نیرومندی: باورهای خودکارآمدی ضعیف در اثر تجارب ناموفق به آسانی بی‌اعتبار می‌شوند. اما کسانی که اعتقاد محکمی به قابلیت‌های خود دارند، در برابر موانع آن را حفظ می‌نمایند. باورهای خودکارآمدی هر چه قدر نیرومندتر باشد، دوام بیشتری می‌یابد و رابطه بیشتری با رفتار پیدا می کند.
بندورا (۱۹۹۴، ۱۹۹۷) معتقد است که باورهای افراد درباره کارآمدی‌شان تحت تأثیر چهار منبع عمده رشد و تحول می‌یابد. این چهار منبع عبارتند از: تجارب مسلط[۸۳]، تجارب جانشینی[۸۴]، قانع سازی کلامی (اجتماعی)[۸۵] و حالت‌های فیزیولوژی و هیجانی[۸۶]. مادوکس (۲۰۰۲) منبع دیگری را به آن چهار منبع اضافه کرده است که تجارب تصویر­سازی[۸۷] می‌باشد.
الف) تجارب مسلط: یکی از اثربخش‌ترین طرق برای خلق احساس کارآمدی بالا،‌ تجارب مسلط قبلی می‌باشد. موفقیت باورهای کارآمدی شخص را افزایش می‌دهد و شکست باعث کاهش آن می‌شود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

ب) تجارب جانشینی: دومین طریق برای خلق و نیرومندسازی باورهای خودکارآمدی تجربه جانشینی می‌باشد که بواسطه الگوهای اجتماعی فراهم می‌گردد. باورهای خودکارآمدی تحت تأثیر مشاهده رفتار دیگران و پیامدهای رفتار دیگران قرار دارد، بخصوص افرادی که به عنوان یک الگو پذیرفته می‌شوند. افراد از این اطلاعات برای بنا و شکل دهی تجاربشان درباره رفتارشان و پیامدهای رفتارشان سود می‌جویند و این کاملاً به این وابسته است که افراد چقدر خودشان را شبیه فردی بدانند که آن را مشاهده می‌کنند.
ج) قانع سازی اجتماعی (کلامی): سومین طریق برای نیرومندسازی باورهای افراد است. بدین معنی که آنها توانایی دستیابی به موفقیت را دارند باورهای کارآمدی افراد تحت تأثیر گفته‌های افراد دیگر درباره توانایی و قابلیت‌های آنها قرار دارد. قانع سازی کلامی زمانی با نفوذتر و اثربخش‌تر خواهد بود که بوسیله افراد متخصص و متعهد و جذاب صورت گیرد. شایان ذکر است برای اینکه قانع سازی کلامی مؤثر واقع شود باید واقع بینانه باشد.
د) حالت‌های فیزیولوژیکی و هیجانی: افراد یادگرفته‌اند که عملکرد ضعیف یا ادراک شکست را با برپایی فیزیولوژیکی آزار دهنده و موفقیت را با حالت‌های احساس لذت بخش و خوشایند تداعی و مرتبط کنند. بنابراین وقتی افراد از برپایی فیزیولوژیکی خوشایند آگاه می‌شوند، صلاحیت خودشان را زیر سئوال می‌برند. البته باید توجه داشت نشانگرهای فیزیولوژیکی با برپایی خودکار متفاوت است. وقتی برپایی فیزیولوژیکی و هیجانی بالا باشد، سطح خودکارآمدی او پایین خواهد بود. در یک موقعیت معین هر چه بیشتر دچار ترس، اضطراب یا تنیدگی شویم، کمتر احساس می‌کنیم که می‌توانیم به اندازه کافی با آن کنار بیاییم.
ه‍) تجارب تصویرسازی (ذهنی): افراد با تصویرسازی ذهنی یک موقعیت فرضی و رفتارهای اثربخش یا غیر اثربخش خودشان یا دیگران در آن موقعیت، می‌توانند باورهای خودکارآمدی­ خود را تحت تأثیر قرار دهند. باید توجه داشت که تصویرسازی ذهنی افراد در انجام کارها و تکالیف به نحو بهینه و مطلوب، مسلماً آن تأثیر تجارب مسلط واقعی را ندارد (مادوکس، ۲۰۰۲). بنابراین افراد باورهای خودکارآمدی‌ خود را بواسطه تفسیر اطلاعات اساسی بدست آمده از منابع پنج‌گانه بنا می‌کنند و شکل می‌دهند.
۲-۱۳-فرآیندهای فعال شونده مرتبط با کارآمدی
بنا به نظر بندورا (۱۹۹۷) باورهای خودکارآمدی کنش‌وری‌های آدمی را بوسیله فرایندهای چهارگانه، شناختی، انگیزشی، عاطفی و گزینشی (تصمیم‌گیری) تنظیم می‌کنند. این فرآیندهای متفاوت در جریان روند تنظیم کنش‌وری‌های آدمی بصورت وحدت یافته، یکپارچه و هماهنگ عمل می‌کنند.
فرایندهای شناختی: باورهای کارآمدی به شکل‌های متفاوت بر فرآیندهای شناختی اثر می‌گذارند. اغلب رفتار آدمی، بخصوص آنهایی که هدفمند هستند، به واسطه قصدمندی برای دست‌یابی اهداف ارزشمند تنظیم می‌گردند، انتخاب اهداف شخصی تحت تأثیر خودارزیابی[۸۸] از قابلیت‌ها قرار دارد و افرادی که خودکارآمدی نیرومندی دارند اهداف بالاتر و چالش‌انگیزتر را برایشان انتخاب می‌کنند و نسبت به آن متعهدترند. باورهای افراد درباره کارآمدیشان بواسطه انواع داستان‌های پیش‌آیند (انتظاری) که افراد می‌سازند یا تمرین می‌کنند، شکل می‌گیرد. افرادی که احساس کارآمدی بالا دارند داستان‌های موفقیت‌آمیز را تصویرسازی می‌کنند، شکل می‌گیرد تا راهنما و حامی عملکرد فرد گردد و افرادی که درباره کارآمدیشان خود تردیدی دارند داستان‌های ناموفقی را تصویرسازی می‌کنند. وقتی افراد با ابعاد محیطی مشکل و پرتنش رو به رو می‌شوند که لازم است آن را اداره کنند، در صورتی از تفکر تحلیلی عالی استفاده خواهند کرد و عملکرد مناسب‌تر نشان خواهند داد که از احساس کارآمدی بالا و نیرومندی برخوردار باشند (رجبی، ۱۳۹۱).
فرآیندهای انگیزشی: باورهای کارآمدی نقش کلیدی در خود نظم­جویی انگیزش بازی می‌کنند. این باورها از چندین طریق به انگیزش خدمت می‌کنند: این باورها در اینکه افراد چه اهدافی را می‌گزینند، چه میزان برای به ثمر رساندن این اهداف تلاش می‌کنند، چه مدت در رویارویی با مشکلات پشتکار و مقاومت نشان می‌دهند و انعطاف پذیریشان در مقابل شکست چگونه است، تأثیر غیر قابل انکاری دارند. در مواجهه با موانع و شکست‌ها افرادی که به قابلیت‌هایشان اطمینان ندارند، دست از تلاش بر می‌دارند و یا به آرامی گام بر می‌دارند، اما افرادی که نسبت به قابلیت‌هایشان اطمینان دارند، در مواجهه با چالش‌های زندگی تلاش فوق‌العاده‌ای از خود نشان می‌دهند.
فرآیندهای گزینشی: داوری درباره کارآمدی شخصی در گزینش محیط اثر قطعی دارد. باورهای کارآمدی شخصی افراد می‌تواند به واسطه گزینش محیط‌ها و فعالیت‌ها، دوره‌های زندگی آنها را ساختار دهد. افراد از فعالیت‌ها و محیط‌هایی که فراتر از قابلیت‌های کنار آمدنشان می‌بینند، اجتناب می‌کنند و فعالیت‌ها و محیط‌هایی را بر می‌گزینند که باور دارند قادر به مدیریت آنها هستند. قدرت و نفوذ باورهای خودکارآمدی در تصمیم‌گیری برای گزینش شغل کاملاً برجسته شده است.
فرآیندهای عاطفی: باورهای افراد درباره قابلیت‌های کنار آمدن‌شان در اینکه آنها در موقعیت‌های مشکل و تهدید کننده چه مقدار تنیدگی و افسردگی را تجربه می‌کنند، تأثیر بسزایی دارد. کارآمدی ادراک شده در تمرین مهار تنیدگی‌زاها، و در برپایی اضطراب نقش محوری دارد، افرادی که باور دارند تهدیدهای بالقوه غیر قابل مهار و غیره قابل اداره هستند، اکثر جنبه‌های محیط‌شان خطرناک و مخاطره‌آمیز تلقی می‌کنند و اثر بخشی و توانایی کنار آمدنشان را ناچیز می‌پندارند. به واسطه چنین تفکرات ناکارآمدی افراد، کسانی که باور دارند قادرند تهدیدهای بالقوه را تحت مهار خود در آورند، به خوبی با شرایط سازش یافتگی پیدا می­ کنند و کنار می‌آیند و اضطراب و افسردگی کمتری را تجربه می‌کنند. پیشرفت‌ها و سلامت روان مثبت آدمی نیازمند باورهای کارآمدی شخصی خوشبینانه می‌باشد (رجبی، ۱۳۹۱).
۲-۱۴-تحلیل تحولی باورهای خودکارآمدی در گستره‌ زندگی
عوامل متعددی در تحول باورهای خودکارآمدی افراد در گستره زندگی مؤثرند که در ادامه به طور مختصر مورد تحلیل قرار می‌گیرند. به طور کلی می‌توان گفت افت نقش چندین عامل، در تحول باورهای خودکارآمدی بسیار برجسته است که شامل خانواده، دوستان، مدرسه، نفوذ مرحله گذر نوجوانی، خودکارآمدی مرتبط با بزرگسالی می­باشد.
تأثیر بافت خانواده و باورهای خودکارآمدی: از ابتدای نوباوگی، والدین و یا مراقبان نوباوگان تجاربی را فراهم می‌کنند که تأثیر مختلفی بر خودکارآمدی کودکان دارد، وقتی خانواده به کودک کمک می‌کند تا به طور اثربخش با محیط برخورد کند تأثیر مثبتی بر تحول باورهای خودکارآمدی آنها می‌گذارد (بندورا، ۱۹۹۷؛ اشنیوایند[۸۹]، ۱۹۹۵؛ به نقل از رجبی، ۱۳۹۱).
والدینی که تجارب در حد تسلط و فرصت‌های مختلف را برای کودکانشان ترتیب می‌دهند، نوجوانان و جوانان کارآمدتری دارند در مقایسه با والدینی که فرصت محدودی را تدارک می‌بینند. در تبیین کنش­وری ‌های خانواده، نشان داده شده است که بین ابعاد ساختاری خانواده و تحول باورهای خودکارآمدی رابطه وجود دارد، جایگاه خواهر و برادر (ترتیب تولد)، کامل بودن خانواده (آیا کودک با پدر یا مادر زندگی می‌کند یا با هر دو؟) و تعداد افراد خانواده در چگونگی شکل‌گیری باورهای خودکارآمدی کودکان تأثیر می‌گذارد (فلامر[۹۰]، ۱۹۹۵).
تأثیر دوستان و همسالان: تأثیر دوستان در خودکارآمدی کودکان از چند طریق صورت می‌گیرد. یکی از راه ها سرمشق‌گیری از کودکانی است که شبیه او هستند. مشاهده موفقیت افرادی که کودک خود را شبیه آنها می‌داند، انگیزه و خودکارآمدی مشاهده کننده را بالا می‌برد و آنها را به این باور می‌رساند که می‌توانند عملکرد موفقیت‌آمیز داشته باشند، در عوض با مشاهده شکست افرادی که شبیه کودک هستند، این باور را در آنها بنا می‌کند که آنها فاقد قابلیت و توانایی برای انجام تکالیف هستند و از تلاش و کوشش دست بر می‌دارند، این موضوع به ویژه در دانش‌آموزانی که درباره قابلیت‌های عملکردشان مطمئن نیستند بسیار تأثیر گذار است. تأثیر دوستان همچنین از طریق شبکه دوستان و همسالان یا گروه‌های بزرگ دوستان که دانش‌آموزان با آنها در ارتباط‌اند برجسته می‌گردد (شانگ[۹۱] و پاجارس، ۲۰۰۲).
نقش مدرسه: مدرسه محل تحول صلاحیت‌های شناختی و کسب دانش و مهارت‌های ضروری حل مسئله برای مواجهه اثربخش با اجتماع بزرگتر می‌باشد، محلی است که کودکان مهارت‌ها و تفکر و دانش خود را به بوته آزمایش می‌گذارند، ارزیابی می‌کنند و با دیگر افراد جامعه مقایسه می‌کنند. وقتی کودکان بر مهارت‌های شناخت مسلط می‌شوند احساس کارآمدی شناختی‌شان افزایش می‌یابد و این در نظام مدرسه که شامل ابزارهای آموزشی، عملکردهای معلمان و همکلاسی‌ها،‌ بافت اجتماعی مدرسه و ساختار کلاس‌ها می‌باشد، بنا می‌شود. بنابراین نظام مدرسه و بافت تعاملی بین اعضاء مدرسه باید به شکلی باشد که احساس باورهای خودکارآمدی در دانش‌آموزان نیرومند گردد و به دانش‌آموزان این باور را تحمیل کند که می‌توانند و قابلیت و توانایی انجام کارها را دارند (بندورا، ۱۹۹۴).
رشد خودکارآمدی بواسطه تجارب مرحله گذار نوجوانی: اگر چه هیچ دوره‌ای از تحول خالی از مشکلات و بحران نیست، از نوجوانی به عنوان دوره سرشار از اضطراب و آشوب روانی ـ اجتماعی[۹۲] نام برده شده است. تجارب مرحله‌گذار نوجوانی شامل کنار آمدن با خواست‌ها، تنش‌ها و تنیدگی‌ها، چالش‌های ناشی از بلوغ، سرمایه‌گذاری جنسی و هیجانی برای شریک زندگی، انتخاب دانشگاه و شغل است. در هر موقعیتی که مستلزم سازش یافتگی است، نوجوانان باید صلاحیت‌های جدید و مهارت‌های جدید را بیاموزند و ارزیابی­های جدید از قابلیت‌ها و توانایی‌هایشان بپرورانند. موفقیت این مرحله گذار بین کودکی و بزرگسالی به سطح کارآمدی ایجاد شده در خلال سال‌های کودکی بستگی دارد (بندورا، ۱۹۹۴).
خودکارآمدی مرتبط با بزرگسالی: بندورا بزرگسالی را به آوان بزرگسالی و سال‌های میانی بزرگسالی تقسیم کرده است. آوان بزرگسالی مستلزم یادگیری سازش یافتگی و کنار آمدن با ابعاد جدیدی از زندگی مانند ازدواج، پدر و مادری کردن و ارتقاء شغلی می‌باشد. خودکارآمدی بالا برای عملکرد موفقیت‌آمیز در این تکالیف ضروری است. سال‌های میانی نیز تنیدگی‌زا هستند، به طوری که افراد زندگی خود را مورد ارزیابی مجدد قرار می‌دهند و با محدودیت‌هایشان مواجه می‌شوند و باورهای خودکارآمدی‌شان را تصحیح مجدد می‌نمایند (رجبی، ۱۳۹۱).
۲-۱۵-پیشینه تحقیق
۲-۱۵-۱-پیشینه تحقیقات داخلی خودکارآمدی و کیفیت زندگی
یافته های پژوهشی نشان می دهد ارتباط مثبت و معنادار بین حس انسجام و کیفیت زندگی وجود دارد، افرادی که حس انسجام بالاتری دارند، قادرند که از راهبردهای سازگاری موفق جهت برخورد مثبت و سازگارانه با استرس های زندگی استفاده کنند. چنین افرادی نه تنها کمتر دچار بیماری ها و اختلالات روانشناختی می شوند؛ بلکه کیفیت زندگی بالاتری دارند و رضایت مندی بیشتری را احساس می کنند (لاهوتی، ۱۳۸۹).
نتایج پژوهش مصباح و عابدیان (۱۳۸۹) نشان داد که هبستگی منفی بین سلامت روان و کیفیت زندگی دانشجویان وجود دارد، که افزایش میزان اختلال روانشناختی بر کیفیت زندگی تأثیر منفی می گذارد و این اثر، خود را بیشتر در پژوهش محمدی و بوجاریان (۱۳۸۹) نشان داد که بین برخی از عوامل شخصیت و کیفیت زندگی رابطه معنادار وجود دارد، به عبارت دیگر، بین روان نژندی و کیفیت زندگی رابطه منفی معناداری وجود دارد، اما بین عصبیت، گشودگی، توافق پذیری، برون گرایی با کیفیت زندگی ارتباط معناداری مشاهده نشده است. یافته ها نشان می دهد که نمره ی کلی حس انسجام قادر به پیش بینی مثبت و معنادار کیفیت زندگی به صورت کلی می باشد (لاهوتی، ۱۳۸۹).
نتایج پژوهش معینی کیا و زاهد (۱۳۸۹) نشان داد دانشجویانی که کیفیت زندگی و تعالی معنوی بالاتری دارند از سلامت عمومی بهتری برخوردارند. در پژوهشی که با هدف بررسی رضایت مندی شخصی و ملی دانشجویان شهر تهران انجام شد، نتایج مربوط به میانگین نمرات بهزیستی شخصی (کیفیت زندگی شخصی) و ملی دانشجویان دلالت بر آن دارد که شاخص بهزیستی شخصی دانشجویان در مقایسه با نمره ی متوسط بهزیستی گزارش شده در داده های هنجاری (بین ۶۰% تا ۸۰%) پایین تر می باشد. همین طور شاخص بهزیستی ملی دانشجویان نیز در مقایسه با نمره ی متوسط بهزیستی ملی که در داده های هنجاری در دامنه ی ۵۵% تا ۶۰% گزارش شده پایین تر می باشد (نائینیان و همکاران، ۱۳۸۹).
ضرایب همبستگی پژوهشی، نشان داد که بین مقابله مسأله مدار، کیفیت زندگی و شادکامی رابطه معناداری وجود دارد و راهبردهای شناختی و انگیزشی مردم شاد و ناشاد با هم تفاوت دارد؛ و این فرایندها بر بهزیستی شان اثر می گذارد. همچنین این پژوهش نشان داد که مقابله اجتنابی با کیفیت زندگی و شادکامی رابطه مثبت معنادار دارد. بدین ترتیب افراد با انکار و فرار از موقعیت استرس آور، شادکام تر خواهند بود و کیفیت زندگی بالایی خواهند داشت (نوری و محمودی اقدم، ۱۳۸۹).
تحقیق بخشی پور، رودسری و همکاران (۱۳۸۵) نشان داد که رضایت از زندگی یک پیش بینی کننده ی سلامت روانی است. به بیان دیگر هرچه میزان رضایت فرد از زندگی بالاتر باشد، سلامت عمومی و روانی نیز بالاتر است.
بررسی تمدنی و بهمنی (۱۳۸۳) نشان داد که، کیفیت زندگی در دختران بالاتر از پسران و نیز در متأهل ها به گونه ی کلی بالاتر از مجردها است. تحقیق بهمنی (۱۳۷۹) بر روی جمعیت دانشجویان دانشکده های علوم پزشکی کشور انجام شد، مطالعه ی مذکور نشان داد که کیفیت زندگی ۲۵% از دانشجویان نیازمند تغییر جدی است. وی همچنین دریافت که عوامل جنسیت، سن، مذهب و وضعیت حیات والدین در کیفیت زندگی گروه نمونه بی تأثیر؛ و عوامل تأهل، اشتغال، برخی از سطوح تحصیلی و شغلی والدین و نیز موقعیت اجتماعی- اقتصادی بر کیفیت زندگی دانشجویان مورد نظر تأثیر داشته است.
۲-۱۵-۲-پیشینه تحقیقات خارجی خودکارآمدی و کیفیت زندگی
ارتباط سلامت با کیفیت زندگی (HRQOL) یک مفهوم جدید چند بعدی است که دامنه های سلامت عمومی، علائم جسمی، کارکرد فیزیکی، بهزیستی اجتماعی، کارکرد جنسی و روانی است. بیماران، بهترین قاضی برای HRQOL (ارتباط سلامتی- کیفیت زندگی) شان هستند؛ و متقابلاً HRQOL ابزاری است که به طور فزاینده ای اهمیت دید بیمار را تشخیص می دهد (هریسا[۹۳]، ۲۰۰۹).
لیزا[۹۴] و همکاران در سال ۲۰۰۸ پژوهشی تحت عنوان بررسی تأثیر استرس و عملکرد اجتماعی بر کیفیت زندگی دانشجویان داروسازی انجام دادند. در این پژوهش که بر روی ۱۰۹ نفر از دانشجویان سال سومی انجام گرفت، رابطه معنادار و منفی بین دو متغیر استرس و کیفیت زندگی به وجود آمد، یعنی با افزایش میزان استرس دانشجویان، کیفیت زندگی آنان کاهش پیدا می کند و همچنین با کاهش عملکرد اجتماعی نیز کیفیت زندگی کاهش می یابد (لیزا و همکاران، ۲۰۰۸).
کیفیت زندگی شاخص مهمی از سلامت عمومی است و شامل بهزیستی و عملکرد مطلوب در جنبه های جسمی و روانی است. بهزیستی شاخص جامعی از شرایط سلامت یک فرد است (گادران[۹۵]، ۲۰۰۸). مک کرا و کاستا[۹۶] (۱۹۸۶) دریافتند استراتژی های مقابله ای مؤثر با شادکامی و رضایت زندگی مرتبط می شود. از طرفی شادکامی یک شاخص با اهمیت در کیفیت زندگی افراد است ( سینگ[۹۷] و همکاران، ۲۰۰۴).
طبق مطالعات انجام شده، شیوه ی زندگی ارتقاء دهنده ی سلامت به کیفیت مثبت زندگی کمک می کند. آمار ارائه شده در مورد دلایل اصلی مرگ و میر، بیانگر آن است که ۵۳% از علل مرگ و میرها به سبک زندگی و رفتارهای غیر بهداشتی مربوط می باشد (بیتی[۹۸] و همکاران،۲۰۰۳).
افراد متأهل تجربیات بالاتری از بهزیستی جسمانی و روانی و شادکامی بیشتری نسبت به افراد مجرد، مطلقه و بیوه داشتند (کمبل[۹۹]، ۱۹۸۱ ؛ کان ورس و راجرز[۱۰۰]، ۱۹۷۶ ؛ گلن[۱۰۱]، ۱۹۷۹ ؛ شین و جانسون[۱۰۲]،۱۹۷۹ ؛ به نقل از آدامز[۱۰۳] و همکاران، ۱۹۹۲).
کیفیت زندگی با بهزیستی ذهنی بدین معنا اشاره دارد که افراد بر اساس استانداردهای شخصی خود، راجع به زندگی شان به طور کلی و در حوزه های خاص چگونه فکر می کنند و چه احساسی دارند. کیفیت زندگی بالا، با رفاه عمومی و این احساس که زندگی ارزشمند است و کیفیت زندگی پایین با نارضایتی و حتی بی علاقگی به زندگی همراه است (گودینسون و سینگلتون، ۱۹۸۵).
چنانچه خواسته ها و نیازهای فرد با سطح توانایی هایش همخوانی داشته باشد، دستیابی به خواسته ها و تأمین نیازهای وی امکان پذیر شده، لذت بردن و رضایت مندی از زندگی را تجربه می کند (سیمونز، ۱۹۹۴). به همین ترتیب گزارش هایی نیز از رابطه مثبت بین کیفیت زندگی و عزت نفس، و رابطه معکوس آن با اضطراب و خستگی مداوم ارائه شده است (فیمیان و کروس[۱۰۴]، ۱۹۸۶ ؛ ویلسون[۱۰۵]، ۱۹۸۳ ؛ به نقل از اوانز و کاپ، ۱۹۸۹).

فصل سوم :

روش پژوهش

۳-۱-طرح پژوهش
این پژوهش از نظر اهداف کاربردی و از نظر شیوه اجرا علی – مقایسه ای است.
۳-۲-متغیرهای پژوهش
متغیر مستقل: دانشجویان است که دارای دو سطح دختر و پسر می باشد.
متغیر وابسته: خودکارآمدی هیجانی،تحصیلی و اجتماعی و کیفیت زندگی.
متغیر کنترل: رشته تحصیلی، سن و وضعیت تاهل می باشد.
۳-۳-جامعه آماری
در پژوهش حاضر جامعه آماری مورد مطالعه را تعداد دانشجویان دختر و پسر دانشگاه پیام نور شهرستان نورآباد در سال تحصیلی ۹۴-۹۳ معادل ۳۲۵۶ دانشجو تشکیل می دهند .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...