منابع کارشناسی ارشد در مورد شرح مشکلات دیوان خاقانی( ... |
۴۹ - ای به هزار جان دلـم، مسـت وفای روی تـو
خـانـهی جان به چار حد، وقـف هوای روی تــو
واژگان: چهارحد: چهار طرف، چهار سو. (فرهنگ لغات) وقف: منحصر و مخصوص. (دهخدا)
معنی و مفهوم: ای محبوب، دل من با هزار جان مست و خراب وفاداری به عشق روی تو میباشد و جانم نیز به تمام و کمال وقف عشق ورزیدن به روی زیبای توست .
آرایههای ادبی: خانهی جان اضافهی تشبیهی. چار حد کنایه از تمام و کامل است . خانه و چهار حد تناسب دارد. خانه و وقف اشاره به وقف کردن خانه بر کسان است.
۵۰ - رشته جان برون کشم، هر مژه سوزنی کنم
دیـده بـدوزم از جهـان، بـهر وفـای روی تــو
معنی و مفهوم: رشته جانم را از تنم بیرون میکشم و با هر تار مژگانم، سوزنی میسازم و به وسیلهی آن (رشته و سوزن) چشمانم را میدوزم تا در جهان فقط تو را ببینم و این گونه وفاداری خود را به عشق تو اثبات کنم .
آرایههای ادبی: رشته جان اضافهی تشبیهی. رشته و سوزن با هم تناسب دارند.
۵۱ - تا چو کبوتـران مرا، بام تو نقـش دیده شــد
کـافـرم ار طلـب کنـم، کعبـه به جای روی تــو
معنی و مفهوم: از زمانی که مانند کبوتران، بام خانهی تو در چشم من نقش بست و نقش دیدگانم شد پیوسته ملازم این بام بودهام. اگر بخواهم کعبه را به جای روی تو بگزینم کافر و بیدین هستم (هرگز چنین کاری نخواهم کرد).
آرایههای ادبی: کبوتر با بام تناسب دارد . شاعر خود را به کبوتری تشبیه کرده که بام خانهی معشوق در چشمانش نقش بسته و ملازم آن جا شده است.
۵۲ - گرچه چو پشت آینه، حلقه به گوش تو شدم
آینـه کـردم اشـک را، خـاصّ بـرای روی تــو
معنی و مفهوم: اگرچه مانند آینه که در پشت خود حلقه دارد (برای آویزان کردن) من نیز مانند آن، حلقهی عشق و ارادت تو را در گوش خود کردهام و تسلیم تو هستم؛ امّا از اشکهای صیقلی و برّاق خود، آینهی مخصوصی برای روی تو ساختهام تا روی خویش را در آن ببینی.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
آرایههای ادبی: شاعر خود را در تسلیم بودن در مقابل عشق معشوق، به آینه شبیه کرده که حلقه در پشت خود دارد. آینه در بیت تکرار شده است. پشت و روی با هم تضّاد دارند.
۵۳ - از همه تا همه مرا، نیـم دل است و یک نفـس
هر دو به مهـر کـردهام، بهـر رضـای روی تــو
معنی و مفهوم: از همهی عالم و تمام هستی، من فقط نیمهای دل و یک نفس برای زندگی کردن دارم که آن دو را نیز برای جلب رضایت تو، به مُهر تو کردهام و از آن توست (همهی هستی من متعلّق به توست).
آرایههای ادبی: واج آرایی در حروف «ه» و « ا ». نیم، یک و دو سیاقه الاعداد دارند.
۵۴ - قفل به سینه بر زدم، کـوست خزینهی غمـت
قفل خزینـه ساختـم، دسـت گشـای روی تــو
معنی و مفهوم: برسینهام (دل) که خزانهی غم عشق توست، قفل زدم تا مبادا نامحرمی وارد آن شود. قفل آن خزانه را تسلیم روی تو کردم.
آرایههای ادبی: سینه مجاز از دل است، به علاقهی حال و محل. خزینهی غم اضافه استعاری .
۵۵ - غمزه زنان چو بگذری، سنـبله موی و مه قفا
روی بتـان قفـا شـود پیـش صفـای روی تـــو
واژگان: غمزه: حرکت چشم و مژه برهم زدن باشد از روی ناز. (برهان) سنبله موی: موی مانند سنبله، خوشه. (فرهنگ لغات) مه قفا: با قفای چون ماه، باقفای درخشنده و تابان. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: هنگامی که تو با ناز و کرشمه، با موهای مجعد سنبلهگون و آن گردن تابان ماه مانندت، در حال گذر کردن هستی، در مقابل صفا و زیبایی روی تو همهی زیبارویان خجلت میبرند و روی خود را از تو برمیگردانند.
آرایههای ادبی: سنبله موی و مه قفا هر دو اضافهی تشبیهی هستند. بتان استعارهی مکنیه از زیبا رویان است. روی قفا شدن کنایه از روی برگرداندن و پشت کردن. سنبله در معنی برج با ماه ایهام تناسب دارد.
۵۶ - چون به قفای جان دود، عمر به پای روز و شب
عمر فشـان همـی دود، جـان به قفای روی تــو
معنی و مفهوم: همانگونه که عمر به وسیلهی روز و شب (گذر ایّام) به دنبال جان در حال حرکت است، جان من نیز در حالی که عمر خویش را به پای عشق تو میافشاند به دنبال تو در حال حرکت است.
آرایههای ادبی: قفا و قفا تکرار (رد صدر الی العجز) دارند. دویدن جان و عمر آرایهی تشخیص دارد.
۵۷ - هرکه نظارهی تو شد، دسـت بریده میشـود
یـوسـف عهدی و جـهان، نیـم بهـای روی تــو
معنی و مفهوم: هرکس به تماشای تو آمد و به تو نگریست، چنان مست و از خود بی خود میشود که همچون زنان مصری که به نظارهی یوسف، دست خویش را بریدند او نیز دست خود را میبرد؛ چرا که تو نیز یوسف روزگار ما هستی و تمام جهان نیمی از بها و ارزش روی زیبای توست.
آرایههای ادبی: بیت تلمیح به ماجرای حضرت یوسف (ع) و دست بریدن زنان مصری دارد.
توضیحات:
یوسف و دست بریدن زنان: زنان شهر زوجهی عزیز را مورد ملامت قرار دادند و گفتند: با غلام خود عشق میورزد. چون وی از سخنان ملامت آمیز ایشان آگاه شد، آنان را به خانهی خود دعوت کرد و برای ایشان بزمی ترتیب داد. هنگامی که کارد در دست داشتند و میخواستند میوهای را ببرند به دستور زلیخا، یوسف بر ایشان وارد گردید و آنان چنان از خود بی خود شدند که دستهای خود را بریدند و گفتند: این جمال و زیبایی از بشر بسی دور است ، بلکه او فرشتهای است گرامی. (خزائلی، ۱۳۷۱: ۶۷۶- ۶۷۵)
۵۸ - هستی خاقانی اگر، نیست شد از تو جو به جو
بـر دل او به نیــم جــو، بـاد بقـای روی تــو
واژگان: جو به جو: پاره پاره، ذره ذره. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: اگر تمام هستی و وجود خاقانی، به خاطر تو نیست و نابود شد، در دل او به اندازهی نیم جو (خیلی اندک) نیز ارزش و اهمّیّت ندارد (ای معشوق من) کافی است که تو جاودانه بمانی.
۵۹ - سـمع خدایگان شـود چون دهن تو گنج دُر
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1400-09-25] [ 02:16:00 ق.ظ ]
|