هزارهی دوم آهوی کوهی، محمد رضا شفیعی کدکنی، صفحه۲۱۱
مجموعهی اشعار، سیمین بهبهانی، صفحه۱۱۳۵
دیوان حافظ، خلیل خطیب رهبر، غزل ۱۱۰، صفحه ۱۴۸
گهواره ی سبز افرا، احمد ابومحبوب، صفحه ۷۲
مجلهی نگاه نو۴۴، صفحه ۱۳۸
فریب،خرافه انگاری و خوش باوری
پاره ای ساده دلی ها و خوش باوری ها در رفتار های برخی زنان موجب می شود تا به خرافه و جادو و فال روی آورند و همه را در جهت بخت و بهتر کردن روزگار یا در کانون توجه قرار گرفتن خود یا رفع مشکلات زندگی به کار برند، همین خصوصیت در برخی موارد موجب فریب خوردن آنان نیز می شود. دراین فصل مقولهی فریب دو وجه دارد یکی آن وجه است که زنان از سر احساسات دستخوش آن می شوند و دیگر مقولهی فریب مردان توسط زنان است که اشاره ای هم به داستان آفرینش دارد؛ ما این موضوع را در فصل « نگاهی به مذهب اصالت زن » مورد بررسی قرار دادیم و در این جا مصادیق رسوخ این دیدگاه در تفکرات ادبا را به عنوان نمونه ذکر خواهیم کرد و در جای خود اشارات لازم را می آوریم. آن چه یادآوری آن خالی از لطف نیست این که « بسیاری معتقدند که اولین خطا و لغزش توسط حوّا انجام گرفت و این حوّا بود که با خوردن میوهی ممنوعه، آدم را به گناه واداشت.»۱ و از این رو فریب و اغوا را از اعمال زنانه شمرده اند و بدین واسطهی تاریخی زن را متهم به ورود آدم به عالم گناه کرده اند.
اعتقاد به سحر و جادو و افسون شدن را در این شعرسیمین بهبهانی مرور می کنیم:
افسانهی پری
خفته در من دیگری، آن دیگری را می شناس / چون ترنجم بشکن آنگه آن پری را می شناس
من پری هستم به افسون در ترنجم بسته اند / تا رَها سازی مرا افسونگری را می شناس
سوی سامانم بیا، با خود دل و جان را بیار/ کاروانی مرد باش و رهبری را می شناس
هفت کفش آهنین و هفت سال آوارگی… / این من و فرمان من، فرمانبری را می شناس
نه، پری گفتم، غلط گفتم، زنی سوداییم / در من آشفته، سودا پروری را می شناس
یک زنم کز سادگی آسان به دام افتاده ام / خوش خیالی را نگر، خوش باوری را می شناس
آفتابم، بی تفاوت، تن به هر سو می کشم / بی دریغی را ببین، روشنگری را می شناس
چون گل مهتاب می رویم به باغ بسترت / دیده بگشا، معنیی سیمین بری را می شناس
( مجموعهی اشعار، مرمر،افسانهی پری ، صفحه ۲۹۱ )
تشبیه وجود زن به ” پری ” که به افسون کسان در ترنج بسته شده است و تشویق یار به آموختن افسونگری برای رها ساختن وی، ” پری ” نخستین تصویر از باورهای خرافی زنانه دراین غزل است سپس اعراض از آن خیال بافی و اذعان به زن بودن آن هم ” زنی سودایی” که باید برای دریافتن او سوداپروری را شناخت. اشارهی مستقیم به ” سادگی و خوش خیالی و خوش باوری ” در بیت:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
یک زنم کز سادگی آسان به دام افتاده ام
خوش خیالی را نگر، خوش باوری را می شناس
که موجب در دام افتادن زن شده است. شاعر مخاطب خویش را به مشاهدهی این ” خوش خیالی و خوش باوری” ی ِ از سر سادگی دعوت به شناخت می کند. و سپس اشاره به بی دریغ بودن زن در مهرورزی با تشبیه او به ” آفتاب ” که همه در نظر او یکسانند و تفاوت و تمایزی در تابیدن بر اشیاء و جماد و انسان قائل نیست و بی دریغ به روشنگری می پردازد و در پایان تشبیه خود به ” گل آفتاب ” و تشبیه ” بستر” به ” باغ ” که زن در آن می شکفد و از مخاطب خود می خواهد تا در این شکفتن به معنای” سیمین بری ” او که چون مهتاب نورافشانی می کند پی ببرد. مجموع تصاویری است که شاعر از مفاهیم یاد شده ترسیم نموده است.
سیمین بهبهانی در این چهارپاره اشاره به فریفته شدن زنان می کند و این فریفتگی را این گونه به تصویر می کشد:
رقص شیطان
آمدی و آمدی و آمدی / نرم گشودی در کاشانه را
خنده به لب، بوسه طلب شوخ چشم / شیفته کردی دل دیوانه را
سایه صفت آمدی و بیقرار / خفت سراپای تو در بسترم
نرگس من بودی و جای تو شد / جام بلورین دو چشم ترم
یک شرر از مجمر لب های تو / جست و سراپای مرا سوخت… سوخت
بوسه ی دیگر ز لبت غنچه کرد / غنچه ی لب های مرا دوخت … دوخت
گرمی آغوش ترا می چشید / اطلس سیمابیی اندام من
عطر نفس های ترا می مکید / مخمل گیسوی سیه فام من
مست ز خود رفتم و باز آمدم / دیده ی من دید که تر دامنم
عشق تو را یافت که چون خون شرم /از همه سو ریخته بر دامنم
رعد خروشید و زمین ها گداخت / کلبه ی تاریک، دهان باز کرد
سینه ی من ساز نواساز شد / نغمهی نشنیدهیی آغاز کرد
رقص کنان پیکر اهریمنی / جست و برافشاند سر و پای و دست
خندهی او تندر توفنده شد / در دل خاموشی و ظلمت شکست
نعره برآورد که دیدی چه خوب / خرمن پرهیز ترا سوختم؟
شعلهی شهوت شدم و بی دریغ / عشق دل انگیز ترا سوختم؟
دیدهی من باز شد و بازتر / دیدمت آن گاه که شیطان تویی!
در پس آن چهره ی اهریمنی / با رخ افروخته پنهان تویی!
ناله برآمد ز دلم کای دریغ / از تو چنین تر شده دامان من؟
وای خدایا ز پی سرزنش / رقص کنان آمده شیطان من…
( مجموعهی اشعار، مرمر،رقص شیطان، صفحه ۳۷۷ )
شاعر ساختن تصاویر خود را با کنایه آغاز می کند، در ابتدای چهارپاره و در خلال اوصاف محبوب واژهی ” شوخ چشم ” کنایه از گستاخی و بی پروایی است. واژهی ” سایه صفت ” به کنایه از آهسته و آرام آمدن آورده شده، “نرگس” استعاره از وجود محبوب است که شاعر با تشبیه “چشم” خود به “جام بلورین” آن نرگس را درون این جام قرار می دهد.
تشبیه ” لب ” به ” مجمر” و ” شرر” که استعاره از بوسه است. باز تشبیه ” بوسه ” به “غنچه ” که لب های شاعر را بر هم می دوزد، تشبیه ” اندام ” به ” اطلس ” در سپیدی یا به زعم شاعر سیماب گونی تشبیه ” گیسو” به مخمل در سیاهی و لطافت، مشخصه های بیانی معاشقهی شاعر و محبوب است. سیمین در پارهی بعد به خود آمدن را پس از مستی و بی خبری تصویر می کند و واژهی ” تر دامن ” را که کنایه است از ” بی آبرویی و تباه شدن ” به کار می برد، تشبیه ” سینه” به ” کلبهی تاریک ” و نیز به ” ساز ” در” نغمه سرایی و نواخوانی” شرح به خود آمدن شاعر است، سپس اهریمنی از درون سینه برون آمده و به آوای خندهی خود ” خاموشی و ظلمت ” را می شکند و بانگ بر می آورد که ” خرمن پرهیز تو را سوختم “، تشبیه ” پرهیز ” به ” خرمن ” و سوختن آن به ” شعلهی شهوت” و از میان رفتن ” عشق دل انگیز ” بدین واسطه، نهیبی است که نفس اماره از درون سینهی زن برآورده است. و سپس اعتراف به باز شدن دیده و تشابه نفس خویش با شیطانی که در پس رخ افروزی، دلفریبی و غمازی وی را فریفته کرد و به تردامنی مبتلا نموده، به طور کلی به شکایت از نفس خویش و عدم خویشتن داری وی در مواجه با عاملی بیرونی می پردازد.
اشاره به ” بخت بد ” و باز هم ” افسونگری “های زنانه را در” گفت و گو"ی عاشقانهی سیمین بخوانیم:
گفت و گو
گفتی که می بوسم تو را، گفتم تمنّا می کنم / گفتی اگر بیند کسی؟ گفتم که حاشا می کنم
[پنجشنبه 1400-09-25] [ 12:17:00 ق.ظ ]
|