•  با واژه‌ی خارا ۳ تشخیص ساخته شده است:

*خون گشتن دل خارا؛ تشخیص:
دل خارا از بیم تیغ او خون گشت پنداری
که آتش رنگ خون دارد چو بیرون آید از خارا(۱۶)
و نیز نک ابیات: ۸۷۵۱ و ۲۴۸۹
خاشاک

    • با واژه‌ی خاشاک ۱ تشبیه ساخته شده است:

*خاشاک‌ها سوی ژرفی بر آب روان؛ مشبهٌ‌به فرار کردن مبارزان عدو از جهت از جهت سبکی و تندروی:
به سوی باز شد از پیش او چنان تازند
چو سوی ژرفی خاشاک‌ها بر آب روان(۵۰۷۰)
خاطر

    • با واژه‌ی خاطره ۱ تشخیص ساخته شده است:

*باریافتن خاطر؛ تشخیص:
گویی آن خاطر زدوده‌ی او
یابد اندر ضمیر هر کس بار(۲۴۰۱)
خاک

    • با واژه‌ی خاک ۱۰ تصویرکنایی ساخته شده است:

*از خاک بر آوردن؛ کنایه از ارزش و اعتبار بخشیدن، غنی و بی نیاز کردن(عفیفی، ۱۳۷۲: از خاک برآوردن):
سپاهی را بر خاک نشاند به نبردی
جهانی را از خاک برآرد به نوالی(۸۰۸۳)
*بر خاک نشاندن؛ کنایه از خوار و بی اعتبار کردن( دهخدا ۱۳۹۱ : ذیل خاک:
نک نمونه‌ی پیش
*خاک به دهان کسی بودن؛ کنایه از لال شدن، خفه شدن(عفیفی، همان: ذیل خاک بر دهان کسی بودن):
اندر سیر شاه چه بد تاند گفتن
بد گوی بد اندیش که خاکش به دهان باد(۷۱۸(
*خاک بوسیدن؛ کنایه از فرمانبرداری کردن و نیز تواضع و فروتنی کردن:
همه میران جهان دیده کزو یاد کنند
خاک بوسند و بیالایند از خاک جباه(۷۱۱۹)
و نیز نک بیت: ۵۹۷۲
*خاک پی کسی بودن؛ کنایه از مطیع و فرمانبردار بودن، تواضع و فروتنی کردن(دهخدا، ۱۳۹۰: ذیل خاک):
نامداران جهان خاک پی میر منند
همه خواهند که باشند مر او را ز خدم(۴۶۶۶)
*در خاک غلتیدن پیش کسی؛ کنایه از تواضع و فروتنی کردن و نیز کشته شدن و مردن :
شوم در خاک غلطم پیش خواجه
بگریم، کج کنم سر پیشش اندر(۳۶۳۳)
*خاک را غنجار کردن؛ کنایه ازسرخ کردن و نیز خون ریختن بسیار:
دو دختر و دو زنش را فرو کشید از پیل
به خون لشکر او کرد خاک را غنجار(۱۲۱۹)

    • غنجار: غازه است و آن سرخی باشد که زنان به جهت زیبایی بر روی خود مالند(خلف تبریزی، ۱۳۹۱: ذیل غنجار).

*خاک راه کسی را سرمه کردن؛ کنایه از ارادت داشتن، بندگی کردن و خدمت کردن:
با بندگان مرا به ره اندر عدیل کن
تا در دو دیده سرمه کنم خاک راه تو(۶۸۳۱)
*خاک نرم بر کسی یا چیزی سوهان کردن؛ کنایه از آزار دادن(عفیفی، ۱۳۷۲: خاک بر کسی سوهان کردن):

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...