات بزرگتر در سال ۱۹۱۹ کشف شده بود (هامبیدج[۱۲۴]و همکاران، ۱۹۸۶). در حال حاضر روی به عنوان یک ترکیب کلیدی در بیش از ۳۰۰ متالوآنزیم شناخته شده است که در نامگذاری بین المللی در شش دسته طبقهبندی میشوند (میلر[۱۲۵] و همکاران، ۱۹۸۸). روی در ساختمان جایگاه فعال و وظایف تنظیمی متالوآنزیمها شرکت میکند (برنادوتو[۱۲۶] و همکاران، ۱۹۹۵). اثرات روی بر رشد، تولیدمثل و سیستم ایمنی، با تحت تاثیر قرار دادن فعالیت آنزیمی و بیان ژنها برای سنتز پروتئینها، شناخته شده است (چسترس[۱۲۷]، ۱۹۹۷). چند صد نوکلئوپروتئین حاوی روی در بیان ژن پروتئینهای مختلف در ارتباط میباشند. از جمله عوامل دخیل در تقسیم سلولی و پروتینهایی هستند که چرخه سلولی را کنترل میکنند (کین و گراهان ، ۱۹۸۹). بنابراین اهمیت زیستی گسترده این عنصر لزوم مصرف مقدار کافی آن را برای حفظ سلامتی و تولیدمثل حیوان را تایید میکند و در بسیاری از موارد بسته به هدف تولید حیوان، نیاز است به طور مداوم مکمل روی تامین شود.
۲-۱۰ فعالیت زیستی روی
روی در ساختار پروتئینها، تسریع واکنشها و تنظیم وقایع سلولی شرکت دارد. در هریک از این فرآیندها، روی فعالیت زیستی خود را با ایفای نقش در مولکولهای پیچیده انجام میدهد. نمونهای از عمل کاتالیزوری روی، در آنزیم کربنیکآنهیدراز میباشد. روی ممکن است نقش ساختاری نیز در آنزیمها داشته باشد و به عنوان نگهدارنده ساختار متالوآنزیمهایی مثل انسولین و هورمون رشد عمل کند. در این حالت، روی میتواند بهصورت جایگزین برای باندهای دیسولفیدی عمل کند. این باندها در پروتئینها، با اتصالات شاخهای پلیپپتیدها، موجب پایداری پروتئینها میگردند. یکی از معایب باندهای دیسولفیدی این است که در محیطهای احیا شونده، گروه سولفور موجود در آمینواسیدهای پروتئینهای موجود در شاخه این باندها، میتوانند نقش دهنده پروتون را ایفا کنند. دادن پروتون سبب شکستن پلهای دیسولفیدی میشود که موجب از دست رفتن شکل ساختاری پروتئینها میگردد. عیب دیگر پلهای دیسولفیدی این است که حرکت بسیار کمی دارند و بنابراین انعطاف در شکل ساختاری پروتئین را محدود میسازند. در مقابل پلهای دیسولفیدی، روی نمیتواند احیا شود و در نتیجه شکل پروتئین تغییر نمیکند. پس روی موجود در آنزیمها و پروتئینها موجب پایداری شکل ساختاری آنها در pH مختلف میشود (جانز و همکاران،۱۹۹۴). آنزیم کربوکسیپپتیداز نیز در ساختمان خود، دارای فلز روی است. این آنزیم تجزیهی پروتئینها را در بدن به عهده دارد و در اثر کمبود آن، پروتئینهای مصرفی به خوبی تجزیه نشده و به مصرف سلولی نمیرسند. وظایف روی در بدن بسیار گسترده است و این وظایف مربوط به متالوآنزیمهای روی میباشد. کربونیک آنهیدراز، مس-روی-سوپراکسید دیسموتاز، کربوکسیپپتیداز، آلکالینفسفاتاز (ALP) و RNA پلیمراز از جمله متالوآنزیمهای روی میباشند که متابولیسم کربوهیدراتها، پروتئینها، لیپیدها و اسیدهای نوکلئیک را تحت تاثیر قرار میدهند. آلکالین فسفاتاز در سرم شامل ایزوآنزیمهای منشا استخوانی، کبدی و رودهای میباشد که نیمه عمر طولانی دارند و این ایزوآنزیمها به عنوان شاخصی برای وظیفه کبد و متابولیسم استخوان به کار میروند. فعالیت آنزیم آلکالین فسفاتاز میتواند شاخصی از وضعیت روی در بدن باشد (وان[۱۲۸] و همکاران،۱۹۹۳). در سالهای اخیر آنزیمهای دیگری که وابسته به روی میباشند هم شناخته شدهاند که از آن جمله میتوان آنزیم مبدل آنزیوتنسین ([۱۲۹]ACE) را نام برد. روی، کالمودولین، پروتئین کینازC، هورمون متصل شونده به تیروئید و سنتز فسفات اینوزیتول را تنظیم میکند. کمبود روی سنتز پروستاگلاندین را تغییر میدهد که ممکن است وظایف جسم زرد را تحت تاثیر قرار دهد. روی جزئی از تیروزین (هورمون تولید شده توسط سلولهای تیموسی) است ایمنی با واسطه سلولی را تنظیم میکند (NRC[130]، ۲۰۰۱).
۲-۱۰-۱ وظایف آنتی اکسیدانی روی
از جمله آنزیمهای دیگری که عنصر روی در ساختار آنها شرکت دارد، آنزیم سوپراکسید دیسموتاز است که از آنزیمهای مهم اکسیداتیو میباشد. سوپراکسید دیسموتاز مس و روی در خارج از میتوکندری و در سیتوپلاسم توسط این دو نوع سوپراکسید دیسموتاز یعنی نوع روی و مس گرفته و خنثی میشود (بنیستر[۱۳۱] و همکاران،۱۹۷۱).
الکل دهیدروژناز نیز از آنزیمهای مهمی است که در صورت وجود روی، در بدن ساخته میشود. کمبود این آنزیم موجب عدم تجزیه الکل موجود در خون شده و سبب تجمع الکل میشود. الکلدهیدروژناز اکسیداسیون اتانول، ویتامینA، الکل و استروئیدها را در حضور NAD به عنوان کوفاکتور انجام داده و همچنین احیای آلدهیدها و کتونها را در حضور NADH انجام میدهد (جانز و همکاران،۱۹۹۴).
۲-۱۰-۲ روی و ایمنی سلولی
فلز روی، در افزایش سطح سیستم ایمنی بدن و کارکرد صحیح دستگاه ایمنی نقش مهمی را بر عهده دارد. نقش روی در ایمنی، در افزایش تعداد سلولهای لنفوسیتT، نوتروفیلها، ماکروفاژها، آنتی بادی و تولید اینترفرون و کاهش نفوذپذیری سلول در مقابل ویروس و افزایش اندازه اندامهای لنفاوی میباشد (ساهین[۱۳۲] و همکاران، ۲۰۰۹). روی همچنین برای بهبود عملکرد و تکثیر لنفوسیتها و تولید متالوآنزیمهایی مانند DNA و RNA پلیمرازها مورد نیاز میباشد. کمبود روی جیره موجب حفاظت از یکپارچگی اندامهای لنفوئیدی و عملکرد سلولهای T میگردد.
عنصر روی نقشهای اختصاصی و غیر اختصاصی در سیستم دفاعی بدن دارد. نقش غیر اختصاصی را با حفظ استحکام پوست و غشاء موکوسی انجام میدهد و نقش اختصاصی را با تنظیم بلوغ و عملکرد سلولهای ایمنی ایفا میکند. حیواناتی که دچار کمبود طولانی مدت روی شدهاند پس از مدتی دچار چروکیدگی طحال میشوند و چون طحال از اندامهای ایمنی در بدن به شمار میرود، کمبود این عنصر موجب اختلال در سیستم ایمنی میگردد (ویردن[۱۳۳] و همکاران،۲۰۰۴).
به نظر میرسد کاهش وزن طحال و تیموس بر اثر کمبود روی، نتیجه اولیه یک کمبود در گلبولهای سفید باشد. کمبود روی داخل سلولی موجب آسیب به عملکرد لنفوسیتها که مسئول ایجاد توانایی تکثیر در سلولهای TوB هستند، میشود (چندرا و سینگل[۱۳۴]،۱۹۸۰).
کمبود روی میتواند موجب کاهش تولید DNA یا کاهش تقسیم سلولی مورد نیاز برای توسعه طبیعی ارگانها شود زیرا روی جزء بسیاری از متالوآنزیمها همانند DNA و RNA پلی مراز میباشد که در تکثیر ژن دخالت دارند. یکیدیگر از اعمال روی، فعالیت در تکثیر سلولی است. در ساختن دزاکسی ریبونوکلئیکاسید یا DNA، نیاز به روی میباشد البته گلبول قرمز خون استثنا هستند؛ زیرا سلولهای گلبول قرمز خون بدون هسته بوده و فاقد DNA میباشند. وقتی که غلظت روی کاهش پیدا میکند فعالیت آنزیم داکسیتیمیدنکیناز بهعنوان یک آنزیم وابسته به روی کاهش پیدا میکند و منجر به کاهش سنتز کلاژن و پروتئین در موش صحرایی میشود. باتوجه به این نتایج میتوان پیشنهاد داد که به خاطر کاهش در سنتز DNA، توانایی بزرگ شدن در سلولهای B و T در پاسخ به تهاجم خارجی کاهش پیدا میکند و در نتیجه عملکرد ایمنی سلولی تحت تأثیر قرار میگیرد (پارک[۱۳۵] و همکاران،۲۰۰۴).
۲-۱۰-۳ سطح روی در بدن
میانگین روی تجمع شده در بدن همه حیوانات ۶/۰-۲۵/۰ میلیگرم در ۱۰۰میلیلیتر است در حالیکه در پلاسما غلظت آن ۶/۰-۲۵/۰میلیگرم در ۱۰۰میلیلیتر میباشد که با گونه و سن قابل تغییر است. روی در پلاسما به دو شکل پیوند قوی (در گلوبینها) و پیوند ضعیف (با آلبومینها) موجود است و نشان دهنده این است که کمپلکس روی-گلوبولینها وظیفه آنزیمی دارد ولی کمپلکس آلبومین-روی، عاملی است که بوسیله آن روی منتقل میگردد (جورجیوسکی، ۱۹۸۲).
۲-۱۰-۴ زیست فراهمی روی
عنصر روی به طور عمده در روده کوچک جذب میشود. با این وجود، نحوه باند شدن آن و نیز سایر اقلام جیره میتوانند بر زیست فراهمی عنصر روی تأثیر بگذارند. بهعنوان مثال، در تک معدهایها، فیتات جذب عنصر روی را کاهش میدهد. کلسیم، منیزیم، فسفر، نیکل، مس و آهن نیز در زیست فراهمی عنصر روی اثر میگذارند. تفاوتهایی در زیست فراهمی منابع مختلف عنصر روی، وجود دارد. در بیشتر آنها زیست فراهمی کاملاً پایین است. برای مثال، زیست فراهمی اکسید روی ۲۲، سولفات روی۲۳ و استات روی ۱۹ درصد میباشد. همچنین این مطلب صحیح است که ارزش زیستی نسبی منابع روی متفاوت هستند. کمپلکسهای مواد معدنی، نسل جدیدی از ترکیبات موادمعدنی هستند که در آنها ماده معدنی بر اساس خصوصیات فیزیکوشیمیایی خود با یک یا چند اسیدآمینه ترکیب میشود. محصول این واکنش ماده معدنی با قابلیت زیست فراهمی بالا خواهد بود. انحلال پذیری روی-متیونین بالاست، در حالیکه منابع روی چنین خاصیتی ندارند. بیش از جذب رودهای، حل شدن عنصر در محیط آبی روده جهت جذب، ضروری است. در غیر اینصورت مادهمعدنی دفع خواهد شد. با توجه به انحلالپذیری روی-متیونین و مکانیسم مؤثر جذب آن توسط روده، میزان زیست فراهمی آن افزایش مییابد (ادوارد و بکر[۱۳۶]،۲۰۰۰).
۲-۱۰-۵ اثرات کمبود روی
یکی از مهمترین علل کمبود روی در بدن، دریافت کم آن از طریق مواد غذایی است. اختلال در جذب رودهای هم میتواند سبب کاهش این عنصر مهم در بدن شود. خوردن سبوس گندم یا سبوس سایر غلات که حاوی فیتات فراوان هستند، همچنین مصرف اسفناج و یا سایر مواد حاوی اگزالات به همراه غذا، میتواند مانع از جذب روی در بدن شود. البته خود غلات سبوسدار یکی از منابع غنی از روی هستند (گلیان و همکارن،۱۳۸۸). کمبود روی در نشخوارکنندگان به ندرت اتفاق میافتد. علت آن مقدار روی نسبتاً بالایی است که در علوفهها موجود میباشد. اگر نیاز روی در جیره گاوها کافی باشد گوسالههای آنها هم میبایست از کمبود روی محافظت شوند. کمبود روی ممکن است در جوجهها و بچه خوکها رخ دهد که مشخصه آن تاخیر در رشد، ایجاد دلمه (زخم روی پوست) به دلیل آسیب دیدن بخش شاخی بافت پوست و کم شدن اشتها میباشد (جورجیوسکی،۱۹۸۲). نشانه های کلینکی کمبود روی در نشخوار کنندگان و طیور شامل: التهاب بینی و دهان با خونریزی زیر جلدی، پوشش موی خشن، سفت شدن مفاصل همراه با تورم ملایم، ترک در پوست و قسمتهای تاج مانند سم، خشکی و فلسی شدن پوست، افزایش ضخامت و ترک خوردگی پوست اطراف بینی، توسعه و رشد بیش از حد ماهیچه لب و شاخی شدن آنها، به هم ساییدن دندانها، ترشح بیش از حد بزاق، ریزش مو و پشم، چینخوردگی و خالهای جرب مانند در کیسه بیضه، کاهش مصرف خوراک، کاهش نرخ رشد و ضریب تبدیل خوراک، میباشد (ویت و همکاران، ۱۹۹۴).
۲-۱۱ بر همکنش کادمیوم و روی
هیل و ماترون[۱۳۷] (۱۹۷۰) گزارش نمودند که بر همکنش زیستی میتواند میان عناصر ضروری و عناصر سمی که ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی مشابه دارند میتواند رخ دهد. بنابراین کادمیوم و روی به دلیل اینکه ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی مشابهای دارند میتوانند بر همکنش داشته باشند. یون کادمیوم حد فاصل بین یون روی و جیوه میباشد (جکوبسون و ترنر[۱۳۸]، ۱۹۸۰). کادمیوم و روی دارای آرایش الکترونی مشابهای در پوسته خود میباشند (برژوکا و همکاران، ۲۰۰۱). در سیستمهای زیستی کادمیوم و روی به ماکرومولکولها که عمدتاً دارای گروه سولفید (SH-)، اکسیژن (O) و نیتروژن (N) هستند متصل شده و به سرعت با دهندههای –N، -O و –S واکنش میدهند. این دو عنصر ترجیحاً با پروتئینهایی از قبیل آلبومین در جریان خون و متالوتیونین در دیگر بافتها متصل میشوند. اگر چه این دو عنصر تمایل بالایی به ساختارهای زیستی حاوی گروه تیول (پروتئینها، آنزیمها) دارند اما تمایل کادمیوم به لیگاندهای –S، همچنین به دهندههای N نسبت به روی بیشتر است (جکوبسون و تارنر، ۱۹۸۰). بنابراین یونهای کادمیوم و روی میتوانند برای مصرف درون سلولهای مختلف و متصل شدن به محلهای داخل سلولی رقابت کنند و کادمیوم ممکن است جایگزین روی در برخی از فرآیندهای زیستی شده و در این میان یکی از این دو عنصر بسته به سطح خود میتواند بر جذب و عمل عنصر دیگر اثر بگذارد (برژوکا و همکاران، ۲۰۰۱). مطالعات زیادی نشان دادند که اثر متقابل میان کادمیوم و روی در ارگانیسمها نتیجهای از تمایل این دو عنصر به متالوتیونین و توانایی آنها برای تولید این پروتئین میباشد. این دو عنصر میتوانند تولید متالوتیونین را در بافتهای گوناگون مخصوصاً در روده، کبد و کلیه تحریک کنند (برژوکا و همکاران، ۲۰۰۰). کادمیوم حدود ۸ برابر بیشتر از روی مقدار متالوتیونین را در کبد افزایش میدهد (ایتون[۱۳۹] و همکاران، ۱۹۸۰). به دلیل تمایل بالای کادمیوم به متالوتیونین این عنصر جایگزین روی اتصال یافته به سیستئین در این پروتئین میشود. کادمیوم از طریق جایگزینی با روی در جذب، متابولیسم، توزیع درون بافتی و انتقال درون سلولی روی اختلال ایجاد میکند و ممکن است این فعالیتها را در مراحل گوناگون مهار کند (برژوکا و همکاران، ۲۰۰۱). بسیاری از اثرات سمی کادمیوم به دلیل شکستن ترکیبات حاوی روی از قبیل تولیدات سلولی DNA و RNA و پروتئینها نیز میباشد (ساندرمن و باربر[۱۴۰]، ۱۹۸۸). از آنجایی که روی نقش مهمی در رشد، تکامل و اعمال سلولی دارد اختلال در عمل و متابولیسم این عنصر میتواند منجر به مشکلاتی برای سلامتی شود (نیشی، ۱۹۹۶). فلیپس و همکاران (۲۰۰۵) اثرات کادمیوم در خوراک و اثر متقابل آن با عنصر روی بر توازن عناصر در گوسفند را مورد بررسی قرار دادند. تیمارهای مورد ارزیابی توسط این محققین شامل کنترل، افزودن کادمیوم، افزودن روی و افزودن توأم روی و کادمیوم بود. عناصر به فرم سولفاته آنها مورد استفاده قرار گرفتند. ماده خشک مصرفی و قابلیت هضم مواد مغذی تحت تاثیر تیمارها قرار نگرفتند اما هنگامیکه مکمل روی به تنهایی به جیره اضافه شد، مقدار آب مصرفی و خروج ادرار کاهش یافت. کادمیوم موجود در خوراک همچنین غلظت پتاسیم، آهن، مولیبدن، کروم، بروم و کلسیم موجود در ادرار را حتی در شرایط تغذیه مکمل روی افزایش داد. افزودن کادمیوم به جیره، اضافه وزن برهها را بهبود بخشید. این نتیجه که ارتباطی به قابلیت هضم نداشت ممکن است انعکاسی از این واقعیت باشد که کادمیوم در سطح کم میتواند وزن برخی از اندامها، بویژه کلیه، کبد و طحال را افزایش دهد. نتایج این آزمایش نشان داد که افزایش سطح کادمیوم در جیره ممکن است اختلالات تحت بالینی در توازن دیگر عناصر (بهخصوص سدیم) ایجاد کند، اما اختلال ایجاد شده در توازن بقیه کاتیونهای دو بار مثبت از شدت کمتری برخوردار هستند.
بر اساس مطالعهی میشل[۱۴۱] و همکاران (۱۹۸۹) در رابطه با تاثیر روی بر خواص سرطان زایی کادمیوم مشخص شده است که استفاده از این عنصر می‌تواند اثرات حاد و مزمن کادمیوم را کاهش داده و شکلگیری تومورهای موضعی ناشی از تزریق کادمیوم و نیز سرطان القایی در بیضه موش نر نژاد ویستار را کاهش دهد. این محققین بیان نموده‌اند که ساز و کاری که توسط آن روی اثرات سرطان زایی ناشی از کادمیوم را کاهش میدهد ناشناخته است.
لمپر[۱۴۲] و همکاران (۱۹۸۴) با بررسی اثرات متقابل روی و کادمیوم در گوساله نشان دادند که غلظت کادمیوم در تمام نمونه های بافتی جمعآوری شده از بدن گوساله‌ها به طور قابل توجهی با مصرف کادمیوم افزایش یافت. تغذیه ۶۰۰ میکروگرم بر گرم مکمل روی به طور قابل توجهی موجب افزایش غلظت روی در کبد، قشر کلیه و خون گردید و تجمع کادمیوم در این ارگانها در زمان دریافت مکمل روی کاهش یافت. غلظت مس در عضله و خون هنگام تغذیه با کادمیوم بدون اضافه کردن روی افزایش یافته اما هنگام تغذیه با سطوح بالاتر کادمیوم به همراه روی میزان مس در قشر کلیه و کبد به طور قابل توجهی کمتر بوده است. این محققین استفاده از نمک‌های خوراکی حاوی روی را در شرایط مصرف مواد غذایی مشکوک به دارا بودن کادمیوم بالا توسط حیوانات را پیشنهاد نموده‌اند. اثر متقابل کادمیوم و روی بر تخمیر شکمبه در این مطالعه مورد بررسی قرار نگرفته است.
اثرات محافظتی سلنیوم و روی بر سمیت کادمیوم در کبد و کلیه موشهای صحرایی نر که در معرض کادمیوم قرار داشتند در مطالعهی هنی[۱۴۳] و همکاران (۲۰۰۸) مورد بررسی قرار گرفت. قرار گرفتن در معرض کادمیوم تجمع آن در کبد و کلیه را موجب گردید. همچنین آسیب شدید بافت در زمان دریافت کادمیوم مشاهده شد. سلنیوم و روی تا حدی کاهش آسیب ناشی از کادمیوم در کبد را موجب گردیدند. در کلیه همین بهبود در زمان مصرف مکمل سلنیوم مشاهده شد اما استفاده از مکمل روی نتوانست تاثیر معنی‌داری بر ساختار بافت کلیه در زمان مصرف کادمیوم داشته باشد. این محققین نتیجه‌گیری نمودند که سلنیوم و روی میتوانند یک اثر مشارکتی در محافظت در برابر آسیب بافتی ناشی از کادمیوم در کبد داشته باشند. غلظت آهن در ایلئوم گروه مصرفکننده کادمیوم به طور معنیداری نسبت به گروه شاهد کاهش پیدا کرد. مس، آهن و منگنز در کبد به طور قابل توجهی کاهش پیدا کردند. روی موجود در کبد با توجه به سطوح متغیر کادمیوم در جیره غذایی به طور قابل توجهی افزایش یافت. غلظت مس در طحال و بیضهها متاثر از سطوح متفاوت کادمیوم کاهش یافت. در حالیکه غلظت مس و روی در کلیه ها به طور قابل توجهی افزایش یافت. داده های به دستآمده نشان دهنده همبستگی مثبت بین کادمیوم، مس، آهن، روی و منگنز است. سطوح بالا و کاهش این عناصر در برخی بافتها و ارگانها ممکن است اثر مستقیم بر جذب، دفع و یا ذخیره کادمیوم داشته باشد. بر طبق مطالعهی انکه و همکاران (۲۰۰۰) سطوح بالای کادمیوم در جیره غذایی به طور قابل توجهی وابسته به میزان روی در عضلات، استخوانهای جوجههای گوشتی و به میزان زیادی وابسته به میزان روی موجود در کبد است. بنابراین فرض بر این است کادمیوم برسطح عنصر روی موجود در عضله و استخوانهای برهها اثر گذاشته و در نتیجه موجب افزایش روی موجود در خون و در نهایت موجب افزایش جابجایی روی از کبد میگردد. افزایش سطوح روی در خون موجب افزایش سطوح روی در کلیه و به طور قابل توجهی موجب افزایش سطوح روی در ادرار شد. احتمال دارد که، افزایش روی موجود در کبد موجب تولید متالوتیونین و به عنوان یک اثر محافظتی در برابر کادمیوم شده باشد. به نظر میرسد کادمیوم موجب اختلال در جذب آهن، مس، منگنز میگردد. در برخی حیوانات کادمیوم تاثیر اندک بر جذب آهن داشت. مطالعات دلگرانوز و میلز[۱۴۴](۲۰۰۱) نشان داد که افزایش روی در جیره غذایی اثرات محافظتی در برابر کادمیوم مصرفی دارند.
اهمیت این مطالعات در دو بخش نشان داده میشود:
تحقیقات وابسته به سم شناسی کادمیوم در شرایط آزمایشگاهی و نظر گرفتن وضعیت تغذیه ای حیوانات و انسان میباشد.
در شرایطی که انسان یا حیوان درمعرض سمیت با کادمیوم قرر میگیرند، نقش محافظتی فلزات کم مصرف به طور جدی جهت کاهش یا از بین بردن اثرات سمیت مورد توجه قرار میگیرد.
۲-۱۱-۱ اثر متقابل کادمیوم و روی در مرحله جذب از روده
برژوکا و همکاران (۱۹۹۸) گزارش نمودند کادمیوم در روده کوچک به وسیله ساز و کاری شبیه به عناصر ضروری از قبیل کلسیم، آهن، مس و روی جذب میشود اثر متقابل کادمیوم و روی در مرحله جذب آنها از دستگاه گوارش ارتباط نزدیکی به توانایی آنها برای سنتز متالوتیونین، و رقابت برای اتصال به این پروتئین در روده دارد. بنابراین از یک طرف کادمیوم در جذب روی اختلال ایجاد میکند، از طرف دیگر استفاده از روی میتواند جذب کادمیوم را تحت تاثیر قرار دهد. برژوکا و همکاران (۲۰۰۱)، گزارش نمودند که سطوح پایین کادمیوم در جیره میتواند جذب روی را مهار کند، همچنین پایین بودن روی در جیره میتواند یک عامل مهم در افزایش جذب و ابقای کادمیوم باشد. اگر چه یکی از محلهای اثر متقابل میان کادمیوم و روی روده میباشد اما هنوز اطلاعات کمی در این مورد این ساز و کار وجود دارد. اما براساس این اطلاعات میتوان نتیجه گرفت که عمل محافظتی روی در برابر کادمیوم میتواند تا حدودی به خاطر اتصال کادمیوم به متالوتیونین سنتز شده در روده به وسیله روی باشد.
۲-۱۱-۲ اثر متقابل کادمیوم و روی در مرحله جذب، توزیع و ذخیره
ذخیره کادمیوم در بافتها با تغییرات در سطح بعضی از مواد معدنی ضروری از جمله روی همراه است، این تغییرات منجر به افزایش ابقای روی در کبد و یا کادمیوم میشود که این عمل قابلیت استفاده از این ماده معدنی را برای بقیه بافتها و بسیاری از فرآیندهای بیوشیمیایی کاهش میدهد. به طور کلی همبستگی بالایی میان غلظت کادمیوم و روی کبد و کلیه گزارش شده است، که این افزایش غلظت روی در کبد و کلیه ناشی از کادمیوم به دلیل تحریک سنتز متالوتیونین در این بافتها میباشد (برژوکا و همکاران، ۲۰۰۱). در وضعیتهای فیزیولوژیکی متالوتیونین اساساً به وسیله روی و مس اشباع میشود، در سطوح پایین کادمیوم، در کلیه ها، روی عنصر غالب در متالوتیونین است (۷۰- ۶۰ درصد)، در حالیکه در غلظت بالای کادمیوم، عنصر غالب اتصال یابنده با متالوتیونین کادمیوم است (الیندر[۱۴۵] و همکاران، ۱۹۸۷). فانک[۱۴۶] و همکاران (۱۹۸۷) توزیع عناصر (روی، مس و کادمیوم) در متالوتیونین نتیجهای از این حقیقت است که بخش آلفا متالوتیونین وقتی که به طور کامل به وسیله کادمیوم اشباع میشود به طور ترمودینامیکی پایدارتر است هر چند بخش بتا وقتی تنها حاوی کادمیوم باشد پایدار نیست، از آنجایی که هر چند کادمیوم باعث اختلال در اتصال روی به متالوتیونین میشود (برژوکا و همکاران، ۲۰۰۱). به طور کلی گزارشات در مورد تاثیر مکمل روی بر غلظت کادمیوم در کبد متفاوت میباشد بعضی گزارشات کاهش غلظت کادمیوم را در کبد گزارش دادند (جماعی و همکاران، ۲۰۰۷).
۲-۱۱-۳ اثر متقابل کادمیوم و روی در مرحله دفع
اطلاعات کمی در مورد دفع مدفوعی و ادراری روی در حیوانات که در معرض کادمیوم قرار گرفتهاند وجود دارد. اما محققین افزایش دفع مدفوعی روی را در بعضی از حیوانات آزمایشگاهی در نتیجه اثر متقابل میان این دو عنصر در سطح دستگاه گوارش را گزارش دادند. از آنجا که جذب روی در شرایط حضور کادمیوم کاهش مییابد بخش جذب نشده روی مصرف شده که از طریق مدفوع دفع میشود افزایش مییابد (برژوکا و همکاران، ۲۰۰۱). اوموری[۱۴۷] و همکاران (۱۹۸۵)، گزارش نمودند که کادمیوم ادرار همبستگی مثبتی با روی دارد اما دفع روی بلافاصله با توقف مصرف کادمیوم کاهش یافت و یکی از دلایل افزایش دفع ادراری روی در هنگام مصرف کادمیوم میتواند به دلیل اختلال در باز جذب این عنصر به خاطر آسیب لولههای کلیوی ناشی از کادمیوم باشد.
۲-۱۲ متالوتیونین
اصطلاح متالوتیونین تنها به پروتئینهای شامل خصوصیات زیر ارجاء داده میشود؛ (۱) پروتئینهایی با وزن مولکولی کم (۷۰۰۰ تا۶۰۰۰ دالتون)، (۲) حاوی فلزات سنگین زیادی باشند (۷تا ۱۲ اتم فلز به ازاء یک مولکول پروتئین)، (۳) ترکیب اسیدآمینهای آنها شامل ۲۳ تا ۳۳ درصد سیستئین بدون پیوند دیسولفیدی، اسیدآمینههای آروماتیک یا هیستیدین باشد، (۴) و توالی اسید آمینهای آنها با توزیع زنجیره جانبی سیستئین پوشش داده میشود. متالوتیونینها با مقدار متفاوتی تقریباً در تمام بافتهای مهرهداران یافت میشوند، اما با غلظت بالینی در کبد، کلیه و روده کوچک حضور دارند (دونن[۱۴۸] و همکاران، ۱۹۸۷). متالوتیونین که ابتدا به عنوان پروتئین اتصال یابنده با کادمیوم شناخته شد و بعداً مشخص شد که این پروتئین به روی و مس نیز اتصال مییابد (برژوکا و همکاران، ۲۰۰۱). بسیاری از محققین عقیده دارند که متالوتیونین نقش محافظتی مهمی در جلوگیری از سمیت عناصر سنگین از قبیل کادمیوم و جیوه دارد این عمل از طریق تشکیل کمپلکس متالوتیونین-عنصر صورت میگیرد هر چند عمل اصلی متالوتیونین نگهداری و ذخیره یونهای آزاد Zn2+ و cu2+ در سلولها میباشد همچنین به عنوان دهنده روی در بسیاری از فرآیندهای بیولوژیکی وابسته به روی عمل میکند (برژوکا و همکاران، ۲۰۰۱). متالوتیونین به عنوان ذخیره کننده روی اضافی، میتواند به عنوان منبع روی عمل میکند و هنگام کمبود روی این عنصر را آزاد کند (کلاسن[۱۴۹] و همکاران، ۲۰۰۹). بنابراین متالوتیونین نه تنها میتواند از کمبود روی جلوگیری کند بلکه میتواند از سمیت روی و کادمیوم نیز جلوگیری کند. سطح روی در کنترل و از بین رفتن متالوتیونین در اغلب گونه ها بسیار مهم میباشد به طوریکه غلظت متالوتیونین هنگام کمبود روی پایین است و با افزودن روی به جیره مقدار این پروتئین افزایش مییابد (لی[۱۵۰] و همکاران، ۱۹۹۴). مس به طور ضعیفتری نسبت به روی باعث تحریک سنتز متالوتیونین میشود و میتواند بعد از سنتز متالوتیونین ناشی از روی برای اتصال به این پروتئین با روی رقابت کند (برمنر، ۱۹۹۸). بنابراین به نظر میرسد که روی با توجه به قدرت بیشتر تحریک سنتز متالوتیونین نسبت به مس کارایی بیشتری در جلوگیری از سمیت کادمیوم داشته باشد. به عقیده برژوکا و همکاران (۲۰۰۱) به طور کلی دو فرضیه در مورد نقش متالوتیونین در جلوگیری از سمیت کادمیوم وجود دارد:
متالوتیونین با توقف رادیکالهای آزاد کادمیوم میتواند از آسیب رادیکالهای آزاد و کادمیوم جلوگیری کند.
مصرف بالای روی، باعث افزایش سنتز متالوتیونین میشود که با اتصال به کادمیوم و روی از جذب بیشتر این عناصر جلوگیری میکند.
۲-۱۳ بنتونیت
بنتونیت یک ماده از دسته رسها و از کانیهای متورم شونده، تشکیل شده است که عمدتاً مونتموریلونیت[۱۵۱] و به مقدار کمی بیدلیت[۱۵۲] هستند. بعد از سال ۱۸۸۰ ” خاک با هزار نوع مصرف ” به نام کاشف آن ویلیام تیلور[۱۵۳]، تیلوریت نام گرفت. بعدها دانشمندی به نام نایت با اقتباس از نام بنتون واقع در ایالت وایومینگ آمریکا که اولین بار رگه ها در آنجا پیدا شده بود، نام آن را به بنتونیت تغییر داد (کریم پور، ۱۳۸۷).
بنتونیت به نامهای مختلفی مانند سدیم مونتموریلونیت، کلسیم مونتموریلونیت، خاک مونتموریلونیت، خاک اسمکتایت[۱۵۴]، خاک آتشفشانی، خاک صابونی و صابون معدنی گفته میشود. سدیم مونتموریلونیت با نامهایی از قبیل سدیم بنتونیت، بنتونیت متورم، بنتونیت وایومینگ، یا بنتونیت غربی شناخته میشود. اما کلسیم مونتموریلونیت با عناوینی نظیر کلسیم بنتونیت، بنتونیت غیر متورم، بنتونیت جنوبی، بنتونیت فولر[۱۵۵] یا بنتونیت فرعی بیان میگردد (آدامیس[۱۵۶] و همکاران، ۲۰۰۵).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1400-09-24] [ 11:57:00 ب.ظ ]




مقدمه :
حسابداری در دنیای پیچیده امروز نقش درخور ملاحظه ای در اداره امور دولت ها و حکومت های محلی ایفا می نماید . حسابداری بخش عمومی و بالاخص دولتی تا اواخر دهه هفتم قرن بیستم به مجموعه ای از روش ها و رویه های فنی اطلاق می گردید که بر اساس آن منابع و مصارف مالی دولت ها و حکومت های محلی ثبت و ضبط و گزارش می گردید . طی سی سال گذشته تحولات شگرف حسابداری بخش عمومی از جمله رویکرد سنتی در مورد کارکرد حسابداری به نحوی تغییر کرده است که ثبت ، طبقه بندی و گزارش منابع و مصارف دولت ها جزئی محدود از کارکرد حسابداری بخش عمومی محسوب می گردد . طی این سه دهه متناسب با افزایش سطح آگاهی شهروندان از حقوق اجتماعی خویش و پاسخ خواهی از مقامات منتخب ، دولتمردان کشورهای دارای نظام مردم سالاری را به چاره جویی در مورد یافتن ابزار مناسب برای ایفای مسئولیت پاسخگویی عمومی برانگیخته است . در این رهگذر حسابداری و گزارشگری مالی[۳] نیز مورد توجه قرار گرفت و به مثابه یکی از ابزارهای مهم ایفای مسئولیت پاسخگویی از جایگاه ویژه در فعالیت های اجتماعی سیاسی برخوردار گردید . از آن زمان تا کنون ، با تلاش اندیشمندانی نظیر نرماتتون ، استورات ، جانز و دیگران بعنوان پیشتازان جنبش مسئولیت پاسخگویی و ابتکار متفکر برجسته حسابداری “یوجی ایجیری” پاسخگویی بعنوان سنگ بنای حسابداری دولتی ، در مرکز ثقل نظام های حسابداری و گزارشگری مالی دولت ها مردم سالار جایگاه خاصی را به خود اختصاص داد و چارچوب های نظری آنان برای پاسخگویی مقامات و ارزیابی مسئولیت پاسخگویی توسط مردم و نمایندگان قانونی آنها مورد پذیرش قرار گرفت .

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

در حال حاضر حسابداری دولتی دارای کارکرد اجتماعی است که به دولت ها کمک می کند تا مسئولیت پاسخگویی مالی و عملیاتی خود را در مورد منابع عمومی در قبال شهروندان ایفا کنند و آن ها این مسئولیت خطیر را مورد ارزیابی و قضاوت آگاهانه قرار دهند .
مسئولیت پاسخگویی عمومی شامل دو جنبۀ مسئولیت پاسخگویی مالی و مسئولیت پاسخگویی عملیاتی است که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارد . پاسخگویی مالی تأکیدش بر ارزیابی چگونگی تحصیل منابع و مصرف آنها در برنامه های مصوب است و تأکید پاسخگویی عملیاتی بر تحقق اهداف ، یکنواختی و عرضۀ اطلاعات قابل مقایسه دربارۀ بهای تمام شدۀ عملیات قرار دارد . (باباجانی، ۱۳۸۵، ۶ )
۲-۱ : پیشینه پژوهش در جهان
۲-۱-۱ : پیشینه موضوعی پژوهش در جهان
در دهه آخر قرن بیستم که به دهه انقلاب در حسابداری و گزارشگری مالی بخش عمومی نیز موسوم است ، تحولات چشمگیری در نظام‌های حسابداری و گزارشگری مالی دولت‌ها و حکومت‌های محلی کشورهای توسعه یافته و بعضاً‌ در حال توسعه صورت گرفته است . این تحول اساسی که عمدتاً به دلیل افزایش مطالبات شهروندی دایر بر حق پاسخ‌خواهی و تغییر در نگرش دولتمردان و سیاستمداران نسبت به ایفای مسئولیت پاسخگویی و عملیاتی صورت پذیرفته است ، منجر به شکل‌گیری نظام نوین گزارشگری مالی در بخش عمومی گردید . تلاش‌های بی‌وقفه دو دهه اخیر موجب گردیده است تا بخش عمومی کشورهای پیش گفته در سال‌های آخر قرن بیستم ، به نظام‌های مدرن گزارشگری مالی و عملیاتی دست یافته و ضمن انجام وظیفه پاسخگویی مالی و عملیاتی در قبال شهروندان ، اطلاعات مالی مورد نیاز سیستم حساب‌های ملی و سیستم آمار مالی دولت را در سطح بین‌الملل فراهم نمایند . (باباجانی، ۱۵۷،۱۳۸۳)
دیاموند (۲۰۰۲) در تحقیق خود با عنوان"بودجه ریزی عملکردی : آیا حسابداری تعهدی لازم است؟” نیز در تایید ضرورت اصلاحات حسابداری دولتی بیان می کند که الگوی نوین مدیریت ، مستلزم ارتقاء و به روز آوری ابزارهای اساسی مدیریت بویژه سامانه حسابداری به منظور فراهم کردن اطلاعات دقیق ، مفید و بموقع است . (طالب نیا، ۱۳۹۰،۷۵)
مدل اصلی و اصلاحی اقتضایی تحول در گزارشگری بخش عمومی تحت عنوان مدل لادر می باشد که اذعان می دارد ، تحولاتی که برخی از کشورها در نظام گزارشگری بخش عمومی خود ایجاد نموده اند ، از عوامل محیطی ، ساختاری و رفتاری تاثیر پذیرفته است . در این مدل وجود محر ک هایی همچون بحران های مالی و اقتصادی ، رسوایی های مالی ، ظهور ایده های نوین و احساس نیاز به تحول از عوامل اصلی یک تحول برشمرده شده است . همچنین در این مدل ، در اجرای تحول نظام گزارشگری بخش عمومی بر وجود نهادهای حرفه ای ، دانشگاهیان ، هیئت های تدوین استاندارد و سایر نهادهای درگیر به عنوان گردانندگان تحول در کنار مقامات دولتی سیاست گذاران (پیش برندگان سیاسی تحول) و مرتبط با ساختارهای قانونی ، حکومتی ، اداری و فرهنگی و نحوه چیدمان تحول ، تاکید شده است . (محمدی،۱۳۹۱ ،۷۴)
در طول دهه گذشته اصلاحات نظام مالی با جایگزینی یا انتقال سیستم حسابداری نقدی قدیمی به سوی یک حسابداری تعهدی شبه تجاری شروع شده است . (Eriotis,2011,154)
در بسیاری از نهادهای بخش عمومی در سطح بین المللی حسابداری تعهدی به عنوان اساس گزارش دهی مالی مورد پذیرش قرار گرفته است . آنگلوساکسون ها اولین کشور هایی هستند که حسابداری تعهدی را به عنوان نتیجه حاصله از اصلاح سیستم حسابداری بخش عمومی پذیرفته اند . در برخی از کشورها ، پذیرش حسابداری تعهدی در بخش عمومی محلی انجام شده است . بر این اساس در این کشورها بخش دولتی مرکزی مطابق با نیازهای شخصی اش ، برای اولین بار در بخش عمومی محلی حسابداری تعهدی را مورد پذیرش قرار داده و پس از آن نیز در سطح مرکزی توسعه داده است و یا بطور همزمان برای هر دو بخش ، با توجه به نوع بخش عمومی به کار گرفته است . در این رابطه ، کاروالیو و همکاران (۲۰۰۷) در تحقیقی با عنوان ” ارزیابی سیستم حسابداری تعهدی” استدلال می کنند که اگر چه حسابداری تعهدی در سطح بین المللی اجرا شده است ، اما سیستم های اطلاعات مالی بخش دولتی متفاوت هستند . در یک ایده مشابه که توسط کریستین و همکاران (۲۰۱۰) حمایت می شود ؛ بیان می کنند که هر کشوری حسابداری تعهدی را در بخش های عمومی مطابق با نیازهای اطلاعاتی خود مورد پذیرش قرار می دهد . در این رابطه می توان به روش پذیرش حسابداری تعهدی در ۱۷ کشور اتحادیه اروپایی به عنوان مبنای گزارش های مالی به شرح جدول زیر اشاره کرد .
جدول شماره ۲-۱ : پذیرش حسابداری تعهدی به عنوان مبنای گزارش های مالی

کاربرد حسابداری نقدی اصلاحات برای پذیرش حسابداری تعهدی کاربرد حسابداری تعهدی اصلاحات برای پذیرش IPSAS کاربرد IPSAS کشورها
بخش عمومی
محلی مرکزی محلی مرکزی محلی مرکزی محلی مرکزی محلی مرکزی
بلی     - - بلی - - - - اتریش
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:56:00 ب.ظ ]




فرهنگ استراتژیک امریکا
سطح ملی
سطح نظامی
امنیت مطلق
جنگ به منزله جنگ صلیبی
احساس ویژه بودن و استثناگرایی
آستانه پایین تحمل آسیب
اعتقاد راسخ به فناوری
کشش دائمی میان انزواگرایی و جهانگرایی گرایی
ادامه دادن جنگ تا تسلیم بی قید و شرط دشمن
باور به قدرت مطلق امریکا
گرایش به پیروزی و حل و فصل سریع منازعه
رویکرد عملگرایانه به حقوق بین الملل
گرایش به تمرکز زدایی
اداره جهان بر اساس ارزش های لیبرال دموکراسی
باور به رسالتی تاریخی در رهبری جهان
فصل سوم: تاثیر فرهنگ استراتژیک امریکا بر سیاست خارجی آن در خاورمیانه
سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه
خرده سیستم خاورمیانه، یکی از مهمترین خرده سیستمها در نظام بین الملل میباشد. رابطه میان این خرده سیستم با سیستم کلان ، همواره از چگونگی توزیع قدرت در نظام بین الملل تاثیر پذیرفته است. در این میان، ایالات متحده به عنوان یکی از بازیگران اصلی نظام بین الملل، از فردای جنگ جهانی دوم تا به حال نقش فعالی در خرده سیستم خاورمیانه ایفا نموده است. اگرچه، سیاستهای امریکا در خاورمیانه از عوامل مختلفی تاثیر پذیرفته است اما، ما در این بخش تلاش داریم تا سیاستهای خاورمیانه ای ایالات متحده را بر مبنای تاثیری که فرهنگ استراتژیک این کشور( البته فرهنگ استراتژیک در سطح ملی و نه نظامی، چرا که سطح نظامی مربوط به نحوهی جنگهای این کشور میباشد که خود بحث گستردهتری را میطلبد) در این حوزه دارا میباشد بررسی نماییم .
سیاست خارجی امریکا در این منطقه تا حدود زیادی متاثر از فرهنگ استراتژیک و به تبع آن نگرشهای جامعه و رهبران این کشور است. چرا که نگارنده بر این باور است که، همانطورکه نگرش شهروندان و رهبران در انتزاع شکل نمیگیرد و منبعث از ویژگیها و تمایزات داخلی در کنار موقعیت بین المللی است، این موضوع نیز پذیرفته شده است که چگونگی و ماهیت نگرش مستقر در آمریکا در خصوص دیگر جوامع و کشورها، نقش کلیدی در ترسیم سیاستهای این کشور در رابطه با آن جوامع دارد. تصوری که مردم آمریکا دارند جدا از اینکه چگونه شکل گرفته است، حضور خود را در خروجی های سیاست خارجی هویدا میسازد. از ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۱ دغدغه اصلی جامعه امریکا مبارزه با کمونیسم بود که از نظر آنان در تعارض با ارزشهای سرمایه داری و لیبرالیسم قرار داشت. از نقطه نظر بسیاری از آمریکاییان، شوروی به عنوان پرچمدار کمونیسم شناخته میشد و به همین دلیل باید از پیشروی این کشور چه از نقطه نظر ارضی و چه از نظر اعتباری و یا از نظر هنجاری ممانعت به عمل میآمد. (دهشیار،۱۳۸۵: ۱) بنابراین، سیاست خارجی ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد اغلب اروپا محور بود و خاورمیانه در حاشیه سیاست های دو ابر قدرت قرار داشت.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

سیاست های خاورمیانه ای امریکا تا مدت ها معطوف به حمایت و پشتیبانی از حکومت های اقتدارگر اما هم پیمان و حافظ منافع واشنگتن در منطقه بود. حفظ ثبات به عنوان محور اصلی این رویکرد، شاکله ی کلی سیاست های خاورمیانه ای امریکا را تشکیل می داد. در سالهای نخست جنگ سرد ترومن سیاست سد نفوذ را با کمک های نظامی و اقتصادی به دو کشور مهم منطقه یعنی ترکیه و یونان آغاز کرد. از سوی دیگر آیزنهاور دامنه این سیاست خارجی را به خاورمیانه گسترش داد. تنش میان دو ابر قدرت در بحران کانال سوئز شدت بیشتری به خود گرفت. در این دوران امریکا به عنوان بخشی از سیاست سد نفوذ، سیاست موازنه قدرت را در منطقه حفظ کرد. به همین منظور گاهی هم دست به عملیات پنهانی می زد. در سال ۱۹۵۳ دولت ملی دکتر مصدق را سرنگون کردند. هر چند ملاحظات نفتی نیز مطرح بوده است، بر پایه اسنادی که چندی پیش از سوی سیا منتشر شده کودتا در ایران از ضروریات جنگ سرد بوده است. چرا که در آن سالها ایران همانند ترکیه یکی از کشورهای استراتژیک در حوزه منافع امریکا در منطقه بود. از این رو ایالات متحده از شاه در برابر ملیون وکمونیست ها پشتیبانی میکرد. (میرکوشش،۱۳۸۷ :۲۳) ایالات متحده در دوران جنگ ایران و عراق نیز این سیاست را دنبال می کرد. سیاست ایالات متحده در این جنگ بر عدم پیروزی هر دو طرف در جنگ استوار بود و به همین دلیل بود که با وجود بحران در روابط خود با ایران به دلیل موضوع گروگانگیری وارد مذاکره مخفیانه با ایران شد و ماجرای رسوایی ایران گیت پیش آمد.
به دنبال سقوط نظام ایدئولوژیک کمونیستی، غرب به رهبری آمریکا نگاه را متوجه جغرافیای بیرون از حوزه تمدنی خودکرد. محوریت که وجه تمایز دوران جنگ سرد بود جای خود را به تاکید به جغرافیایی خارج از حوزه فرهنگی اروپا کرد. اکنون امریکا به دنبال پایان دوران تخاصمات ایدئولوژیک در جایگاهی قرار گرفته است که در تاریخ غرب کم نظیر است. آمریکاییان برای خود این رسالت را قائل اند که در حوزه های تمدنی دیگر حضور یابند و ارزشها و شیوه زندگی غربی و به عبارتی مبانی تعریفی پدیده ها و حوادث و چگونگی زندگی را به نحوی که خود میپسندند، به صورتی وسیع بگسترانند. (دهشیار،۱۳۸۵: ۱۴)
بنابراین در حالیکه در دوره جنگ سرد رقابت اصلی بین دو ابرقدرت عمدتا بر اروپا استوار بود، امریکا پس از جنگ سرد از همه امکانات خود بهره برده است تا خاورمیانه را به حوزهی نفوذ انحصاری خود تبدیل نماید. از این روی، بعد از پایان دوران جنگ سرد، در ۱۱ سپتامبر ۱۹۹۰ یک ماه پس از اشغال کویت توسط عراق، جرج بوش پدر نظم نوین جهانی را به رهبری ایالات متحده اعلام نمود. بدین ترتیب برخی از صاحبنظران در تدوین راهبرد کلان امنیت ملی ایالات متحده امریکا در جستجوی تعریف جدیدی از جهان برآمدند: برخی از جهانی مملو از آشوب و بی نظمی و بحران سخن به میان آوردند برخی از دولت های یاغی و چالش گر مانند عراق و کره شمالی به عنوان دشمنان در قرن ۲۱ نام بردند. مجموعه های دیگری نیز از چین به عنوان ابرقدرت جدید ثروت و قدرت در قرن ۲۱ سخن به میان آوردند. ساموئل هانتیگتون براساس برخورد تمدن ها و جدال غرب با جهان اسلام در قالب تمدنی و جدال فرهنگ ها در چارچوب تامین نظم و امنیت در قرن جدید به نظریه پردازی پرداخت. برخی مانند فوکویاما نظریه پایان تاریخ و پیروزی لیبرال دموکراسی و نظام سرمایه داری برکمونیسم را بهعنوان نقطه پایان حکومت بشری مطرح ساختند و تصریح نمودند که غرب رقیب ایدئولوژیک برای خود در قرن ۲۱ نخواهد یافت. (آذری نجف آبادی،۱۳۹۰: ۷۰۹)
به هر روی به عقیده بسیاری از صاحبنظران ایالات متحده به دنبال فروپاشی جغرافیای ارضی و ذهنی دشمن خود با نوعی بحران هویت در سیاست خارجی خود روبرو شد که نهایتا با حادثه ۱۱ سپتامبر حباب امنیتی ایالات متحده ترکید و از بن بست هویتی خارج شد. در این روز برای اولین بار در طول تاریخ جنگهای امریکا با خارج، ضربات سنگین تروریستی، امریکا را لرزاند و لذا پس از این واقعه این کشور دگر خود را اسلام گرایان افراطی معرفی نمود و جرج بوش پسر بار دیگر سخن از جنگ صلیبی به میان آورد. به بیان جوزف نای، نظریه پرداز لیبرال امریکایی، پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، پرزیدنت جرج بوش سه تغییر عمده در راهبرد کلانی که ایالات متحده به مدت نیم قرن دنبال کرده بود، ایجاد کرد. او اتکا بر ائتلافها و نهادهای دائمی را کاهش داد، حق سنتی نسبت به جنگ پیشدستانه را به یک آموزه جدید جنگ پیشگیرانه توسعه داد و از مردم سالاری قهرآمیز به عنوان راه حلی برای مشکل تروریسم در خاورمیانه حمایت کرد. (مشیرزاده،۱۳۸۶: ۱۵۶) از این رو امریکاییها با ردگیری عوامل این اقدامات سریعا عکس العمل نشان دادند و به سوی افغانستان و عراق روانه شدند. در افغانستان با هجوم گسترده موفق به سرنگون کردن دولت مرتجع طالبان شده و حکومت جدیدی را روی کار آورند. به دنبال آن، حمله به عراق به عنوان یکی دیگر از محورهای شرارت که منافع امریکا وصلح و ثبات را در منطقه به خطر می انداخت در دستورکار قرارگرفت و صدام حسین سرنگون گردید و در یک پروسه نسبتا طولانی دولت منتخب در عراق نیز بوجود آمد.
ایالات متحده به عنوان رهبر و حافظ صلح و امنیت جهان خود را موظف به حمله به این کشورها دید. جنگ امریکا علیه عراق در چارچوب مبارزه با گسترش سلاحهای کشتارجمعی و اشاعه دموکراسی مطرح گردید. چنانکه روزنامه واشنگتن پست در تبیین رویکرد امریکا متاثر از اندیشه های یکی از افراد برجسته نومحافظه کاران، لدین، می نویسد که دولت بوش امیدوار است جنگ در عراق به تشکیل دموکراسی در هلالی از کشورهای منطقه شامل ایران، سوریه، مناطق تحت اشغال و عربستان سعودی منجر گردد. (مشیرزاده،۱۳۸۵ :۶۹)
باید بدانیم نومحافظه کاری یک جریان انحرافی موقتی و زودگذر درسیاست ایالات متحده نیست بلکه جریان فکری کاملا سازگار و همسو با ایدئولوژی ناسیونالیسم امریکایی است که ریشه در انگاره « باور به استثنایی بودن لیبرالیسم امریکایی» دارد. در واقع سیاست خارجی نومحافظه کاران کاملا تهاجمی و گسترده است و در این زمینه خاورمیانه اولین قربانی این سیاست تهاجمی گردید. دلیل دیگر امریکا سلاحهای کشتار جمعی کشورهای منطقه خاورمیانه و تلاش آنها برای دستیابی به این سلاح هاست و معتقد است دستیابی کشورهایی همچون عراق که مشروعیتی در عرصه بین المللی ندارند، به این گونه سلاح ها موجب به خطر افتادن موقعیت هژمون امریکا و ایجاد ناامنی در صحنه بین الملل می گردد.
بطور کلی آنچه بیان گردید مروری کوتاه و مختصر از عملکرد و سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در منطقه خاورمیانه بوده است. نگارنده بر این باور است که سیاست خارجی این کشور بیش از هر چیز متاثر از هویتی است که این کشور در عرصهی بین الملل برای خود تعریف نموده است و این امر خود (هویت) برگرفته از مولفه های شکل دهنده به فرهنگ استراتژیک این کشور میباشد. لذا در ادامه بر تاثیر این مولفه ها بر سیاست خارجی این کشور در این منطقه خواهیم پرداخت.
فرهنگ استراتژیک و سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه
علاوه بر موضوعات ذکر شده، اگر بخواهیم تاثیر فرهنگ استراتژیک بر سیاست خارجی ایالات متحده در منطقه خاورمیانه را مورد بحث قرار دهیم، ضروری مینماید که این موضوع را در سه مبحث اساسی که سیاست خارجی امریکا را در این منطقه شکل میدهد مورد بحث قرار دهیم :
* اشاعه دموکراسی و ارزش های لیبرالیستی در منطقه
* تعهد و التزام ویژه به اسرائیل
* عامل نفت
۱-۲- اشاعه دموکراسی و ارزش های لیبرالیستی در منطقه
امریکاییها از همان سالهای آغازین اصل و خواستی فراتر از بقا را به نمایش گذاشته اند و آن هم باور به ماوریت بود. ماموریتی که در آن امریکا برای خود وظیفه ای را تعریف میکند که بر اساس آن، این کشور باید از اشاعه دموکراسی و ارزشهای لیبرالیستی در دنیا حمایت کند. به قول شلزینگر ” از همان آغاز حضورمان به عنوان یک ملت، ما این باور را داشته ایم که امنیت و بقایمان مترادف با امنیت و بقای آزادی در همه نقاط گیتی است.” (دهشیار،۱۳۸۹: ۲۹۷) در ملیگرایی امریکا نیز این اصل همواره وجود داشته است. بطوری که، ملیگرایی در امریکا از دو بعد تشکیل یافته است. جنبه ای بر اعتقاد و رعایت کردن مجموعهای از ارزشها دارای ارتباط عقلانی و تنیدگی محتوایی مانند قانونگرایی، آزادی و دموکراسی تاکید میکند که از آنها به عنوان مرام امریکایی نام برده میشود. این بعد داخلی ملیگرایی است. در کنار این تاکید نگاه متوجه بعد بیرونی ملیگرایی است و آن اینکه این مفاهیم، نگرشها و ارزشها در صحنه جهانی مقبولیت بیابند و به احترام گرفته شوند که به معنای الگوبرداری است. حال این الگوبرداری (تلاش برای پیاده سازی مفاهیم، نگرشها و ارزشهای ذکرشده به وسیله کشورهای دیگر) میتواند از طریق پذیرش تعاملی باشد و یا اینکه برخاسته از پذیرش چارهناپذیر مطرح شود. (دهشیار،۱۳۸۹ :۲۸۶) بنابراین، به لحاظ اینکه قدرت امریکا بیش از سایر کشورهاست و این کشور مسئولیت ایجاد نظم بین المللی و مقابله با سایر کشورهای شرور و خودسر دنیا را برعهده دارد، مردم سایر مناطق اساسا همان ارزش های امریکایی را دارند. در غیر اینصورت آنها خواهان این ارزش ها هستند. درصورتیکه این تمایل را نداشته باشند، گزینه مناسب را برای خودشان به غلط ارزیابی نموده اند و امریکاییان باید آنها را به پذیرش ارزش های جهانی که مورد حمایت امریکاست ترغیب نماید. (هانتینگتون،۱۳۸۶ :۱۷۰)
به این ترتیب، از آنجا که امریکا قوی، دموکراتیک و متعهد به حقوق بشر است، تنها قدرتی است که از حق و قدرت لازم برای حمله پیشدستانه علیه دولتهای غیردموکراتیک برخوردار است. (مشیزاده،۱۳۸۶: ۱۷۳) لذا همواره، این اندیشه و اعتقاد بود که امریکا سرزمینی است خلق شده توسط خداوند برای تاسیس یک نظام اجتماعی جدید که نور آن بر کشورهای دیگر میتابد و آنها را روشن میکند. (اخوان زنجانی،۱۳۷۷: ۱۳۷) بنابراین این کشور موظف است از اشاعه و گسترش دموکراسی و ارزشهای لیبرالیستی در دنیا حمایت کند.
از دید تاریخی نیز امریکا همواره از اشاعه دموکراسی وارزشهای لیبرالیستی در جهان حمایت نموده است. از شعار امریکا در ۱۹۱۷ به هنگام ورود به نخستین جنگ جهانی، امن ساختن جهان برای دموکراسی و پس ازآن ویلسون و برپایی جامعه ملل و ۱۴ اصل او برای روابط بین الملل ( لیبرالیسم در دوران ریاست جمهوری ویلسون عملا جنبه جهان گرایانه یافت. با ویلسون گرایی است که منافع ملی امریکا هیچ جای خاصی نیست اما همه جا هست و با منافع کل بشر یکی تلقی میشود) تا طرح خاورمیانه بزرگ همگی در راستای تاثیر فرهنگ استراتژیک امریکا بر سیاست خارجی آن در خاورمیانه، یعنی اشاعه دموکراسی و ارزشهای لیبرالی در این منطقه قابل تبیین است.
در یک بررسی تاریخی میتوان این موضوع را مورد بررسی قرار داد. به دنبال پایان جنگ جهانی دوم لیبرالها کاملا در جبهه مبارزه با شوروی و ارزشهای مرتبط با این کشور قرار گرفتند و تمامیت خواهی این کشور را که به وسیله پیشروها، سوسیالیستها و دیگر گرایشهای غیرمحافظه کار نفی نمیشد، به باد انتقاد شدید گرفتند و به تقبیح آن پرداختند. لیبرالها به ضرورت دفاع از دموکراسی حتی در صورت لزوم با اسنفاده از قدرت نظامی تاکید کردند و نقش جنگجویان جنگ سرد را با آغوش باز پذیرا شدند و نقش تعیین کنندهای در طراحی سیاست امنیت ملی امریکا- موسوم به سند شورای امنیت ملی که نقشه راه در طول دوران جنگ سرد گشت- بازی کردند. (دهشیار،۱۳۸۹: ۲۸۹) بنابراین، سیاستهای شوروی در صحنه جهانی با این استدلال که ماهیت آنها تمامیت خواه و خطر مستقیم بر علیه دموکراسی است، نزد جامعه امریکا از جایگاه و اعتبار خاصی برخوردار گشتند. مخالفت با تمامیت خواهی و حمایت از دموکراسی، هویت مرکز حیاتی گشت و اجماع لیبرال بر اساس این دو مولفه شکل گرفت. لذا امریکا پس از جنگ سرد با پیام ایجاد دموکراسی در جهان نقش خود را به عنوان ژاندارم بین المللی مشروعیت بخشید و با حضور نظامی در یکی از مهم ترین مناطق جهان یعنی خاورمیانه به عملیاتی ساختن این مهم پرداخت.
مادلین آلبرایت، وزیر امورخارجه امریکا در دوره کلینتون، کشورها را به چهار دسته تقسیم کرد: اول، کشورهای دموکراسی صنعتی پیشرفته که متحدین طبیعی امریکا هستند. دوم، کشورهای در حال ظهور و متکی بر اقتصاد بازار که ضرورتا میبایست به سوی امریکا حرکت کنند. سوم، کشورهای ورشکسته که درنهایت، چارهای جز پذیرش الگوهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی امریکا برای رهایی از وضعیت خود ندارند. چهارم، کشورهای یاغی که دشمنان طبیعی امریکا هستند، این کشورها تهدید کننده منافع امریکا و عامل بیثباتی در جهان هستند. تقسیم بندی آلبرایت حاکی از آن است که در نظم جدید مورد نظر آمریکا، همهی کشورها میبایست مدل امریکایی را در حوزه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی پذیرفته باشند. این دسته از کشورها، متحدان امریکا محسوب می شوند و امریکا خود را متعهد به حمایت از آنان میداند. اما آن دسته از کشورهایی که این مدلها را نپذیرند، دشمنان امریکا قلمداد میشوند و جزء کشورهای یاغی به حساب میآیند. در این راستا بود که دولت کلینتون، کشورهای عراق، ایران و لیبی را کشورهای یاغی معرفی میکرد. (حاجی یوسفی و زرگرباشی،۱۳۹۰: ۸۳ و ۸۲)
اعتقاد کلینتون مبنی بر اینکه هیچ کشوری در طول تاریخ از فرصت و مسئولیتی که اکنون ایالات متحده از آن برخوردار است تا جهان را به گونهای شکل دهد که برخوردار از گسترهی گستردهتری از آزادیها، پهنهی وسیعتری از امنیت و سطح بالاتری از صلح باشد، بهرهمند نبوده است، سبب شد تا درگیری برای دموکراسی به عنوان رکن سیاست خارجی امریکا معرفی گردد. به این ترتیب، این اعتقاد که روحیهی پیشرفتی که خداوند به امریکاییان اعطا کرده، همچنان باید برای رفع ارتجاع در همهی جهان به کار بسته شود در دوران کلینتون نیز تداوم یافت و به همین دلیل،کلینتون در دوران زمامداری خویش از برپایی دموکراسی در جهان عرب همچون برخی از کشورهای حوزه خلیج فارس حمایت می کرد. بوش نیز این روند را ادامه داد (میرکوشش،۱۳۸۷ :۲۹)
هانتیگتون این پرسش مهم را مطرح میکندکه ایالات متحده تا چه اندازه باید بکوشد که موازین حقوقی و سیاست های دیگر جوامع را با ارزشهای آمریکایی هماهنگ کند؟ به سخن دیگر، آیا امریکا باید برای گسترش ارزشهای آمریکایی در آن سوی مرزها نیز تلاش کند؟ او برلزوم حفظ قدرت امریکا برای پاسداری از باورهای لیبرالی و موازین حقوقی و گسترش آنها در جهان نیز تاکید میکند. (میرکوشش،۱۳۸۷: ۲۸)
امریکاییان معتقدند خاورمیانه بزرگ ومحافل دینی آن به خاطر آموختن احکام دینی و ایجاد حس تنفر در مخاطبان خود، بزرگترین کانون تروریسم ضد غربی در جهان هستند و ضروری است با دو روش با آن مبارزه شود:
۱- مدرن کردن جوامع اسلامی از طریق اشاعه فرهنگ غربی ۲- مدرن کردن جوامع اسلامی که این روش با تحت فشار قرار دادن حکومت ها به منظور اعمال دموکراسی و با اصرار به رعایت حقوق بشر و آزادی بیان و مذهب و گفتار امکان پذیر است. (بیگدلی،۱۳۸۵ :۶۷)
لـذا، با توجه به دلایل راهبردی، مبانی ارزشی و اولویتهای مفهومی، این بینش در بین امریکائیان وجود دارد که واقعیات حاکم بر خاورمیانه در تمامی ابعاد آن باید به طور بنیادی دگرگون شود تا از یک سو منافع غرب حفظ شود و از سوی دیگر نزدیکی تحمیل شدهی تعریفی و شیوه ای بین دو جغرافیا با حاکمیت ارزشها، تعاریف و چشم اندازهای لیبرال به وجود آید. در دوران جنگ سرد آمریکا در تعارض ایدئولوژیک با شوروی قرار داشت. اما امروزه خود را در تعارض هویتی با جغرافیایی که خاورمیانه نامیده میشود مییابد، از این رو درصدد است که با اشاعه و گسترش ارزشها و دیدگاه های خود در شکلی تهاجمی به همسانی هویتی بر مبنای مفاهیم و قالبهای لیبرال بین دو جغرافیا توفیق حاصل کند. امریکاییها و بویژه نومحافظه کاران از همان آغاز، گسترش دموکراسی در داخل و خارج را وظیفه ای در راستای مبارزه با گرایشهای تمامیت خواه قلمداد میساختند. آنچه را که ایده گرایی ویلسونی نامیده میشد و تاثیر فراوان بر شکل دادن اجماع لیبرالی در دهه پنجاه گشت، نومحافظه کاران کاملا برای خود درونی نموده بودند. «وظیفه دفاع در هرکجا که امکان آن باشد و گسترش اصول دموکراتیک در پهنه گیتی» را نومحافظه کاران از همان آغاز یک الزام قلمداد ساختند. به همین روی است که شاهد برجستگی فزاینده بینش ویلسونی در تفکرات و مبانی تحلیلی نومحافظهکاران هستیم. نومحافظه کاران آنچه را که موسوم به “مجموعه سه تایی ویلسون” است، یعنی اصل صلح، اصل دموکراسی، اصل بازرگانی را با واقعگرایی نیبهوری تاکید بر قدرت ممزوج ساختند و چهارچوب تئوریک ویژه خود را حیات بخشیدند. (دهشیار،۱۳۸۹: ۲۹۷)
ریچارد پاین تحلیلی درباره رابطه ارزشهای امریکایی و سیاست خارجی امریکا دارد. از دید او هر اندازه شباهت های فرهنگی فرهنگی امریکا و دیگر کشورها بیشتر باشد، امریکا در مسائل کمتری درگیر میشود و کاربرد زور برای بیاثر کردن این درگیریها نیز کاهش مییابد. (میرکوشش،۱۳۸۷ :۲۸) بنابراین این نکته که سیاست سازان امریکا هیچ گونه شباهت هویتی میان امریکا و خاورمیانه (برخلاف اروپا) نمیبینند، برآمده از واگرایی هویتها است و این واگرایی هویتی سبب شده است که ایالات متحده سیاستهای مبتنی بر قدرت را در منطقه پیگیری کند. همچنین باید اذعان داشت، برخلاف تعارض ایدئولوژیک که نتیجه آن در کوتاه مدت رقم خورد و پیروزی قاطع و واضح از آن غرب به رهبری آمریکا بود، تعارض هویتی، پردامنه، گسترده و مزمن باید در نظر گرفته شود که نمی توان در بستر آن به پیروزی قاطع فکر کرد و لذا همواره این نگاه در جامعه امریکا و به عبارتی خاص تر در بین نخبگان این کشور وجود دارد که ارزشهای حاکم در خاورمیانه چه به لحاظ ملاحظات راهبردی و چه به جهت الزامات هویتی باید در مسیری متفاوت سیرکند که در معنای وسیعتر نظر به دگرگون ساختن قالبهای بینشی، ارزشی و نگرشی حاکم بر خاورمیانه دارد. پس به طورکلی اتفاق نظر وجود دارد که خاورمیانه نیازمند دگرگونی است. (دهشیار،۱۳۸۵: ۱۵)
بطور کلی، دولتمردان امریکایی به منظور اشاعه و بهبود وضعیت دموکراسی به ایجاد تحول در رژیمهای استبدادی و جوامع غیرمدرن روی آوردهاند. به زعم دولت بوش، این تحولات میتواند آغازی برای تاسیس رژیمهای دموکراتیک در اقصی نقاط دنیا باشد و البته برای عملی ساختن این هدف باید استفاده از توانایی های نظامی امریکا به عنوان ابزار اولیه و ضروری مورد توجه قرار بگیرد. چنین میتوان گفت که گسترش دموکراسی نقش تعیین کنندهای در سیاستهای دولت بوش مانند جنگ علیه تروریسم و استراتژی کلان او دارا میباشد. بر اساس این استراتژی به نظر میرسد که منافع امنیتی و سیاسی ایالات متحده تنها از طریق گسترش نهادها و ارزشهای سیاسی لیبرال در خارج از امریکا تامین میشوند. بر اساس رویکردی که در ادبیات گوناگون با نامهای مختلفی مانند واقع گرایی دموکراتیک، لیبرالیسم امنیت ملی و جهان گرایی دموکراتیک مورد اشاره قرار گرفته است، در واقع سیاست امنیت ملی دولت بوش بر محور استفاده مستقیم از نیروی نظامی و قدرت سیاسی، با هدف گسترش دموکراسی در مناطق استراتژیک شکل گرفت. (متقی، بقایی و رحیمی، ۱۳۸۹: ۲۱) فرض بر این است که ایالات متحده قادر به شکل دادن مجدد به نقشه سیاسی جهان و به طور خاص منطقه خاورمیانه است و عراق در این میان گام اول محسوب میشود. بنابراین میتوان گفت عراق در درون دو گفتمان “دولتهای سرکش” و “محور شرارت” امنیتی شد. این نوع هویت سازی در تاریخ سیاست خارجی امریکا بیسابقه نبوده است. فرانکلین روزولت در سال ۱۹۴۰ از “دولتهای گانگستری” نام میبرد که ایالات متحده باید به عنوان “زرادخانه بزرگ مردم سالاری” علیه آنها بجنگدد در دوران جنگ سرد نیز شوروی امپراتوری شیطانی بود و پس از جنگ سرد با ظهور مفهوم دولت سرکش و سپس محور شرارت کنشگرانی که تهدید امنیتی برای امریکا محسوب میگشتند بازنمایی و برساخته شدند. (مشیرزاده،۱۳۸۶: ۱۷۶) این دولتهای سرکش در برابر ارزشهای لیبرال قرار میگیرند و لذا یکبار دیگر زمینه تلاشهای امریکا را برای طرح ایده های ویلسونی به شکل تاکید بر گسترش مردم سالاری، لیبرالی کردن یا دموکراتیک کردن دولتهای شکست خوردهای که محور شرارت را شکل میدهند، فراهم میسازد.
به این ترتیب، پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، امریکا برای راه اندازی اصلاحات در کشورهای خاورمیانه مصممتر شد و حتی این اصلاحات را در کشورهای دوست و همپیمان خود مانند عربستان و مصر ضروری یافت. بنابراین، طرح خاورمیانه بزرگ در دستور کار رهبران ایالات متحده امریکا قرار گرفت. این طرح، تلاشی است برای ایجاد ثبات در خاورمیانه بر اساس تحکیم و تثبیت ارزشها و منافع ایالات متحده و شکل دادن مجدد به کشورهای منطقه بر اساس تبدیل نظامهای سیاسی آنها به حکومتهایی متکی بر عناصری در جامعه مدنی که با ارزشهای غربی درکل و ایالات متحده به طور خاص هماهنگی داشته باشند. حمله به افغانستان و عراق نیز در چارچوب همین طرح صورت گرفت. در این طرح، فلسطین، لبنان، ایران و کشورهای عربی منطقه به عنوان حوزه خاورمیانه بزرگ از سوی استراتژیستهای امریکایی تعیین شده و این طرح به عنوان راهبرد امریکا در خاورمیانه دنبال میشود. محافظه کاران امریکا هدفهای خود را از این طرح چنین اعلام کردند:

    • تشکیل دولت ملتهای دموکراتیک در خاورمیانه
    • ایجاد اقتصادهای آزاد در منطقه تا منجر به رفع محرومیتهای منطقه شود.
    • تغییر ارزشهای اجتماعی و ایجاد فضای مناسب برای رعایت حقوق زنان، رعایت حقوق بشر و …
    • امریکایی کردن و یا غربی کردن فرهنگها در خاورمیانه
  • ایجاد تغییرات در نگرشهای مذهبی و تبدیل تندرویها در تفکرات مذهبی به نوعی میانه روی تا زمینه های افراط گرایی و تشکیل دولتهای ایدئولوژیک از بین برود.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:56:00 ب.ظ ]




تکفیر دیگراندیشان در رویاروی‌های فکری-اعتقادی از سوی دیوبندی‌ها و توجیه فقهی-ایدئولوژیک جهاد علیه آنان باعث تکوین و تکثیر خشونت‌های فاجعه‌آمیزی شده است به گونه‌ای که میان طرز تفکر دیوبندی‌ها و خشونت‌ورزی‌ها رابطه دوسویه بر قرارگردیده است. از نظر غالب پژوهشگران، جهادی که‌ آنان از آن طرفداری می‌کنند همان جنگ‌ها و خشونت‌های فرقه‌ای است لیکن زیر پوشش ایدئولوژی جهاد. تکفیر دیگراندیشان و بهره‌برداری از ایدئولوژی جهاد علیه آنان به مثابه عمل دیوبندی-نقش‌بندی نخستین باراز سوی شیخ احمد سرهندی فاروقی(۱۵۶۴)مطرح شد. او به عنوان خلیفه و یکی از علماء نقش‌بندی با مذهب که امپراطوری مغول اکبر در سال۱۵۸۲ در صدد اشاعه آن بود به مخالفت برخاست‌ و او را متهم به الحاد نموده و فتوای جهاد علیه او صادر کرد. شاه ولی الله نیز که مکتب دیوبند ریشه در تفکرات وی دارد ماراسها را کافر خواند و در برابر تهدیدات آن‌ ها اعلام جهاد داد. تا جایی که احمد شاه درانی پادشاه افغانستان را دعوت می‌کند به هند آمده و ماراسها را سرکوب کند. امروزه نیز بسیاری از خشونت‌ورزی‌ها زیر پوشش ایدئولوژی جهاد از سوی” جمعیت علمای اسلام” و “سپاه صحابه"که وابسته به مکتب دیوبندی هستند صورت می‌گیرد. این‌ها نشان می‌دهد که افکار دیوبندی تأثیر مهمی بر مواضع آشتی‌ناپذیر و ستیزه‌‌جو‌یی آنان دارد. اساسا هدف از تأسیس سپاه صحابه بارنگ و بوی دیوبندی جز رویارویی خشونت‌آمیز با ایدئولوژی‌های رقیب از جمله ایئولوژی شیعه نبوده است. این حزب ازجمعیت علمای پاکستان که گروهی حنبلی مذهب و جزو اصحاب حدیث، معتقد به مکتب دیوبندی و نزدیک به وهابیت می‌باشد منشعب شد و به مراتب از حزب ما در تندروتر و خشن‌تر می‌باشد. خشونت‌های فرقه‌ای-سیاسی گروهک تروریستی سپاه صحابه را می‌توان هم از ادبیات و گفتمان خشن آن‌ ها به دست آورد و هم از عملیات فزاینده آن‌ ها در قالب ترور و دهشت افگنی که انجام می‌دهند . حق‌نواز جهنگوی موئسس این سپاه در رد و نفی شیعه ادبیات زیر را به کار می‌برد: من تنها یک نکته گفته‌ام که ماشیعه (رافضی) راتحمل نمی‌کنیم، نمی‌کنیم، نمی‌کنیم، زبان من همچون شمشیر، علیه شیعه به کار خواهد رفت.[۳۲۸] خشونت‌ورزی‌های آن‌ ها در محدوده کلام منحصر نمی‌گردد بلکه در عمل بسیاری از ترورها توسط این گروه انجام می‌پذیرد. در خصوص عمده‌ترین اقدامات تروریستی صورت گرفته می‌توان به عنوان نمونه به ترور صادق گنجی سرکنسول ایران در لاهور در تلافی مرگ جهنجوی در دسامبر سال ۱۹۹۰ اشاره نمود. و نیز هفت دیپلمات ایرانی را در مولتان به شهادت رساندند. اعظم طارق که مسئولیت گروه صحابه را بعد از قتل جهنگوی در سال۱۹۹۰به عهده گرفت در حدود ۱۰۳ مورد، رهبری ترور مقامات شیعیان را به عهده داشته است. بعد از قتل او در ۶ اکتبر سال ۲۰۰۳ افراد مدرسه او که تحت رهبری او بودند با هیاهوهای بسیار در مراسم تشیع او شرکت کردند بعد از آن جمعیت به مغازه‌ها، رستوران‌ها و چند سینما حمله کرده، آن اماکن را به آتش کشیدند و خرابی بساری به بار آوردند. فراتر از پاکستان بسیاری از ترورها و قتل عام‌ها در افغانستان به این گروه نسبت قطعی دارد. این گروه هم به عنوان پشتوانه ایدئولوژیکی-و هم نیروی انسانی برای طالبان در افغانستان عمل کرده و می‌کنند . پیوند ناگسستنی ایدئولوژیک میان لشکر جهنگجوی و طالبان در افغانستان برقرار است. این رابطه به گونه‌ای است که اعضای دو گروه تروریستی در کنار یکدیگر می‌خورند، آموزش می‌بینند و دست به ترور و خشونت می‌زنند. خشونت‌ورزی‌های کلامی و عملی این حزب و گروه‌های همسو تحت لوای جهاد به گونه‌ای است که دولت پاکستان را به ستوه آورده است. مشرف در نطق تکان‌دهنده‌اش خطاب به آنان چنین گفت: اسلام تساهل را تعلیم می‌دهد نه تنفر، برادری را یاد می‌دهدنه دشمنی، و طالب صلح است نه خشونت.[۳۲۹] بدین ترتیب نام سپاه صحابه یادآور خشونت‌ها و کشتارهای بی‌رحمانه حتی در مساجد و در میان نمازگزاران و عزاداران حسینی است که در جای جای کشور پاکستان به بروز و ظهور رسید.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

تا این جا با هویت و مبانی فکری-سیاسی جنبش‌های بنیادگرایانه که در واقع زمینه‌های تاریخی و ریشه‌های ایدئولوژیک جنبش بنیادگرایی در افغانستان محسوب می‌شود آشنایی حاصل گردید. در زیر به تأثیرگذاری جنبش‌های مذکور بر جریان بنیادگرایی در افغانستان و نیز همانندی‌های آن‌ ها عطف توجه می‌شود. نگارنده معتقداست از این طریق می‌توان به گونه ملموس‌تری به بنمایه‌های فکری-سیاسی جریان بنیادگرایی در افغانستان شناخت حاصل شده و نسبت به ‌بازتاب این بنمایه‌ها بر خشونت‌ورزی‌های سیاسی-اجتماعی درک روشنی صورت می‌گیرد.
ایدئولوژی بنیادگرایی در افغانستان
بنیادگرای در افغانستان خود را در محل تلاقی دو تاریخ به ثبت رسانده است. به عبارت دیگر این جریان چیزی نیست که تنها با تحولات سیاسی-اجتماعی کشور افغانستان در ارتباط باشد بلکه از دیدگاه تاریخی و ایدئولوژیکی با جنبش خوارج، وهابیت، اخوان المسلمین و مکتب دیوبندیسم پیوند خورده است. بدین ترتیب باید آن را در ارتباط با زمینه تاریخی-ایدئولوژیکی جنبش‌های پیشین در نظر گرفت و هم با تحولات سیاسی-اجتماعی افغانستان مرتبط دانست. بنیادگرایی در افغانستان ترکیبی است از عناصر تعبیه شده در خوارج، وهابیت، اخوان المسلمین و مکتب دیوبندیسم افزون بر آن‌ که برخی از عناصر دیگر را که بی‌نهایت خشونت افرین است در خود نهفته دارد. این جریان دارای همان مبانی فکری-سیاسی می‌باشد که جنبش‌های پیشین براساس آن‌ ها بنا نهاده شده بود. از این‌رو، به رغم تاخر تاریخی و زمینه‌های متفاوت آن‌ ها میان جنبش‌های مذکور و بنیادگرایی در افغانستان همانندی‌های بی‌بدیلی احساس می‌شود. یکی ازجنبش‌های که قرابت و پیوند ایدئولوژیکی بابنیادگرایی در افغانستان دارد خوارج است. مبانی فکری و ایدئولوژی متصلبانه خوارج ویژگی‌های را به وجود آورد که آنان را به نسبت بیشتر به سمت خشونت و ترور سوق داد. این خصوصیات عبارت‌اند از: - توتالیتاریسم فکری. -گرایش شدید به فرمالیسم. - ضعف منطق. تقدیس خشونت. - تمسک به فرایض خشک مذهبی. –افراط‌گرایی و ستیزه‌جویی. و ما این ویژگی‌ها را در بنیادگرایی در افغانستان نیز می‌بینیم. بنیادگراها در افغانستان تنها برداشت خود را از اسلام درست می‌پندارند که این همان توتالیتاریسم و خودکامگی فرهنگی می‌باشد. اسلام آنان ریش و پشم، دستار و برقع است. هرکس این ظواهر را رعایت نکند با رفتار کیفر دهنده مبتلا می‌گردد. در ۶ دسامبر ۱۹۹۶ اداره امر به معروف و نهی از منکر طالبان اعلام کرد که ۲۲۵ نفر زن در روز گذشته طبق قانون به جرم تخطی از ظوابط آن مجازات شده‌اند. در اعلامیه آمده بود: از همه خواهران محترم موکدا درخواست می‌شود که حجاب اسلامی را طبق ضوابط شرعی کاملا رعایت کنند . این امر مستلزم آن است که خواهران عزیز برقع به تن کنند زیرا فقط با سر کردن چادر حجاب کامل تأمین نمی‌شود. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، هیچ کس حق شکایت و اعتراض نخواهد داشت.[۳۳۰] مردان نیز می‌بایست ظوابط دقیقی را در نحوه لباس پوشیدن، ریش و مو رعایت کنند . همین اداره در ۵ دسامبر ۱۹۹۶ حدیثی در این مورد نقل کرد: از آن‌جایی که پیامبراکرم(ص) در سراسر عمر ریش خود را نزد، لذا بدینوسیله به اطلاع کلیه کارمندان دولت می‌رساند که بایستی در عرض یک ماه و نیم ریش خود را طبق حدیث شریف نبوی بلند کنند تا مسلمان حقیقی محسوب شوند. همان، ص۹۹. آنان با زور و خشونت مردم را به نماز و مسجد هدایت می‌کنند لیکن با عملیات انتحاری، مسلمانان را مورد حمله قرار می‌دهند. بنیادگراها در افغانستان همچون خوارج فاقد منطق و تئوری‌های کلان سیاسی –اجتماعی هستند. آنان تنها بلدند نظم اجتماعی را بهم بزنند بدون آن‌که برای برقراری آن پیشنهاد و نظر ارائه دهند. اساسا در بنیادگرایی معنایی برای تئوری سیاست وجود ندارد زیرا آنان به شریعت و سیاست هر دو توجه می‌کنند و به سیاست نقش درجه دوم قائل‌اند. پیترمارسدن می‌نویسد: استنباط من این است: درحالیکه طالبان مجموعه عقاید روشنی دارند، ایدئولوگ و نظریه‌‌پرداز ندارند که چارچوب مدونی برای هدایت جنبش و تعیین خط‌مشی آینده ارائه نماید.[۳۳۱] یکی از ویژگی‌‌های خوارج افراط‌گرایی است. برای این امر مصادیق زیادی را می‌توان ذکر کرد یکی از گونه‌های افراط‌گرایی در خوارج خشونت علیه نظام سیاسی است. یعنی فعالیت برای سرنگون کردن یک حاکمیت و این اشتیاق به گونه فزاینده در جریان بنیادگرایی در افغانستان قابل مشاهده است. تقدیس خشونت یکی دیگر از وجوه اشتراک خوارج و بنیادگرایی در افغانستان می‌باشد. همان‌گونه که خشونت در تلقی خوارج مقدس بود و مهم نبود هدف خشونت چه‌کسی باشد. علی، معاویه، عمروعاص یا فرد عادی و بی‌گناه مثل عبدالله خباب و همسر وی. خشونت در جریان بنیادگرایی در افغانستان نیز کورکورانه انجام می‌پذیرد و لزوماً بر ضد نظام سیاسی و کارگزاران سیاسی نیست بلکه مستقیما ً مردم بی‌گناه هدف قرار می‌گیرد. همان‌گونه که خوارج به شوق شهادت و ثواب دست به ترور و خشونت می‌زدند. بنیادگراها در افغانستان نیز به شوق شهادت خشونت می‌گسترانند و سینه‌های بی‌گناهان را امواج فشنگ و گلوله می‌سازند.
یکی ازجنبش‌های تأثیرگزار بر بنیادگرایی در افغانستان “وهابیسم” است این ایدئولوژی در طی سال‌های داغ جهاد و پس از آن به وسیله پول و مبلغّان جزم‌گرای سعودی به افغانستان راه پیدا کرد. راهبرد ایدئولوژیک سعودی‌ها در ترویج وهابیت، آنان را قادر می‌سازد افزون بر این‌که عربستان را مرکز پشتیبانی جهان اسلام در سطح بین‌المللی معرفی کنند، باتضعیف زمینه‌های شکل‌گیری جبهه مقاومت دینی در برابر دنیای استکبار، از نفوذ سیاسی و دینی ایران، به عنوان پرچمدار نهضت جهانی اسلام بکاهند.[۳۳۲] وهابیت از طریق فرقه اهل حدیث، جمعیت علما، سپاه صحابه، لشکر طیبه، حرکت الانصار و مدارس دینی تحت اشراف موفقیت‌های زیادی در میان احزاب مستقر در پیشاور، اردوگاه‌های مهاجرین و یتیم‌خانه‌ها به دست‌آورد و در نتیجه به پیدایی بنیادگرایی از نوع وهابی در افغانستان کمک نمود. بدین‌سان، اندیشه و عملکرد بنیادگراها در افغانستان پژواکی از اندیشه و عملکرد وهابیت نیز می‌باشد. این جنبش بر ستون‌های بنیان نهاده شده که وهابیت به شدت بر آنها اتکا دارد. مقایسه تطبیقی این دو جریان ما را بر این نکته رهنمون می‌سازد که واقعاً “فتوکپی برابر با اصل خود"است. اندیشه وهابی‌گری یا همان سلفیسم، ویژگی‌ها و عناصر ی را در خود ملحوظ می‌انگارد که آن‌ ها را در بنیادگرایی در افغانستان باز می‌یابیم. این ویژگی‌ها عبارت‌اند از: ۱)خصومت با فرهنگ و تمدن جدید ۲) تعصب شدید و افراطی ۳) شیعه‌ستیزی ۴) تنزل دادن اسلام به آداب و سنن ۵) دوری‌گزیدن از عقلانیت و منطق ۶) جمود در اندیشه و خشونت در عمل. ویژگی‌های فوق ازلحاظ نظری ریشه در اندیشه‌های ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب دارد که در اندیشه و رفتار پیروان آن‌ ها بازتاب قابل ملاحظه پیدا نموده است. از لحاظ تاریخی رگه‌های از سلفیسم با خصوصیات و عناصر فوق را می‌توان در اندیشه و رفتار برخی از مسمانان در قرن چهارم هجری جست‌وجو و ردیابی نمود. زیرا آنان همان‌گونه که شعارشان پیروی از ایده‌های سلف صالح بود سلفی‌گری را برای خود مایه مباهات فرض می‌کردند. سلفی‌ها خود را وامدار اندیشه‌های احمدابن حنبل می‌دانستند زیرا در ایده آنان احمد حنبل محدث و فقیهی بود که اندیشه پاک صحابه را با علم و مجاهدت بازسازی کرد. لکن تأسیس و ترویج سلفیه به مثابه یک پارادایم و ایدئولوژی مرهون تلاش فکری ابن تیمیه (۶۶۱-۷۲۸) در قرن هفتم است. او ویژگی‌های را برای سلفیسم عرضه داشت که ما آن‌ ها را در عملکرد وهابیت و بعداً در افغانستان در قالب بنیادگرایی مشاهده می‌کنیم. او بود که تعبد و تقلید را به جای تعقل پذیرا گردید. تعبد و ارادت او به گذشتگان پاک دین از این جا روشن می‌گردد که وی معیار صحت و پذیرش هر نظریه را تقدس و موافقت با اراء گذشتگان می‌دانست. ابن تیمیه اندیشه دینی را در چهار نوع طبقه‌بندی کرده و سلفیسم را به عنوان راه پنجم مطرح می‌کند: ۱. گروه فلاسفه: اینان سبک قرآن را اقناعی دانسته و آن را برای عامه مردم مفید شمرده‌اند و برای تلقی اندیشه دینی راه عقل را شایسته خود پنداشته‌اند. ۲. گروه متکلمان معتزله: این گروه از عقل و نقل بهره می‌گیرند لکن در مقام تعارض عقل را راجح و به تاویل نص اقدام می‌کند. ۳.گروه ماتریدیه: اینان به عکس معتزله از عقل به عنوان راهنما برای فهم اندیشه فرد استفاده کرده و اصالت را به نص و قرآن داده‌اند. ۴. گروه اشاعره: اندیشه قرآنی را در چارچوب عقل پذیرفته‌اند و سعی بر آن داسته‌اند که اصالت عقل و نص را یک جا حفظ کنند . ابن تیمیه پس از این رده‌بندی، به گروه پنجم نیز اشاره می‌کند: روش سلف بیانگر راه پنجمی است که جز به نصوص، به هیچ چیزی دیگری اصالت نمی‌داده‌اند و دلایل اندیشه دینی را تنها از نصوص به دست می‌آوردند. آن‌ ها به عقل اعتبار قائل نبودند و آن‌ را عامل گمراهی می‌دانستند. اصولا استدلال عقلی شیوه ناشناخته‌ای در اندیشه صحابه و سلف بوده است.[۳۳۳] مخالفت با عقل و عقلانیت و تأکید بر نصوص آن ‌هم با استناد به سیره سلف صالح که از سوی ابن تیمیه صورت می‌گیرد نتیجه ناگواری را در حوزه تمدن اسلامی از خود به جامی گذارد زیرا هرگونه خصومت با عقل و عقلانیت خصومت با فرهنگ و تمدن جدید نیز است. از سوی دیگر چون پایانه اصلی اندیشه سیاسی ابن تیمیه را تقلید از سلف تشکیل می‌دهد و برای عقلانیت اهمیت قایل نیست این امور از وی شخصیت جزم‌گرا و ظاهربین و اندیشه او را تهی از دلیل و حقانیت ساخته است. از این رو در اندیشه و رفتار او نشانه از تساهل و مدارای مذهبی دیده نمی‌شود. او نه تنها علمای شیعه را تشبیه به یهود و مرتدین، متهم به رفض و خروج می‌کردند که حتی بر مخالفان مذهبی خود در زمینه کلامی و فقهی حتی فقهای مذاهب دیگر اهل سنت می‌تازد. او نه تنها جنگ با مسلمانان را به عنوان کافر و مفسد فی الارض جایز می‌دانست که خود نیز در آن شرکت می‌کرد. او بود که ایلخآنان مسلمان مغول را کفر و زندقه دانسته و علیه آن‌ ها فتوای جهاد صادر نمود. اندیشه‌های ابن تیمیه به گونه‌ای خشن، دور از منطق و عقلانیت بود که واکنش‌های تندی را حتی در میان مذاهب اهل سنت برانگیخت و از این بابت جور زندان، سختی‌ها و مرارت‌های زیادی را تحمل نمود. اندیشه‌های ابن تیمیه در برابر موج مخالفت‌ها رو به انزوا و زوال رفت تا این‌که در قرن دوازدهم هجری توسط محمد بن عبدالوهاب بازسازی و احیاء گردید. سلفی جدید و وهابیت هرچند از نظر اندیشه چیزی بر آرای ابن تیمیه نیفزود لیکن در تشدید تعصبات و خشونت‌گرایی به مراتب از ابن تیمیه فراتر رفت و آثار عملی بسیاری بر اندیشه‌های ابن تیمیه مرتب نمود که در گذشته سابقه نداشت.[۳۳۴] وهابیت با پیروی از پیشوایان نخستین خود با تمام مظاهر نوین تمدنی و فرهنگ بشری به مبارزه برخاستند. آنان دوچرخه را ارابه شیطان نامیدند و از آن دوری کردند. عکس گرفتن و تصویربرداری حرام شمرده شده و خرید و فروش دوربین عکاسی در بازار‌های مکه و مدینه ممنوع اعلام گردید. آنان بسیاری از آثار تمدنی-فرهنگی اسلام را به بهانه شرک نابود کردند. نمونه بارز آن قبرستان بقیع است، این قبرستان مهم‌ترین قبرستان در اسلام است که بخشی مهمی از تاریخ اسلام را در خود جای داده و کتاب بزرگ و گویایی از تاریخ ما مسلمین است. قبور همسران و فرزندان پیامبر اسلام، امامان اهل‌بیت(ع)، فقها و علمای بزرگ، صحابه والامقام، شهدای گرانقدر، سرداران رشید اسلام و… همه و همه در آن جای دارد، شاید بیش از ده هزار صحابی در آن‌جا مدفون است و به یک معنی بخش عظیمی از تاریخ اسلام در دل بقیع نهفته است.[۳۳۵] در افغانستان نیز ملا عمر رئیس طالبان عکس گرفتن را حرام می‌دانست از این رو اجازه نداد کسی از او عکس بگیرد. بدین ترتیب می‌توان ملاعمر را رهبر بی‌تصویر دانست. طالبان به پیروی از رهبر بی‌تصویر خود با هر آنچه از جنس تصویر بود به مخالفت برخاست. به گفته محسن مخملباف اگر شرمی که از شرم بودا کرده‌ام نبود، نام افغانستان را “کشور بی‌تصویر” می‌گذاشتم. کشوری که از رهبرش بی‌تصویر است تا تلویزیون و روزنامه و زنانش.[۳۳۶] همان‌گونه که وهابیت در عربستان زن را از رانندگی محروم کرد بنیادگرایی از نوع طالبانیسم نه تنها زن را از این امر محروم کرد که میلیون‌ها زن را از مدرسه و حظور اجتماعی محروم نموده و در زیر برقع قرار داد. طالبان همچون وهابیت که دوچرخه را ارابه شیطان می‌دانستند تلویزیون را از ابزار شیطان تلقی کردند. وقتی می‌خواستند تلویزیون را از سطح شهرجمع‌آوری کنند دستمال در دستان خود می‌پچیدند تا این ابزار شیطانی دستان آنان را نجس نکنند. آنان همچون وهابیت با هرگونه فرهنگ و تمدن جدید به مخالفت برخاستند. یکی از نویسندگان می‌نویسد: اسلام طالبان و همین طور وهابی‌گری سعودی یا رادیکالیسم بن لادن با هرآنچه از جنس فرهنگ است، ولو فرهنگ مردم مسلمان، خصومت می‌ورزند. از تخریب مدفن پیامبر به دست وهابیون گرفته تا انهدام تندیس‌های بودا در بامیان و برج‌های نیویورک، همه جا نفی هرگونه مفهوم تمدن و فرهنگ به چشم می‌خورد.[۳۳۷] چنان چه وهابیت با هرگونه عقلانیت، تخصص و علم ستیز دارد بنیادگراها نیز در افغانستان با هرگونه عقلانیت، تخصص و علم می‌ستیزد. نمونه‌های زیادی از فتوای ملاعمر موجود است که هرگز با عقل و شرع سازگاری ندارد. او علم پزشکی را رد می‌کند چون این علم با تشریح بدن انسان سروکار دارد. ملاعمر تشریح بدن انسان را گناه می‌داند.[۳۳۸] هر چند به گفته آقای مخملباف در شرق کسی از گرداننده خود توقع علم روز، تخصص، بینش ملی و بینش جهانی ندارد. همین که حاکمان کمی شبیه آن‌ ها باشند، برای جلب رضایت آن‌ ها کافی است لکن در افغانستان این امر با شدت بیشتر مطرح است. مخملباف می‌گوید: یگ افغان (پشتون) می‌گفت: من راضی‌ام، اگر من شب از فقر گرسنه می‌خوابم، ملاعمر هم مدام روزه است و ما مثل همیم. خدا را شکر که ما چنین رهبری داریم. همان. یکی از ویژگی‌های بارز وهابیت تعصب شدید و افراطی آن‌هاست تعصب که با جمود و تحجر آمیخته است. درهم آمیختگی تعصب و جمود باعث موضع‌گیری‌های تند و خشن و گاه خونریزی و غارت اموال، تحقیر دیگران و توسل به کلمات زشت و تند و توهین‌آمیز شده است. جریان بنیادگرا در افغانستان نیز به شدت متعصب و افراطی است. این جریان متعصب و واپسگرا که بیشتر از استان‌های جنوبی قندهار، جلال آباد و ارزگان برخاسته‌اند از هیچ‌گونه انعطافی در برابر اندیشه‌های دیگران از خودنشان نمی‌دهند و در اجرای شریعت و امر به معروف و نهی از منکر شدیداً بنیادگرایانه عمل می‌کنند. به دلیل تعصب شدید و افراطی بنیادگرایی در افغانستان خصوصاً از نوع طالبانیسم است که پیترمارسدن می‌نویسد: به نظر می‌رسد چیزی به نام ایدئولوژی وجود ندارد. آنچه وجود دارد، عقیده متعصبانه‌ای است که ظاهرا میان مردم نفوذ زیاد پیدا کرده است.[۳۳۹] ویژگی دیگری وهابیت شیعه‌ستیزی است. ابن تیمیه شیعه را اهل بدعت می‌انگاشت و با غلو تمام نسبت به آنان اظهار عداوت می‌کرد. محمد ابن عبدالوهاب با صراحت تمام اعلام می‌کند کسی که در کفر شیعه شک کند، کافر است.[۳۴۰] به دنبال این فتاوای غیرانسانی-اسلامی موج از نفرت و شیعه‌ستیزی آغاز شده و ریختن خون شیعیان و غارت اموال آن‌ ها مباح اعلام شد. در افغانستان نیز بنیادگراها کاملاً خصلت شیعه‌ستیزی دارد. یونس خالص، سیاف و ملاعمر که بنیادگرا و عناصر ضدشیعی هستند شیعه را رافضی و اهل بدعت می‌انگارند. ملاعمر در رابطه با شیعیان می‌گوید: کشتن شیعیان گناه نیست، زیرا آن‌ ها کافر هستند.[۳۴۱] عبدالمنان نیازی والی طالبان در مزارشریف اعلام نمود هزاره‌ها یا باید صددرصد مسلمان (سنی) شوند یا این‌که به ما جزیه و باج بدهند.[۳۴۲] یونس خالص از اساس موجودیت شیعه را در افغانستان انکار نمود. او می‌گفت: من شیعه‌ها را در افغانستان قبول ندارم.[۳۴۳] سیاف به جنگ‌های خونینی علیه شیعه دست زد حادثه خونین و خشونت‌بار افشار یکی از این نمونه‌هاست. فجایعی که سیاف با پشتیبانی ربانی-مسعود در این منطقه مسکونی انجام داد در تاریخ جنایات بشری بی‌سابقه است. در این‌حادثه “پیرمردان هفتاد ساله را کشتند زنان را سربریدند، اطفال مظلوم را قتل عام کردند، زنان و کودکان را به اسارت گرفته با خود بردند، خانه‌ها را از یک سر غارت کردند و پس از غارت آتش زدند و حتی بعد از گذشت چندین روز جلو دفن کشته‌ها را نیز گرفته و مانع انتقال اجساد آنان شدند".[۳۴۴]
مبانی فکری-سیاسی بنیادگرایی در افغانستان
بنیادگرایی در افغانستان بر بنیان‌های تکیه دارد که جنبش‌های بنیادگرای چون وهابیت، اخوان المسلمین و مکتب دیوبند بر‌ ‌آن‌ ها بنا نهاده شده است. این بنیان‌ها همان‌گونه که قبلا گفته آمد عبارت‌اند از: تکفیر و جهاد. در این قسمت همانند محورهای قبلی به شرح و بیان این دو اصل پرداخته می‌شود و در محور بعدی بازتاب و تأثیر این دو اصل را بر خشونت‌های سیاسی-اجتماعی در افغانستان نشان می‌دهیم.

    1. تکفیر

یکی از بنیان‌های فکری-سیاسی بنیادگرایی در افغانستان اصل “تکفیر"است. بنیادگراها این اصل را از اندیشه‌های ابن تیمیه، محمد بن عبدالوهاب، اخوان المسلمین (تکفیروالهجره والجهاد) ایین فکری-سیاسی دیوبندیسم و جمعیت العلمای اسلام پاکستان به ارث برده‌اند. هرچند استفاده از این اصل در افغانستان دارای سابقه طولانی‌تری است و از یک جهت نسبت آن به عبدالرحمن می‌رسد. زیرا وی از این اصل علیه مخالفین سیاسی-عقیدتی‌اش بهره‌های کافی برد. لکن استفاده از این واژه به مقیاس وسیع از سوی بنیادگراها صورت گرفت. بنیادگراها در افغانستان نه تنها مخالفین عقیدتی-سیاسی خود را کافر تلقی می‌کنند که استفاده از هرگونه مظاهر تمدنی را نیز کفر و فسق می‌دانند. بدین ترتیب کفر در قاموس بنیادگراها یک مفهوم گسترده و دارای کاربرد وسیع است. از کسانی که کت و شلوار بر تن می‌کنند و ریش خود را می‌تراشند تا مخالفین سیاسی-عقیدتی و بی‌دینان واقعی را در بر می‌گیرد. کفر و الحاد در زمان اشغال شوروی و بر قراری حکومت مارکسیستی در سیمای شوروی و نوکران آن‌ ها منحصر می‌شد. بعد از خروج شوروی و سرنگونی حکومت مارکسیستی مفهوم کفر بر شیعیان، مخالفین سیاسی-عقیدتی و یا کسانی که فرهنگ و تمدن جدید را پذیرفته‌اند به کار رفت. برهان الدین ربانی که دارای اندیشه اخوانی است مخالفان سیاسی-عقیدتی خود را ملحد و کافر می‌داند. ربانی در دو مورد فتوا به کفریت اشخاص داده است. یکی در مورد رشید دستم است. وقتی دستم با دخالت‌های آقای ربانی در شمال مخالفت کرد ملحد و کافرخوانده شده و فتوای جهاد علیه او صادر شد.[۳۴۵] مورد دیگر در مورد حکمتیار است. در باره حکمتیار نیز گفته بود که او یاغی و باغی است و خواستار محاکمه بین‌المللی او گردیده بود.[۳۴۶] بنابراین، این‌که اولیورروا معتقداست ربانی و گروه وی جمعیت اسلامی به عنوان شاخه از اخوان المسلمین معتدل مطرح هستند و مخالف تکفیراست.[۳۴۷] صحیح به نظر نمی‌رسد. زیرا اگر ربانی به گفته آقای روا منابع ایدئولوژیکی میانه روها را مرجع قرار می‌داد در تکفیر مخالفان خود این‌گونه سخاوت‌مندانه عمل نمی‌کرد. تکفیر مخالفان فکری-سیاسی در اندیشه اخوانی‌گری ربانی خلاصه نمی‌گردد بلکه در اندیشه سلفی‌گری حکمتیار و سیاف نیز تبلور خاصی دارد. حکمتیار که از هوا داران اسلام” سلفی” است.[۳۴۸] در تکفیر مخالفین عقیدتی-سیاسی خود دست کمی از رقیب ایدئولوژیکی و فکری‌اش ربانی ندارد. بلکه وی گوی سبقت را در این زمینه ازربانی ربوده است. دلیلش همان چیزی است که آقای خسروشاهی به درستی بدان اشاره نمود. یعنی چون حکمتیار منابع ایدئولوژیکی سلفیسم را مرجع خود قرار می دهد از این‌رو، با شدت هر چه تمام‌تر به سمت تکفیر گرایش پیدا می‌کند. او با صراحت تمام ربانی و مسعود را در ردیف نجیب و ببرک قرار داده و شورای نظار را جریانی می‌داند که از ۱۹۸۲ به بعد به روس‌ها پیوسته است. او تنها خود را مجاهد و حزب خود را به عنوان ستون فقرات مقاومت و موسس جهاد اسلامی می‌داند که هدف توطئه مشترک دشمنان اسلام قرار گرفت.[۳۴۹]
منظور ایشان از دشمنان اسلام، دستم، ربانی و مسعود است. در پندار حکمتیار جنگ‌های که بعد از سقوط نجیب در کابل رخ داد جنگ‌های میان مجاهدین برای کسب قدرت نبود بلکه جنگ‌های مذکور ادامه جنگ‌های قبلی (مجاهدین و کمونیست ها) است. همان، ص۵. سیاف در تکفیر مخالفان عقیدتی و سیاسی‌اش بی‌پرواتر از حکمتیار و ربانی است. از همین رو بعضی‌ها وی را یک “بنیادگرای حقیقی” می‌نامند.[۳۵۰] منبع ایدئولوژیکی سیاف وهابیت و از لحاظ سیاسی نیز هوادار سیاست‌های آل سعوداست. او شیعه را کافر و کشتن آنان را مباح می‌داند. آقای حکمتیار در مورد سیاف‌چنین می‌نویسد: غرض ارضاء برادران عرب و جلب کمک‌های کشورهای عربی اظهار می‌داشتند که سلفی بوده، شیعه را کافر می‌شمار دو معتقداند که تا همه شیعیان سرکوب نشده‌اند، حکومت اسلامی در افغانستان مستقر نخواهد شد. به همین خاطر پنج جنگ خونین را در کابل بر علیه آنان به راه انداختند.[۳۵۱] تکفیر در بنیادگرایی نو (طالبانیسم) اصل اساسی محسوب می‌شود. طالبان این اصل را از وهابیت و جمعیت العلمای پاکستان به ارث برده‌اند از این رو، مفهوم کفر و کافر در قاموس طالبانیسم دارای کار برد گسترده است. این مفهوم از آمریکا گرفته تا مخالفین عقیدتی-سیاسی آنان خصوصا شیعیان و کسانی که کت و شلوار بپوشند و ریش خود را بتراشند و… را در بر می‌گیرد. طالبان به دلیل آن‌که وهابیت را منبع ایدئولوژیکی خود قرار داده‌اند و در مدارس جمعیت العلمای پاکستان که دارای گرایشات تند سلفی‌گری می‌باشد به شدت موضع ضد شیعی دارد. احمدرشید می‌نویسد: “جمعیت العلمای اسلام، ایران و شیعه را لفظا مورد حمله قرار می‌دهد، اما طالبان در اولین عکس العمل خود، مزاری را به قتل رسانیده، دیپلمات‌های ایران در مزار را کشتند و سفارت ایران را در کابل (در سال۱۹۹۷م) بستند"کشتن دیپلمات‌های ایران بستن سفارت آنان در کابل و نیز به آتش کشیدن خانه فرهنگی ایران درمزارشریف هرچنداز نظرسیاسی بااشغال سفارت پاکستان در کابل در دوره ریاست جمهوری ربانی ارتباط یافته و این عمل در واقع یک نوع انتقام سیاسی از ایران محسوب می‌شد لیکن ‌دارای پیام و بار ایدئولوژیکی هم بود و آن شیعه‌ستیزی طالبان بود که ریشه در سلفیگری آنان دارد. طالبان نه تنها شیعیان که تمامی مخالفان عقیدتی خود را کافر می‌دانند. روزنامه اردو زبان پاکستان چاپ اسلام‌آباد در این زمینه می‌نویسد: “طالبان دیدگاه محدودی درباره اسلام دارند و مخالفان عقیده خود را کافرمی‌دانند".[۳۵۲] بدین سان، هرکس برداشت‌های قشری آنان را از قرآن و سنت نپذیرد و با عقاید آنان مخالفت کنند، کافر محسوب می‌شوند. و چون مذهب شیعه بیشترین مخالفت را با این گروه دارد مصداق کامل کفر به شمار می‌آید. ملاعمر رهبر سیاسی-مذهبی طالبان، چند روز قبل از تصرف مزار به وسیله نیروهای طالبان، در یک فتوای به اصطلاح مذهبی خطاب به نیروهایش در رابطه با شیعیان می‌گوید: کشتن شیعیان گناه نیست، زیرا آنها کافر هستند. [۳۵۳]عبدالمنان نیازی، والی طالبان در مزار شریف، رسما گفته بود: هزاره‌ها سه راه در پیش دارند، یا صد در صد مسلمان (سنی) شوند، یا به ایران بروند یا این‌که کشته شوند.[۳۵۴] در یکی از فتاوای طالبان چنین آمده است: هرکس با یک شیعی ازدواج کند، گوشت ذبح شده توسط آن‌ ها را بخورد، در نماز جنازه آن‌ ها شرکت کند، با آنها غذا بخورد، آن‌ ها را به عنوان شاهد برگزینند… کافراست.[۳۵۵] مفهوم کفر در موارد فوق منحصر نمی‌گردد بلکه طالبان تحصیل زنان را نیز یک نوع کفر، ترویج فحشا و منکر می‌دانند. ملاعمر در مورد رعایت حقوق زنان و بازگشایی مدارس دخترانه چنین اظهار نمود: “دستیابی زنان به تحصیل و آموزش در مراکز تحصیلی، به معنی اعمال سیاست کفر و ترویج بی‌عفتی و فحشا در افغانستان است".[۳۵۶] همچنین طالبان پوشیدن کت و شلوار را کفر می‌داند. در کتاب جریان پرشتاب طالبان آمده است: “همچنین مردان سار سر قلمرو طالبان، موظف شده‌اند از لباس‌های ملی استفاده نمایند و پوشیدن کت و شلوار از سوی طالبان ممنوع شده است، زیرا کت و شلوار را لباس کفر می‌دانند و تقلید از کفار را گناه می‌دانند.[۳۵۷] از نظرطالبان گذاشتن ریش به اندازه یک وجب، برای تمام مردان الزامی بود. نداشتن ریش یا کوتاه بودن آن علامت بی‌ایمانی و کفرتلقی می‌شد.
۲)جهاد
یکی از اصول فکری-سیاسی بنیادگرایی در افغانستان “جهاد” است. در واقع اصل جهاد نتیجه اصل تکفیر در بنیادگرایی به حساب می‌آید. به عبارت دیگر اگر تکفیر مخالفان سیاسی-عقیدتی از لحاظ مذهبی وارد باشد، در آن صورت جهاد جزو تکالیف مذهبی محسوب می‌گردد. از لحاظ تاریخی و فقهی کاربرد واژه جهاد در برابر کفر و کفار به معنی دقیق کلمه قرار می‌گیرد. در افغانستان این کلمه در مفهوم اصلی‌اش در برابر انگلیس و شوروی به کار رفت. مردم ما با بهره‌گیری از موقعیت جهاد توانستند هم استعمار پیر انگلیس را شکست دهند و هم باعث اضمحلال امپراطور شوروی و رژیم کمونیستی –مارکسیتی را فراهم نمایند. لیکن بنیادگراها در افغانستان مجاهدت برای مذهب را تبدیل به مجاهدت علیه مسلمانان و مخالفان عقیدتی و سیاسی خود کردند. البته سوءاستفاده از این واژه را نخستین بار عبدالرحمن به عمل آورد. او از ین واژه برای تحکیم پایه‌های قدرتش و سرکوب هزاره‌ها بهره کافی برد. او هزاره‌ها را نا مسلمان جلوه داده و علماء ساده دل بلاد را وادار به صدور فتوا مبنی بر کفریت این قوم و جهاد علیه آنان نمود. عبدالرحمن با پشتوانه جهاد ۶۲ در صد مردم هزاره را از بین برد اموال و دارایی آنان را تاراج و بسیاری را به پاکستان و ایران کوچاند. آقای می‌نویسد: از اولین حکام افغان جهت حکمرانی یک ارتش تحت لوای جهاد برای یک حمله، محمود غزنوی بود، که حملات غارت‌گرانه‌ای را به شبه قاره هند علیه هندوها طی قرن یازدهم رهبری نمود. از آن به بعد، در افغانستان و دیگر مناطق آسیای مرکزی جهاد به عنوان یک مقاومت پیش برنده علیه استعمارگران و متجاوزان غیرمسلمان، علیه سایر مسلمانان که رافضی مذهب فرض می‌شدند (مثل گروه‌های شیعه) و علیه هرکس که در مقابل مردم مسلمان افغانستان مقابله نموده، بدون توجه به وابستگی قومی، به کارگرفته شده است. در برخی موارد، دشمن هر چند که مسلمان علیه این اصول پذیرفته شده اقداماتی انجام می‌داد مثل مورد شیعیان هزاره طی سلطنت امیرعبدارحمن.[۳۵۸] لیکن در دوران معاصراین بنیادگرایان بودند که از پشتوانه جهادی خود بهره گرفتند و جهاد را در برابر جهاد قرار دادند. نخستین کسی که از عنوان جهاد در جنگ‌های داخلی بهره گرفت حکمتیار بود. او تنها خود و حزبش را مجاهد واقعی بقیه را کمونیست، ملحد و نوکر اجنبی نام می‌نهد. در این زمینه چنین می‌نویسد: حزب کمونیست موئثریت خود را مدت‌ها قبل از دست داده بود، روس‌ها به بدیل ضرورت داشتند، هیچ گروه کمونیست نمی‌توانست بدیل خوب و موفق برای روس‌ها باشد. از مسعود می‌توانستند به عنوان بدیل استفاده کنند .[۳۵۹] چنین تصویر سازی از مسعود عینا در راستای توجیه شرعی موشک باران‌های پای تخت است که از سوی حکمتیار به خصوص در فاصله ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴ صورت گرفت. چیزی که به قیمت جان هزاران انسان تمام شده و شهر امن کابل را به ویرانه تبدیل نمود. چنگیز پهلوان می‌نویسد: تنها کسی که سابقه جهادی، خودخواهی فردی و لجاجت مطلوب را در خود، یکجا، گردآورده بود، گلبدین حکمتیار بود. او از پشتوانه جهادی خودبهره کافی می‌گرفت تا جهاد را در برابر جهاد قرار دهد، و از قومیت پشتون سود می‌جست تا دولت مجاهدین را به یکسویه‌نگری محکوم سازد، و از خودخواهی و لجاجت شخصی‌اش، نیرو می‌گرفت تا ایستادگی سرسختانه‌اش را در برابر مخالفان موجه جلوه دهد.[۳۶۰] این تنها حکمتیار نبود که جهاد را علیه جهاد قرار داده و علیه مخالفان سیاسی-عقیدتی خود به صدور فتوای جهاد دست زد بلکه آقای ربانی نیز بارها به این کار مبادرت ورزید. او چون دولت خود را اسلامی و جهادی می‌خواند هرگونه اقدام و مخالفت علیه دولت خود را بغی و جنایت قلمداد می‌نمود. برای مثال وقتی‌که میان نیروهای ژنرال دوستم و نیروهای وابسته به دولت در جنگی پیش آمد ربانی فورا علیه دستم حکم جهاد صادر نمود و این در حالی بود که ربانی چندین بار دستم را به عنوان “قهرمان” و “مجاهد بزرگ” خطاب کرده بود. وقتی از ازبکستان برمی‌گشت دستم را پسر خود خواند و دستم نیز او را پدر خطاب کرد. در مسافرتی که به ترکیه داشت به هیچکس برای کفالت از ریاست جمهوری اعتماد نکرد و حاضر نشد مولوی محمدنبی را در قصرجای دهد لیکن دستم را در ارگ ریاست جمهوری به عنوان کفیل جای داد و نیروی او را جزء اردوی اسلامی دانست. اما وقتی دستم اقداماتی علیه دولت انجام داد او را کافر خوانده و حکم جهاد علیه او صادر نمود.[۳۶۱] صدور فتوای جهاد از سوی ربانی به دستم منحصر نماند بلکه دامنگیر حکمتیار نیز شد. او چون حکمتیار را “یاغی” و “باغی” می‌دانست از این رو جهاد علیه او را واجب شرعی تلقی کرد. حکمتیار خود در این زمینه می‌نویسد: {ربانی} از جاکارتا طی مصاحبه‌ای با بی‌بی‌سی اظهار داشت که جنگ بر علیه حزب اسلامی تا سرکوبی کامل آن ادامه خواهد داشت. حکمتیار جنایت کار است باید محاکمه شود و اظهار داشت که هرگز با او به مذاکره نخواهد نشست. خبرنگار از او پرسید: چرا کارمل و نجیب را محاکمه نمی‌کنید؟ و چرا با دستم کنار امده و قطعات او را علی الرغم سوابق درگیری‌های چهارده ساله با مجاهدین، جزو اردوی اسلامی می‌شمارید؟ که ربانی جوابی برای آنان نداشت. [۳۶۲]جهاد در تفکرطالبان نیز یک اصل اساسی محسوب می‌گردد تا جایی‌که پیدایی و مشروعیت طالبان به این اصل اساسی عطف توجه پیدا می‌کند، زیرا ملاعمر رهبر طالبان شبی پیامبر خدا را در خواب می‌بیند به او چنین سفارش کرد: وقتی آن رسیده است که او دست به جهاد برای خدا بزند و شریعت نبوی را که در افغانستان به انحطاط کشیده شده از طریق جهاد استقرار بخشد. این جا بود که ملاعمر قیام خود را به منظور تطبیق شریعت و اکمال جهاد آغاز نمود. جهادی که رهبر طالبان بدان ماموریت یافت دارای گستره معنایی است همان‌گونه که تکفیر در تفکر وی یک مفهوم پرکاربرد و گسترده است. از نظر ملاعمر و طالبان مجاهدین و دولت ربانی فاسد و گمراه شده‌اند و عاملان اصلی شریعت در افغانستان محسوب می‌شود و باید علیه آن‌ ها دست به جهاد زد. شیعیان چون از اساس ملحد و کافرند کشتن آنان واجب است. مگر آن‌که صد در صد مسلمان (سنی) شوند.[۳۶۳] استفاده از مظاهر تمدنی و وجود بت‌ها در افغانستان نیز مخالف شئون اسلامی تلقی می‌گردد و باید در این زمینه نیز کفرزدایی صورت گیرد. از نظر آنان چون مخالفین امارت اسلامی باغی محسوب می‌شوند بنابراین جنگ علیه آنان نیز یک واجب شرعی است و کسانی که در این راه کشته شوند شهیدند. وحید مژده می‌نویسد: یک بار مولوی متوکل در مذاکره با مخالفین توافق نمود تا آن‌ ها نیز در ساختار قدرت دولتی شریک شوند… همین که رسانه‌های گروهی این خبر را به نشر سپردند، اولین کسانی که در اعتراض به آن خود را به ملاعمر رسانیدند، فرماندهان نظامی بودند. آن‌ ها می‌گفتند که مخالفین امارت اسلامی باغی‌اند و بنابراین جنگ علیه آنان یک وجیبه شرعی است. این‌که فیصله می‌شود که آنان در امارت شریک شوند، به این معنی است که آن‌ ها باغی نبوده‌اند. پس در آن صورت جنگ با آنها از نظر شرع چگونه بوده است؟ کشته‌های مابه دست آن‌ ها شهیدند یا نه؟… ملاعمر در مقابل آنان جوابی نداشت و ناچار این موضوع به فراموشی سپرده شد.[۳۶۴]
بازتاب “تکفیر” و “جهاد” بر خشونت‌های سیاسی-اجتماعی در افغانستان
همان‌گونه که اصل تکفیر و جهاد در جنبش‌های بنیادگرایانه چون خوارج، وهابیت، اخوان المسلمین و دیوبندیسم در تولید و تکثیر خشونت‌های فرقه ای- سیاسی نقش اساسی ایفا نمود. در افغانستان نیز این اصول در قالب بنیادگرایی خشونت‌های گسترده سیاسی-اجتماعی را باعث گردید. اساسا میان تکفیر و جهاد در به عنوان مبانی فکری-سیاسی بنیادگراها و خشونت نسبتی وثیق برقرار است. اولیور روا بعد از آن‌که تکفیر را حد فاصل جهت‌گیری اسلام‌گرایی افراطی و اسلام‌گرایی میانه رو در نظر می‌گیرد. این نکته را یادآور می‌شود که اگر تکفیر از لحاظ مذهبی {وارد} باشد، در آن صورت خشونت و انقلاب جزو تکالیف مذهبی محسوب می‌شود. او توضیح می‌دهد از دید اسلام‌گرایان افراطی، انسان باید حاکمی را که ادعا دارد مسلمان است ولی برطبق دستورات اسلامی حکومت نمی‌نماید نابود کند. او معتقد است چنین بنیادگرایی در مصر، سوریه و در افغانستان اتفاق افتاده است.[۳۶۵] در پذیرش سخن روا این مسئله قابل توضیح است که نه تنها بنیادگرایی سیاسی که خشونت را جزو تکالیف مذهبی خود می‌پندارد در افغانستان اتفاق افتاده است که سطح خشونت نسبت به کشورهای چون مصر و سوریه به پیمانه وسیع گسترده بوده است. گستره خشونت در افغانستان با گستره معنایی تکفیر و جهاد قابل توضیح و تفسیر می‌باشد. به بیان بهتر چون تکفیر و جهاد در افغانستان در زمینه‌های مختلف کاربرد فراوان پیدا نموده است بازتاب خشونت بار خود را در ساحت‌های گوناگون به منصه ظهور رسانده است. در زیربازتاب تکفیر و جهاد بر خشونت‌های سیاسی اجتماعی در افغانستان بررسی می‌گردد.

    1. بازتاب مبانی فکری-سیاسی بنیادگرایی علیه آثار فرهنگی از مواردی که می‌توان بازتاب مبانی فکری-سیاسی بنیادگرایی را در خشونت‌ورزی‌ها در افغانستان نشان داد اعمال خشونت علیه آثار فرهنگی و تاریخی این سرزمین است. این خشونت که در قالب تخریب آثار باستانی-فرهنگی از سوی بنیادگراها صورت گرفت کاری بی‌هدف نبود بلکه هم دارای انگیزه مذهبی و ایدئولوژیک و هم دارای انگیزه سیاسی بود. انگیزه ایدئولوژیک همان مبارزه با کفر و تکمیل پروژه جهاد بود، زیرا در تلقی آنان این آثار پدیده‌های ضد اسلامی است و انهدام آن‌ ها از مصادیق جهاد و یک نوع مبارزه با کفر و بت‌پرستی محسوب می‌گردد. ملاعمر از تخریب مجسمه‌ها به سادگی تحت عنوان “شکستن بت‌ها” یاد کرد.[۳۶۶]انگیزه سیاسی آنان جلب حمایت گروه‌های ناراضی عرب و سلفی‌ها در صفوف طالبان و القاعده بود. وحید مژده می‌نویسد: من از زبان بعضی از جنگجویان عرب و نیز مسولین طالبان شنیدم که در طول یکماه بعد از شکستن بت‌های بامیان، تعداد داوطلبان که غرض پیوستن به صفوف القاعده و طالبان وارد افغانستان شده‌اند، حتی ده برابر ماه‌های قبل از آن بوده است.[۳۶۷]بر اساس این انگیزه‌ها ملاعمر دستور داد تا تمام آثار تاریخی و مجسمه‌ها در موزیم (موزه) و مکان‌های تاریخی دیگر نابود شوند. وحید مژده می‌نویسد: در موزیم را بازکردند و آن گروه در حالی که هریک وسیله‌ای برای شکستن در دست داشتند الله اکبرگویان به جان مجسمه‌ها افتادند. ضربات اول در مدخل موزیم متوجه مجسمه نیم تنه کنشگا شد که از قسمت کمر به پایین را نشان می‌داد و اصولا تمثیل ذی‌روح نیز به شمار نمی‌رفت. دیگر مجسمه‌ها نیز به همین سرنوشت گرفتار آمدند. تعداد دیگری از آثار موزیم که سال‌ها قبل در دوران جنگ‌های تنظیمی در بکس‌های (جعبه‌های) آهنی جابه‌جا شده و در هتل کابل نگهداری می‌شد، در هنگام بازسازی هتل کابل به منزل تحتانی وزارت اطلاعات و کلتور منتقل شده بود… ظرافت این آثار ایجاب می‌نمود تا به دقت از صندوق‌ها بیرون کشیده شوند اما برای گروه بت شکن هیچ چیز ارزشی بالاتر از عمل خودشان وجود نداشت و این آثار نیز از میان رفت.[۳۶۸] وقتی تخریب دست ساخت‌های ارزشمند موزه کابل و همچنین مکان‌های تاریخی غزنی به پایان رسید فتوای دیگری مبنی بر تخریب مجسمه‌های عظیم ۵۳و۳۶ متری بودا که پیش از دوهزار سال قدمت تاریخی داشت از سوی ملاعمر صادر شد بر اساس این فتوی مجسمه‌ها به وسیله دینامیت که از قندهار آورده شده بود منفجر گردید. این عمل آن چنان خشونت‌آمیز بود که یونسکو آن را و"حشت فرهنگی” خواند. بسیاری از سلفی‌ها و عناصر مذهبی در پاکستان و جهان عرب این عمل را قابل ستایش خواندند. ملاعمر دستور داد تا به کفاره تاخیر در تخریب بت‌ها، یکصد راس گاو در سراسر افغانستان ذبح و گوشت آن به مستحقین توزیع شود. این‌که چرا بایدگاو ذبح شود معنی سیاسی خاص داشت.[۳۶۹]
    1. بازتاب مبانی فکری-سیاسی بنیادگرایی علیه مخالفین دولت

بنیادگراها چون تنها خود را مسلمان و دیگران را خطاکار و کافر می‌پندارند وظیفه مذهبی خود می‌دانند که با کفار وارد جنگ شده و نام آن ‌را جهاد بخواند و این خاصیت هر دولت ایدئولوژیک و بنیادگراست. بدین ترتیب همان‌گونه که اصل جهاد از نظر مذهبی علیه کفار دارای مشروعیت است هرگونه اعمال خشونت به نام جهاد نیز مشروعیت دارد. تکفیر مخالفین و توجیه مذهبی خشونت در قالب بنیادگرایی در افغانستان اولین بار توسط ربانی صورت گرفت. او بود که به صدور فتوا علیه دستم دست زد. بعد از این فتوا اختلاف میان جنبش و ربانی تاسرحد درگیری‌های خونین تشدید گردید. اسماعیل خان با قبول فتوای جهاد جبهه‌ای خونینی را در استقامت بادغیس علیه دستم گشود. و نیز جنگ‌های شدیدی در ولایات بلخ، سمنگان، جوزجان، سرپل به راه افتاد. دیگر این درگیری‌ها مثل حادثه پل محمودخان نبود که ربانی آن را یک سوء تفاهم بخواند بلکه جنگ نیروهای دولت اسلامی با الحاد و کفر تلقی گردید. البته خشونت افروزی‌های نیروهای ربانی به نام جهاد علیه دستم منحصر نماند و چون به زعم ربانی، حکمتیار یاغی و باغی محسوب می‌شد جنگ‌های نیروهای تحت اشراف ‌وی علیه حکمتیار نیز در حکم جهاد بود. جنگ‌های کابل، هرات، فراه، شنیدند، پروان، کاپیسا و بغلان جزء از حوادث خونین دوران ربانی علیه حزب اسلامی است. به تاریخ ۲۸-۵-۱۳۷۳ جنگنده‌های دولت ربانی با ۳۳ بمب ۵۰۰ گرمی به طور خشمگینانه خانه حکمتیار را بمباران نمودند.[۳۷۰] البته نباید بار مسئولیت جنگ‌ها و خشونت‌ورزی‌های سیاسی تحت عنوان جهاد را بردوش ربانی گذاشت بلکه بسیاری از خشونت‌ورزی‌ها از سوی طالبان نیز به نام جهاد علیه مخالفان سیاسی‌شان انجام گرفت. زمانی که حدود یکهزار نفر از علما در قندهار گرد هم آمدند تا به ملا محمدعمر، به عنوان امیرالمؤمنین بیعت کنند، مولوی احسان الله (احسان) باصدای بلند از آنان در مورد مشروعیت جنگ با جبهه شمال فتوا خواست. همه این علما با یک آواز این جنگ را “جهاد بر علیه شر و فساد” خواندند و آن را تأیید کردند و در میان آنان حتی یک نفر نیز این جرأت را به خود راه نداد تا بگوید که ریختن خون برادر مسلمان در شرع نارواست و باید راه صلح و تفاهم را پیش‌گیریم.[۳۷۱] این‌گونه فتواها در رفتار غیرانسانی و تجاوزگرانه طالبان نسبت به مخالفان سیاسی شان تأثیر عمیق و بازتاب گسترده‌ای به جا گذاشت. به گونه‌ای که وقتی منطقه‌ای را تصرف می‌کردند نه تنها مخالفانشان را از دایره قدرت حذف می‌کردند که آنان ‌را با بی‌رحمی هرچه تمامتر از دم تیغ می‌گذراندند. آنان تحت تأثیر همین‌گونه فتواها حتی بر نظامیان اسیر نیز رحم نمی‌کردند. طالبان اسیران جنگی را به صورت گروهی قتل عام کرده و در گور‌های دسته جمعی به خاک می‌سپردند یا “در ملاء عام در پایه‌های برق به دار می‌اویختند".[۳۷۲] بازتاب رفتار وحشیانه طالبان در جهان و تصویر خشن و ضد انسانی ای که از آن‌ ها به دست داده شد، سبب گردید طالبان به شدت از حضور خبرنگاران خارجی در مناطق تحت نفوذ خود جلوگیری کنند، شهر‌های چون هرات، بامیان، مزار شریف و… جزو مناطق ممنوعه به شمار می‌رفت.[۳۷۳]
خشونت‌ورزی علیه دولت به نام جهاد
کودتای کمونیستی ۱۹۷۸ و اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ از دسامبر ۱۹۷۹ تا فوریه ۱۹۸۹ این فرصت را برای جنبش مجاهدین اعم از اسلامیست‌ها و بنیادگراها به وجود آورد که تحت لوای جهاد در فضای همبستگی دینی علیه کفار که در چهره روس‌ها و کمونیست‌ها متجلی می‌گردید دست به جهاد بزند. هدف جهاد براندازی نظام مارکسیستی و درهم کوبیدن نیروهای اشغالگر بود. هرچند جهاد که علیه روس‌ها و رژیم کودتا انجام گرفت عاری از خشونت نبود اما چون علیه کفار (شوروی-نظام مارکسیستی) به کار می‌رفت، دارای توجیهات شرعی و ایدئولوژیک بود. با پایان یافتن اشغال افغانستان و پذیرش طرح صلح سازمان ملل از سوی نجیب در سال ۱۹۹۲ و واگذاری قدرت سیاسی به مجاهدین انتظار این بود که جنگ به عنوان جهاد جنگی پایان یافته تلقی شود لیکن جهاد به عنوان الگوی سیاسی-اخلاقی استمرار پیدا می‌کرد اما متأسفانه چنین نشد. دولت مجاهدین به جای این‌که با همدلی و توزیع عادلانه قدرت، کشور را از حالت جنگی بیرون آورده و به سمت ثبات

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:56:00 ب.ظ ]




Sharma, P., Kumar, S., 2011. An Approach for Customer Behavior Analysis Using Web Mining. International Journal of Internet Computing, pp.2231–۲۶۹۶٫
Shugan, S.M. 2006. Editorial-Are Consumers Rational? Experimental Evidence? Marketing Science, 25(1), pp.1–۷٫
Siebert, C. 1996, June. The Cuts That Go Deeper. New York Times Magazine, pp. 20-35.
Stevenson, J. S., Bruner, G. C, I. I., & Kumar, A. 2000. Web Page Background ر and Viewer Attitudes. Journal of Advertising Research, 40(1/2), 29–۳۴٫
Tsadiras, A. K., & Margaritis, K. G. 2007. A New Balance Degree for Fuzzy Cognitive Maps. Thecnical Report, Department of Applied Informatics, University of Macedonia, ۵۴۰۰۶٫‏
Zhang, H., & Liu, D. 2006. Fuzzy Set Theory and Rough Set Theory. Fuzzy Modeling and Fuzzy Control, pp. 1-32.‏
پیوست‌ها
پیوست الف
پرسش‌نامه دوره اول
با سلام و تشکر خدمت شما برای شرکت و همکاری در تکمیل این پرسش‌نامه. خواهشمند است سوالات را به دقت مطالعه نموده و به آن‌ ها به صورت خواسته شده پاسخ دهید.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در این پرسش‌نامه سعی بر بررسی عوامل تاثیرگذار بر روی رفتار کاربر در شبکه اجتماعی شده است. لطفا عامل‌های زیر را به دقت مطالعه نموده و در صورتی که آن عامل‌ بر رفتار کاربر در شبکه‌های اجتماعی تاثیرگذار و مرتبط می‌باشد آنرا علامت گذاری نمایید.

    • فرهنگ جامعه
    • عامل‌های جمعیت‌شناسی: نرخ رشد جمعیت، نرخ مرگ و زاد و ولد و …
    • عامل‌های اقتصادی: نرخ سود بانکی، نرخ تورم، رکود و …
    • جنسیت کاربر
    • رفتار اکتشافی: رفتاری است که یک فرد در مواجهه با موقعیت جدید یا یک تغییر موقعیت از خود نشان می‌دهد.
    • گرایش به وب‌سایت شبکه اجتماعی: تمایل فرد به پاسخگویی مطلوب یا غیر مطلوب به یک محرک در وب‌سایت.
    • مشارکت: یک حالت انگیزشی است که به‌وسیله درک ارتباط اشیاء بر اساس ارزش، منافع و نیازها تحت تأثیر قرار می‌گیرد.
    • نیاز به شناخت: به معنای نیاز فرد به درک و معقول سازی دنیای اطراف خود است.
    • سطح تحریک بهینه: مقدار تحریکی است که افراد در زندگی خود برای انجام فعالیت‌های جدید ترجیح می‌دهند.
    • چالش پذیری کاربر: کاربر به چه میزان علاقه‌مند به‌قرار گرفتن در موقعیت‌های جدید است.
    • مهارت کاربر: ظرفیت دانایی فرد برای انجام کارها در طول گشت‌وگذار در وب.
    • تعامل کاربر با وب‌سایت شبکه‌اجتماعی
    • آسودگی کاربر: میزان راحتی موردنظر کاربر برای کار با وب‌سایت است.
    • هزینه مورد تحمل کاربر: قدرت پرداخت هزینه معینی برای کار با وب‌سایت.
    • ارتباط کاربر با دیگران
    • نیاز کاربر به شبکه‌های اجتماعی
    • اعتماد کاربر به شبکه اجتماعی
    • سرگرمی: میزان امکانات سرگرم کننده موجود در وبسایت برای کاربر مانند موسیقی، بازی و …
    • ارزشمندی اطلاعات: توانایی یک وب‌سایت در مهیاکردن اطلاعات
    • اثربخشی اطلاعات: چگونگی فراهم شدن اطلاعات و نوع آن‌ ها
    • سازمان یافتگی اطلاعات: توانایی وب‌سایت در مرتب کردن محتوا، داده‌ها و تصاویر است به‌نحوی‌که شفافیت اطلاعات ارائه‌شده به کاربر را بالابرده و دست‌یابی کاربران به اطلاعات موردنظرشان را تسهیل ‌نماید.
    • ساختار وب‌سایت: نحوه طراحی و قرارگیری عناصر در کنار هم.
    • رابط کاربری وب‌سایت
    • قدرت کنترل وب‌سایت: یک وب‌سایت چقدر آزادی عمل در اختیار یک کاربر قرار خواهد داد.
    • دوست داشتنی بودن وبسایت: میزان موردعلاقه و محبوب بودن وب‌سایت توسط کاربر.
    • قدرت تحریک پذیری وب‌سایت: درجه‌ای از قدرت وب‌سایت برای تحریک کردن کاربر به ادامه فعالیت کنونی یا فعالیت بیشتر در وب‌سایت است.

در پایان در صورت لزوم عامل‌هایی را که در لیست بالا آورده نشده‌اند را ذکر نمایید:
………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………….
پیوست ب
پرسش‌نامه دوره دوم و سوم
با سلام و تشکر خدمت شما برای شرکت و همکاری در تکمیل این پرسش‌نامه. خواهشمند است سوالات را به دقت مطالعه نموده و به آن‌ ها به صورت خواسته شده پاسخ دهید.
خواهشمند است روابط بین عامل‌هایی که در دوره پیش استخراج شد را با علامت‌های + و – نشان دهید، اگر رابطه مستقیم بود علامت +، اگر رابطه معکوس بود علامت – و در صورت نبودن رابطه هیچ چیزی ننویسید.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:55:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم