درقرآن كريم نيز تقوا گاهي به معناي دفع بلا وشرّ[649] وگاهي به معناي حمايت كردن[650] آمده است.
نتيجه اينكه تقوا به معناي نگاهداري وحفظ شي و جلوگيري از ضرر وآسيب وزيان به آن است وبه معناي پروا، پرهيز، ترس، حمايت، محافظت، افسار وزمام به‌كار رفته است.
از ديدگاه اميرمؤمنان علي(عليه‌السلام)، ضروري‌ترين واصلي‌ترين چيزي كه انسان طالب كمال وسعادت بايد به دنبال كسب آن باشد، تقواست. گذشتن از گردنه‌هاي فساد وتباهي و تنها راه رهايي از دام شيطان، داشتن روحيۀ پرهيز از گناه و پرواپيشگي‌است. كلام حضرت امير(عليه‌السلام)، مملو از توصيه‌هاي اكيد ايشان به دوري از گناه ورعايت تقواي الهي است.[651] اميرالمؤمنين(ع)بهترين توصيه‌ها را توصيۀ به تقوا وبهترين عمل را عملي مي‌دانند كه به تقوا منتهي شود:
« بندگان خدا شما را به پرهيزگاري وصيّت ميكنم ، كه پرهيزگاري بهترين چيزي است كه بنده خدا ديگري را وصيّت كند كه آن را پيشه گيرد ، و نزد خدا بهترين كارها آن است كه به تقوي پايان پذيرد.»[652]
اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) همواره متّقين را مورد ستايش قرارداده وبا بيان ويژگي‌هاي آنان، ياران خود را به تقواپيشگي وپرهيزگاري دعوت مي‌نمودند. برخي از ويژگي‌ها متّقين[653] دركلام حضرت امير(عليه‌السلام) عبارتند از:
ـ خردمندي و تفكّر ـ عبادت وشب‌زنده‌داري ـ زهد ودوري از شهوت ـ ذكر و ياد مداوم خدا ـ‌بهره‌مندي از دنيا براي برداشتن توشۀ آخرت(رابطۀصحيح با دنيا) ـ گفتار صحيح وحق ـ فروتني وتواضع ـ انس با قرآن وعمل به آن ـ جوياي دانش سودمند ـ ترس از عقاب و اميد به رحمت الهي ـ استقامت و پايداري ـ اخلاق نيكو ـ آگاهي وبصيرت ـ داشتن آرزوهاي منطقي ـ نيكوكاري ومردم‌داري ـ دوري از تباهگري وستم ـ پرهيز از كارهاي بيهوده ولغو و…
اميرالمؤمنين(عليه‌السلام)، تنها راه محافظت از ايمان واعتقاد را رعايت تقوا مي‌دانندو برخلاف نظر افرادي كه تقوا را مانع بهره‌مندي از دنيا وسبب محدوديت واسارت خود مي‌بينند، تقوارا همچون پناهگاهي‌ مي‌دانند كه متّقين را از خطرات وآسيب‌ها حفظ مي‌كند:
«بندگان خدا بدانيد كه پرهيزگاري خانه‏اي است چون دژ استوار ، و ناپارسايي خانه‏اي بي‌بنياد و خوار ، نه ساكنانش را از آسيب نگاهبان است ، و نه كسي كه بدان پناه برد در امان است . بدانيد كه با پرهيزكاري توان ريشۀ خطاها را بريد.»[654]
قدرمشترك پناهگاه و زندان “مانعيت” است. امّا پناهگاه مانع خطرهاست و زندان مانع بهره‌برداري از موهبت‌ها واستعدادها. اين‌است كه اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) تقوا را پناهگاه مي‌دانند ونه زندان. تقوا به انسان آزادي معنوي مي‌دهد و او را ازاسارت وبندگي هوا وهوس آزاد مي‌كند، رشتۀ آز وطمع وحسد وشهوت وخشم را ازگردنش برمي‌دارد وبه اين ترتيب ريشۀ بردگي‌هاي اجتماعي را كه همين امور است از بين مي‌برد. مردمي كه برده وبندۀ پول وراحت‌طلبي نباشند، هرگز زيربار اسارت‌هاي اجتماعي نمي‌رود.
در نگاه اميرمؤمنان علي عليه‌السلام (عليه‌السلام) تقوا داراي آثار وثمراتي است[655] كه نصيب كساني مي‌شود كه باپرواپيشگي، خود را ازگناه ونافرماني، حفظ كرده واز محدودۀ اطاعت الهي خارج نمي‌شوند. تقوا صاحبان خود را به نقطۀ اوج بندگي ورضايت پروردگار مي‌رساند و او را از بندگي شياطين وطاغوت رها مي‌سازد. برخي از آثار وثمرات تقوا در كلام حضرت امير(عليه‌السلام) عبارتنداز:
روشن‌بيني وبصيرت ، توانايي برحلّ مشكلات ، رسيدن به وعدۀ الهي وورود به بهشت ، استقامت ، پاكيزگي‌عمل ، نجات ازآسيب‌هاي فتنه ، روشني راه هدايت ، زندگي جاودان رسيد به آرزو ، همجواري خداوند ، امنيت ، ماندن در مسير سعادت ، استقامت در مسير بندگي ، عزّت ، درمان بيماري‌هاي روحي ، پاك كنندۀ فساد وپليدي دل ، نابودكنندۀ جهل وناداني ، بارش باران رحمت ونعمت وبركت ،مهيّا شدن توشۀ آخرت ، اصلاح رابطه با مردم ، پيروي از پيامبر(صلّی‌الله‌عليه‌وآله) و…
نیروي بازدارندگي تقوا، انسان را در برابر گناهان مهار مي‌کند و از سقوط در پرتگاه‌هاي فساد و گناه و گرفتار شدن در دام شیطان و هواي نفس باز مي‌دارد. تقوا از یک سو جنبه بازدارندگي دارد و از سوي دیگر جنبۀ سازندگي و هرگاه این دو، دست به دست هم بدهد سعادت و نجات انسان کامل مي‌شود و در یک‌کلام با وجود تقوا، سعادت انسان از نظر مادي و معنوي کامل است:
« بندگان خدا شما را سفارش مي‏كنم به ترس از خدا . ترس از خدا مهاري است كه شما را به راه سعادت در آرد ، و در طريق بندگي برپا دارد . پس خود را با رشته‏هاي استوار آن نگاه داريد ، و به حقيقتهاي آن چنگ در آريد ، تا شما را به زندگي خوشي كه نهان است رساند ، و به اقامتگاههاي فراخ كشاند ، و به پناهگاه‌هاي استوار، و منزلگاه‌هاي پر عزّت و اعتبار در روزي كه ديده‏ها بازمانده است و همه جا تار، و رمه‏هاي اشتر بي نگاهدار، و در صور دمند و هر جاني برآيد از تن و هر زباني لال شود از گفتن . و كوههاي سركشيده درهم شود و با زمين هموار، و درهم شكند سنگهاي سخت و استوار . چنانكه سنگ سخت آن سرابي را ماند لرزان ، و سنگستان‌ها زمين هموار، نه پستي و نه بلندي در آن . پس نه شفيعي كه شفاعت كند، نه دوستي كه بلا بگرداند، و نه پوزش خواستن سوددهد .»[656]
تمسّک به تقوا سبب آرامش، گشایش ، محفوظ ماندن از خطرات و برخورداري از عزّت است. هنگامي که تقوا به معناي احساس مسئولیت الهي، بر جامعه حاکم شود، کمتر کسي به حقوق دیگري تجاوز مي‌کند و دست به ظلم و ستم مي‌زند که نتیجۀ آن آرامش است و هنگامي که تقوا به معناي وظیفه‌شناسي، حاکم شود، جامعه روز به روز گسترش پیدامي کند و هنگامي که تقوا به معناي حالت بازدارندگي در مقابل دشمن، حاکم گردد، جامعه از شرّ آنان مصون خواهد ماند و مجموعه این امور مایه عزّت و آبرو و سربلندي است. [657]
اعمال صالح زنجیروار یکدیگر را تعقیب مي‌کنند. یک کار نیک، سبب کار نیک دیگر و آن هم به نوبۀ خود سبب اعمال صالح دیگر مي‌شود، چنانكه حضرت امير(عليه‌السلام) مي‌فرمايند:
« هان اي مردم خطاكاري‌ها چون اسبهاي بدرفتارند و خطاكاران بر آن سوار، عنان گشاده مي‌تازند تا سوار خود را به آتش دراندازند. هان اي مردم پرهيزگاري بارگيهايي را ماند رام ، سواران بر آنها عنان بدست و آرام. مي‏رانند تا سواران خود را به بهشت درآرند .»[658]

سالك الي اللّه به وسيلۀ تقوا به آساني و آسودگي راه حق را مي‏رود و در موارد هلاك بر هواي نفس خود مسلّط است و از آن پيروي نمي‏كند ، بنابراين هواي نفس در اختيار او ، و همچون مركب رامي است و رعايت حدود خدا سبب ايجاد ملكۀ تقوا و استمرار آن مي‏شود و بدين‏سان تقوا شبيه مهاري است كه مركب نفس را به اختيار در مي‏آورد در اين كه تقوا صاحب خود را به سلامت به سعادت ابدي مي‏رساند شبيه مركبي رام است كه سوار خود را به مقصد مي‏رساند[659] .

اميرمؤمنان علي(عليه‌السلام) ياران خود را به رعايت تقوا توصيه مي‌فرمايند؛ البته تقوايي كه بايد داراي شرايطي باشد. حضرت امير(عليه‌السلام) اين شرايط را شرح داده مي‌فرمايند:

« پس ، از خدا همچون كسي بترسيد كه شنيد و فروتني كرد ، گناه ورزيد و اعتراف آورد ، ترسيد و به كار پرداخت ، پرهيز نمود و پيش تاخت ، يقين كرد و نيكي ورزيد ، پندش دادند و به گوش جان خريد . ترساندش ، و نافرماني نكرد ، دعوت را پذيرفت، و به خدا رو آورد . بازگشت ، و توبه كرد . پي راهنما افتاد و بر نهاد او كار ساخت . شريعت را بدو نشان دادند و آن را ديد و شناخت . پس خواهان ، بشتافت و گريزان ، رهايي يافت . سود طاعت را ذخيره ساخت و درون از آلايش بپرداخت . بازگشتگاه آن جهان را آباد كرد . و براي روز كوچ ، و راهي كه در پيش دارد ، و نيازي كه او را افتد ، و جايي كه در آن درويش ماند توشه فراهم آورد ، و فرستاد آن را پيشاپيش ، براي اقامتگاه خويش.
پس بندگان خدا تقوا و رضاي حقّ را بجوييد، و راهي را كه براي آن آفريده شده‏ايد بپوييد. و از آنچه شما را ترسانده است چنانكه بايد بترسيد. تا آنچه را براي شما آماده ساخته سزاوار باشيد، و انجام وعده او را خواستار، و از بيم رستاخيز بركنار.»[660]
اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) انسان طالب پرواپيشگي را به تقوايي همچون تقواي كسي كه واجد صفات زير باشد امر مي‏كنند :
1ـ تقواي كسي كه با شنيدن دستورات حق خشوع پيدا كند ، يعني قلبش آمادگي شنيدن موعظه را داشته باشد ، و در برابر دستورات خداوند خاضع و خاشع شود .
2ـ تقواي كسي كه ، به گناهكاري خود اعتراف دارد و به درگاه حق تضرّع و زاري مي‏كند .
3 ـ تقواي كسي كه ، از خداوند ترسناك است ، و اين ترس زبان او را از گفتار باز مي‏دارد و موجب عمل شايسته‏اي كه اسباب نجات او را فراهم كند ، مي‏شود .
4ـ تقواي كسي كه ، از كيفر پروردگار پرهيز دارد ، و مبادرت به طاعت و فرمانبرداري خداوند مي‏كند .
5 ـ تقواي كسي كه ، به مرگ و ملاقات خداوند يقين دارد ، اعمال نيك انجام داده و آن را براي رضاي حق تعالي خالص مي‏گرداند.
6ـ تقواي كسي كه ، از امور عبرت‏زا عبرت مي‌گيرد و آن را نردبان انديشه خود براي رسيدن به آگاهي امور لازم قرار مي‏دهد .
7ـ تقواي كسي كه ، از خشم و كيفر حق تعالي رنج مي‏برد و از گناه و معصيت دوري مي‏جويد .
8ـ تقواي كسي كه ، دعوت كنندۀ خداوند را اجابت كرده ، به سوي حق بازگشته و فرمانبردار اوامر او مي‏شود.
9 ـ تقواي كسي كه ، به عقل و انديشه خود رجوع كرده و از آن بر عليه شيطان و نفس امّاره فرمان دهنده به‌ بدي مدد گرفته ، و از پيروي نفس و شيطان سربازمي‏زند .
10 ـ تقواي كسي كه ، به انبيا و اولياي الهي اقتدا مي‏كرده ، و به‌وسيلۀ آنها هدايت مي‏يابد ، و در همه اوضاع و احوال از آنها پيروي كرده ، از قصد آنها تبعيّت مي‏كند ، و كارهايش را مطابق كار انبيا انجام مي‏دهد .
11 ـ تقواي كسي كه ، راه و روشها به او نمايانده شود ، و او به چشم بصيرت راه خدا را دريابد ، يعني راه را بشناسد و براي پيمودن آن نهايت كوشش خود را بكار گيرد ، در حالي كه از تاريكي هاي جهل و ناداني گريزان است راه حق را يافته و نجات پيدا كند آنگاه ثمرات پيمودن طريق حق را ذخيرۀ آخرت خود قرار دهد .
اين‌گونه است كه راه حق رفتن و فرمان خدا بردن ، ذخيرۀ معادش مي‌شود ، و با سلوك در راه حق، وجود خود را از ناپاكي‌هاي دنيا پاك ، و در طول حيات ، با خودسازي، استعداد كمالات لازم در معاد را پيدا مي‌كند ، و توشۀ مناسبي براي روز وفات خود فراهم مي‌آورد و آنچه براي سفر آخرت كه خود ، مسافر آن است و سر منزل نيازش ، به‌شدّت به آن محتاج است ، آماده سازد.[661]

تقواي ياران مطلوب در نگاه تاريخ

تقوا و خداترسي ويژگي اصلي وبارز ياران مطلوب اميرمؤمنان علي(عليه‌السلام) است. تاريخ گواهي مي‌دهدكه آنان در زندگي فردي واجتماعي خود، از محدودۀ تقواي الهي خارج نشده و گمراه نگشته‌اند. آنچه در ذيل مي‌آيد بيان نمونه‌اي از تقوامحوري اين افراد مي‌باشد.
سلمان فارسي
سلمان ، پارساي بيداردل، زاهد پاك‏سرشت ايراني است، كه در نهايت پارسايي مي‏زيست[662] و چون همه عُلقه‏ها را گسسته و زندگي‏اش را از همۀ وابستگي‌ها، پاك كرده و به حق، پيوسته بود. قلب پاك سلمان، جلوه‏گاه انوار الهي بود كه پيامبرخدا(ص) فرمود:«هر كس مي‏خواهد به مردي بنگرد كه دلش نوراني گشته است، به سلمان بنگرد». پيامبر(صلي الله عليه وآله) تعبير والاي:«سلمان، از ما اهل بيت است»[663] را درباره او بيان فرمود.
ابوذر غفاري
وقتي عثمان ابوذر را به ربذه تبعيد كرد، اميرمؤمنان علي(عليه‌السلام) و عَقيل و حسن و حسين (عليهما السلام) و عمّار ياسر، او را بدرقه كردند و چون هنگام وداع شد، امير مؤمنان(عليه‌السلام) فرمود:«اي ابوذر! تو تنها براي خداي عزّوجل خشمناك شدي. پس به همو اميد داشته باش. اين قوم از تو بر دنيايشان ترسيدند و تو از آنان بر دينت ترسيدي. پس تو را از سراي خود راندند و تو را در معرض امتحان نشاندند و به خدا سوگند، اگر راه آسمان‏ها و زمين بر بنده‏اي بسته شود و او پرواي الهي پيشه كند، خداي عزّوجل برايش راه خروجي قرار مي‏دهد. پس جز با حق، انس مگير و جز از باطل مگريز».[664]
مالك اشتر نخعي
مالك اشتر، يار باوفا و خاص اميرالمؤمنين(عليه‌السلام)، صاحب عقل وشجاعت وبزرگي است كه همۀ اينها را به زيور علم وزهد وتقوا آراسته است. نقل شده‌است كه روزي مالك از بازار كوفه مي‌گذشت وازآنجا كه انساني زاهد بود، لباسي فقيرانه وازجنس كرباس برتن داشت. يكي از بازاريان، وقتي مالك را با اين ظاهر فقيرانه ديد، براي اينكه اورا مسخره كند، ازروي استخفاف، زباله‌اي به روي مالك انداخت. مالك با بردباري كه ثمرۀ تقواي بالاي او بود، توجّهي به او نكرد وازآنجا گذشت. يكي از حاضران كه مالك اشتر را مي‌شناخت، وقتي آن حالت را مشاهده كرد، به آن مرد گفت:« واي برتو هيچ دانستي كه او كه بود؟» گفت: «نشناختم.» گفت:« او مالك اشتر، يار اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) بود.»
مرد بازاري به‌خاطر كاري كه كرده بود، بسيار مضطرب شد وبه دنبال اشتر رفت كه خود را به او برساند واز او عذر بخواهد. ديد كه مالك به مسجدي رفت ومشغول نماز شد. صبركرد تامالك از نماز فارغ شود، پس خود را به روي پاي او انداخت و عذرخواهي كرد. مالك اشتر اورا از اين كار منع كرد. مرد گفت: «مرا ببخش كه من تورا نشناختم.» مالك گفت:« برتوهيچ گناهي نيست؛ به خدا قسم به مسجد آمدم تا براي تو طلب آمرزش كنم.»[665]
عمرو بن حَمِق خزاعي
عمرو بن‌حمق خزاعي، صحابي پرهيزگار رسول خدا(صلّی الله عليه وآله) واميرمؤمنان علي(عليه‌السلام) و امام حسن مجتبي(عليه‌السلام)، چنان بود كه وقتي به دست معاويه، به شهادت رسيد، امام حسين(عليه‌السلام) در تجليل از ايمان و عبادت وتقوايش، به معاويه، نوشتند: « آيا تو قاتل عمرو بن حَمِق، صحابى پيامبر خدا، نيستي؟ همان بندۀ شايسته كه عبادت، او را فرسوده و بدنش را لاغر و رنگش را زرد كرده بود؟ پس از آن كه به او امان دادي و چنان عهد و وثيقه‏هاي خدايي و غليظي كه اگر به پرنده مي‏دادي، از قلّه كوه بر تو فرود مي‏آمد؟ و سپس با گستاخي بر پروردگارت و بي‏اعتنايي به آن همه عهد، او را كشتي؟»[666]
حُجْر بن عَدي كِنْدي
حُجْر بن عَدي كِنْدي، از چهره‏هاي منوّر تاريخ اسلام وتاريخ تشيّع است. او هنوز در سنين جواني بود كه به محضر پيامبرخدا(ص) رسيد و اسلام آورد. دنيا گريزي، زهد، نمازگزاري و روزه‏داري بسيار، سلحشوري و رزم‏آوري، شرافت و كرامت و درستكاري و عبادت، از ويژگي‏هاي اوست.[667]
او به زهد، معروف بود.[668] هرگز در برابر حق‏كشي‏ها و باطل‏گرايي‏ها سكوت نمي‏كرد. چنين بود كه همراه مؤمنان و مجاهدان، بر عثمان شوريد[669] و در عينيت بخشيدن به حاكميت اميرالمؤمنين(عليه السلام) از هيچ كوششي دريغ نكرد و بدين سان، از اصحاب ويژه و پيروان مطيع اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) به شمار رفت.[670]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...