• تبارک الله از آن آب سیر آتش فعل

که با رکاب تو خاک است با عنانت هوا
که مراد از صفات آب سیر آتش فعل، اسب است که موصوف حذف شده و صفات بارز آن ذکر گردیده است.

  • ز دریا گر سخن رانی بدان منظور و آن آیین

زِ گردون گر بر آشوبی بدان تیغ حلال آسا
(ازرقی، ۱۳۳۶: ۲)

  • بر عاج بناگوش چو سیم و خز تو آغاز همی کند خطِ دل گز تو

(همان: ۱۰۴)
۵- ۴-۱-۲- کنایه از فعل یا مصدر
«یعنی فعل یا مصدری در معنای فعل یا مصدر دیگر به کار رفته باشد». (علوی مقدم،اشرف زاده، ۱۳۸۴: ۱۳۵).
«فعل یا مصدری یا جمله ای یا اصطلاحی در معنای فعل یا مصدر یا جمله یا اصطلاح دیگر به کار رفته است و این رایج ترین نوع کنایه است. مانند دست کفچه کردن = گدایی کردن». (شمیسا؛ ۱۳۷۲: ۲۳۸).
در بیت زیر، خاقانی آورده است:

  • رُخسار صُبح پرده به عمدا برافکند راز دل زمانه به صحرا برافکند

به صحرا افکندن کنایه از آشکار شدن است چون صحرا لُخت است و همه چیز در آن نمایان است.

  • عاشق بکشی به تیر غمزه چندان که به دستِ چپ شماری

به دست چپ شمردن کنایه از بسیاری است چون در حساب قدیم یکان دهگان با دست راست و صدگان و هزارگان با دست چپ می شمردند.

  • چون سراپای اندر آهن دید خصمت مر تُرا

پای ننهد پیش و دیگر پای نشناسد ز سر= در این بیت(سر از پای نشناختن کنایه است از بیش از حد خوشحالی کردن)
(ازرقی، ۱۳۳۶: ۱۵)

  • در زمانی به جهان آن دو بگردند دلیر وز جهانی به زمان آن دو برآرند دمار= در این بیت(دمار برآوردن کنایه از هلاک کردن)

(همان: ۳۷)

  • تو به دینار کسان آب مرا تیره کنی حشمت شعر و خط من بفروشی به درم

(همان: ۹۶)

  • گر دست نشُستمی ز تو روز نخست امروز به خون روی خود باید شُست=(در این بیت دست شستن کنایه است از ترک کردن)

(همان: ۹۷)

  • اول قدم آن است که جان در بازی وز خانه به یک بار به کوی اندازی

چون قوّت تسلیم و رضا حاصل شد آنگه بنشینی و به خود پردازی = جان در باختن در این بیت کنایه است از فدا کردن یا دادن جان در راه معشوق
(همان: ۱۰۵)
ابیاتی در رابطه با این صنعت در دیوان ازرقی وجود دارد که شماره های این ابیات در ذیل آمده است:
۶۶۴-۷۰۴-۱۰۷۷-۱۰۸۴-۱۲۳۷-۱۶۵۷-۱۴۰۱-۱۴۷۳-۱۵۵۱-۱۳۳۵-۱۸۹۹-۱۹۰۴-۱۹۴۰-۱۹۶۸-۱۹۷۱-۲۰۷۵-۲۰۹۷-۲۱۴۹-۲۱۹۵-۲۲۰۶-۲۲۱۵-۲۲۲۳-۲۲۲۵-۲۲۲۶-۲۲۳۷-۲۲۶۶-۲۴۰۷-۲۴۰۸-۲۴۳۸-۲۴۹۹-۲۶۵۳-۲۶۵۷-۲۶۵۸-۲۶۶۳-۲۶۷۰-۲۶۷۲-۲۶۷۴
۵- ۴-۲- َانواع کنایه به لحاظ انتقال معنای مقصود
۵- ۴-۲-۱- کنایه ی قریب
«عبارت از این است که واسطه ای بین معنی حقیقی و مجازی نباشد یا اندک باشد». (علوی مقدم،اشرف زاده، ۱۳۸۴: ۱۳۴).
کنایه ی قریب آن است که ربط بین لازم و ملزوم در آن به آسانی فهمیده شود و در نتیجه انتقال از مکنی به به مکنی عنه به آسانی صورت گیرد (شمیسا؛ ۱۳۷۲: ۲۳۹).
حافظ آورده است:

  • گوی خوبی که برد از تو که خورشید آنجا
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...