البته عبدالرحمان چون از ابتدا قصد تصرف مناطق شیعه نشین را داشت برنامه های مفصلی برای جنگ علیه مردم هزاره تدارک دیده بود. مناطق استراتژیک و مهم و مشخصات جغرافیایی مناطق شیعه نشین را با اعزام جاسوسانی مشخص کرد. «به حکمرانان غزنین و قندهار و پشت رود، سیقان و کهمرد(بامیان) چون…میربدل را که در اطراف شرقی و جنوبی و شمالی کوهستان هزارستان به حکومت قیام داشتند از حضور اقدس فرمان رفت که از هر طرف دو تن مرد هوشیار و راست کار مأمور نمایند که داخل جبال هزارستان شده مقدار مسافت و سهل وصعوبت ومنحنی و مستقیم طرق و مواضع حرکت فرود سپاه و تنگی و فراخی راه و جمعیت مردم سکنه اش با معمورت و مطمورات (خرابه ها) ایشان دیده و دانسته، همچنان منزل به منزل طی مراحل کرده …تا به وجه صحیح و طبق واقع حضرت والا را به اطلاع دست دهند که از کدام راه با چه مقدار لشکر و سامان عبور نموده، رهسپر تواند شد… .»[۴۴۴]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
طبق این فرمان عبدالرحمن، سردار نور محمدخان حکمران او در قندهار« سید شاه نجف ساکن چهار دهنه و محمد جان نام کندکانی قوم قزلباش را از قندهار … امر کرد که از ابتدای خاک سرزمین یاغیه تا انتهای آن همه جا را نیک دیده و مشاهده کرده، راه وبیراه و گذرگاه لشکر و انبوهی مردم آن بوم وبر را نوشته … که موسم خوب به آن مردم گذشت و موقع سرکوبی آن قوم شریر رسید»[۴۴۵] این دو مأمور از تاجرانی بودند که همیشه در هزارستان در رفت و آمد بودند و کسی به آنها شک نمیکرد و به راه ها آشنا بود.
حاکم فراه و غزنین نیز چنین کردند، محمد حسن خان حکمران غزنین«سیدشاه بابا وسید عبدالوهاب و سید نبی نامان از سادات سکنه هزاره …»[۴۴۶] را مأمور شناسایی راه ها کرد.
عبدالرحمن با بهره گرفتن از جاسوسان و تفرقه بزرگان مردم شیعه و تکفیر شیعیان و به خدمت گرفتن افراد متعصب سنی مثل سردار عبدالقدوس خان به سرکوب شدید شیعیان هزاره و بامیان پرداخت.[۴۴۷] «حاجی خان کاکری» رئیس قبیله کاکری که ازمردان قسی القلب و مکار بود به بامیان حمله کرد او همان کسی بود که در اولین حمله انگلیس به قندهار با چندین هزار نظامی قندهاری به انگلیس تسلیم شد. به نظرمی رسد که حاجی خان دراین لشکرکشی علاوه بر پشتیبانی امیرکابل از پشتیبانی انگلیس نیز همراه داشت؛ زیرا درمیان ملتزمین رکاب او تعدادی سپاه هندی وجود داشتندکه برای حفظ جان او گماشته بودند».[۴۴۸]
وقتی که شورش مردم شیعه و هزاره همگانی شد عبدالرحمن دستور داد تمام فرماندهان با افرادش به بامیان که مرکز شورش بود برای یکسره کردن کار حمله کند. عبدالرحمن« امرکرد که برگد امیر خان از کابل و سپهسالار غلام حیدرخان از ترکستان و جنرال میرعطاخان از غزنین و برگد محمدصادق خان از قندهار با افواج سواره و پیاده نظام و اتواب آتش باروی تدمیر از چهار سوی جانب گروه شریر هزاره نهاده، رهسپار آن کوهسار شوند.» [۴۴۹]به دنبال این فرمان غلام حیدر خان با سه فوج پیاده و هشتصد سواره نظام و بیست ضرب توپ از مزار شریف و میر عطاخان با افواج قاهره هشت هزار نفری و پنج توپخانه از غزنین[۴۵۰]، فضل احمدخان و سمندرخان با هشتصد سواره و پیاده لشکر ملکی مردم کوهستان[۴۵۱]، محمدعمرخان کرنیل و عباس خان و عبد الاحدخان کمیدان سپاه نظام مقیم اندراب، سرور خان حاکم خنجان با نیروهای نظامی و توپخانه[۴۵۲]، فقیر محمدخان و تیمورشاه خان و عبدالکریم خان … با دوهزار سواره نظام مردمی از کوهستان و کوهدامن کابل با هفتصد سواره و پیاده از مردم قطغن به فرماندهی محمد عمرخان[۴۵۳]وارد بامیان شدند تا مردم آن مناطق را سرکوب کند. عبدالرحمن در واقع لشکر عظیم و تا دندان مسلحی را به سوی هزارستان و مرکز آن بامیان فرستاد، تعداد سپاهیان تا صد وبیست هزار نفر عنوان شده است[۴۵۴]. اما بعضی منابع آن را بیشتر از این تعداد و در حدود چهل فوج پیاده و ده هزار سواره نظام کمکی با صد میل توپ، صد هزار پیاده و بیست هزار سواره مسلح عادی و غیر نظامی میدانند.[۴۵۵]
البته این غیر از تعدادی از نیروهای مردمی شیعه و هزاره ای بود که به زور در صف اول جنگ ودر جلو نیروهای دولتی قرار داده تا قهراً به دست همکیشان خود از پای در میآمدند و اگر عقب می نشستند، توسط نیروهای دولتی از پای درمیآمدند[۴۵۶].
عبدالرحمن با قصاوت تمام مخالفان خود را ازبین برد و بیشتر مردم هزاره را نابود کرد. لارد کرزن مشهور که خود در دربار عبدالرحمن خان آمده بود چنین گفت:« امیر عبد الرحمن خان یک معجون مرکبی از سیاست مداری و ظرافت و وحشی گری بود.»[۴۵۷]
او برای رسیدن به اهداف خود ازهیچ وسیله ای فروگذار نکرد و ملاهای سنی را وادار کرد که فتوای قتل هزارهها را اعلان کند. مرحوم غبار مینویسد:« شو
رش به حدی با قساوت خاموش شد که هزاره ها به ماوراء جیحون و ایران و هند انگلیس فرار کردند. وقتی که بقیه مردم هزاره بعد از ختم جنگ های دوساله به مساکن خود برگشتند آنقدر کم بودند که مثلا از بیست هزار خانوار بهسود،فقط شش هزار خانوار باقی مانده بود. تمام قلعه ها و مساکن مردم هزاره تخریب و مزارعشان پایمال شده بود. طبق امر امیر هزاران دختر و پسر بیگناه هزاره در داخل افغانستان و در ماوراء سرحدات شرقی افغانستان فروخته شد.»[۴۵۸] با این حساب ولایت بامیان و اطراف آن شمار تلفات و فراریانش کمتر از بهسود نبود. برگد امیر محمد خان چهل هزار سر از کشته شدگان بهسود را به بامیان فرستاد و درآنجا کله مناری به یادگار فرستاند.[۴۵۹] عبدالرحمن خان وحشی گری را به حدی رسانده بود که همه به آن اذعان دارند. مرحوم غبار در این باره مینویسد:« مظالم امیر در هزارهجات سابقهای در تاریخ کشور نداشت و فقط میتوان آنرا در هجوم چنگیزخان مطالعه کرد.»[۴۶۰]
بامیان در زمان حبیب الله خان
بعد از عبد الرحمان خان پسرش حبیب الله خان به حکومت رسید درحالی که کشوری خاموش بر اثر سرکوب شدید مخالفان به او به ارث رسید و بیش از ۶۰%مردم شیعه هزاره یا شهید ویا به کشورهای همسایه مهاجرت کردند و تعدادی زیادی نیز به بردگی گرفته شده بودند و زمینهای بسیاری از شیعیان به افغانها(پشتون) داده شد. وی برای رفع این نابسامانی ها هیچ تلاشی نکرد و فقط به چند فرمان بسنده کرد. تنها کار او آزادی زندانیان بلا تکلیف هزاره شیعه بود.
وی اجازه بازگشت تبعید شدگان خصوصاً هزارههای شیعه را صادر کرد و در ضمن فرمانی جبران خسارت هزاره های شیعه را داد: «ملک و زمین مردم که تا حال به مردم مهاجر و ناقل افغان داده میشد، حکم کردیم که بعد از این به دست خود شما باشد و هر قدر ملکی که از مردم هزاره قبلاً به افغانها داده شده باشد، در بدل آن از زمین های خالصه و آباد سرکاری ملک و زمین داده شود.»[۴۶۱]
این فرمان ها گرچه از فضای سنگین دوران پدرش علیه هزاره ها کاسته شد ولی دردی از دردهای مردم هزاره شیعه کاسته نشد، نه تنها زنان و اطفالی که به بردگی گرفته شده بود به خانههای خود برنگشتند بلکه در دوران حبیب الله خان نیز حاکمان محلی زنان واطفال هزاره را به زوربه عنوان برده به بازارهای هند می فروختند.
«و هم در این وقت عریضه میرزا محمدخان که از تغییر میرزاگل امیرخان مأمور یکاولنگ هزاره دایزنگی و او از راه قطع محاسبات خود در کابل آمده به سمع فیض والا رسید که میرزا گل امیرخان ۱۸نفر دختر و پسر از هزارگان متوطنه یکاولنگ، اکراهاً گرفته شده وبه نام کنیز و غلام، به کارکنان دیوان رشوت داده ده هزار روپیه خیانت خود را مستور داشته است.حضرت والا تحقیق صدق و کذب این معامله وحشیانه خود را به میرزا غلام حسین خان قاضی سر دفتر سمت شمالی مرجوع فرمود او اقدام به تفتیش کرده صدق عریضه میرزا محمد خان را به روی روز آورده، میرزا گل امیر، مؤاخذه شده و امر حصول مصادره او صادر شد. »[۴۶۲]
که این نمونه ای از ظلم وستم علیه شیعیان و هزاره ها می باشد که حاکم یکاولنگ برای مخفی کردن ده هزار روپیه مالیات، ۱۸ نفر دختر وپسر هزاره را به عنواه رشوه به کارکنان دیوان می دهد که بعد از افشا شدن رشوه فقط دارایی میرزاگل مصادره میشود ولی از سرنوشت آن اطفال هزارۀ به بردگی رفته، خبری نیست.
«پادشاه میرخان .. مأمور حکومت دایزنگی(بامیان و اطراف آن) شد … ، افزون از چهارصد هزار روپیه از هزارگان بیچاره را به جورمصادره گرفته و افغانان کوچی را به قتل و غارت هزارگان ترغیب کرده و زنده به آتش سوخته تا که معزول شده در کابل آمد.»[۴۶۳]
که در این نمونه حاکم حبیب الله خان اموال مردم را مصادره نموده و از کوچی به عنوان حربه ای برای قتل و غارت مردم استفاده میکند و آنها را حتی به بیرحم ترین شکل که زنده سوزاندن انسانها است ترغییب میکند.
در واقع حبیب الله ادامه دهنده راه پدرش می باشد و کارهای نیمه تمام پدرش در راه نابودی شیعیان و هزاره انجام داد.
تلاش عبدالرحمن برای تغییر مذهب مردم بامیان
یکی از کارهای عبدالرحمان تلاش برای تغییر مذهب مردم شیعه هزاره و بامیان بود. وی مناطقی را که تصرف میکرد برای آنها قاضی سنی حنفی تعیین میکرد[۴۶۴]، در حالی که مردم هزاره شیعه و پیرو فقه جعفری بودهاند. در یکاولنگ فردی بنام «ملا سربلند» به عنوان قاضی و «ملا محمدطاهر» به امر افتای محکمه شرعیه تعیین شد تا در بین مردم شیعه هزاره فتوا بر طبق مذهب حنفی کند و این امر باعث مهاجرت مردم به خارج افغانستان شد و به دنبال آن زمین و املاک آنها به مردم افغان(پشتون) داده شد.[۴۶۵]
علاوه بر آن سیاست عبد الرحمان استفاده ازمذهب برای تلاش سرکوب شیعیان نیز استفاده کرد و حکم برکافربودن هزاره و شیعیان و مشروع بودن غارت مال آنها و جایز بودن کنیز و غلام گرفتن مردم هزاره و شیعه را صادر نمود[۴۶۶].
به دنبال فرمان عبدالرحمن خان، ملا سید محمد در سال ۱۳۱۰ق مطاب
ق با ۱۸۹۳م اعلام تکفیر خود را نوشت و این تکفیر نامه به طور گسترده به تمام نقاط کشور فرستاده شد و علما شیعه همه به مساجد جامع فرا خوانده شده، امر شد که اهل تشیع باید از این پس به مساجد اهل سنت رفته و به مقتدای سنی اقتدا کند و تمام مراسم مربوط به عزاداری ماه محرم به کلی منع شد.[۴۶۷]
یکی از اهداف جنگ عبدالرحمان از بین بردن روحانیت بود و تعداد زیادی از آنها را به شهادت رسانید و تعدادی زیادی نیز مجبور به ترک خانه و مهاجرت به خارج از کشور شدند، زمین و مایملک آنها توسط دولت ضبط گردید و با ازبین بردن علمای شیعه، باهدف تغییر مذهب مردم، به مساجد شیعیان ملاهای حنفی میفرستاد، و حسینیه ها را تخریب میکرد. چنانچه « در زمان عبدالرحمن از یکه ولنگ ۱۰۰خانوارروحانی به دست دولت افتاد و یک هزار خانوار روحانی موفق به فرار گردید و ۲۱۰۰روحانی درجنگ کشته شد.حسینه ها و تکایا از بن ویران شد. حسینه میر ایل خانی در یکه ولنگ که در نوع خود بسیار عالی بود و در ساختن آن از معماران ایرانی و افغانستانی کار گرفته شده بود،با خاک یکسان گردید».[۴۶۸]
بامیان در دوران امان الله خان
بعد از حبیب الله پسرش امان الله (۱۳۰۷)به قدرت رسید.مهمترین کار او بعد از به قدرت رسیدنش در ارتباط با تشیع و هزاره لغو فرمان بردگی بود که تنها درکابل هفتصد نفر برده آزاد شد[۴۶۹]. او نسبت به هزاره ها روش مسالمت آمیزی رفتار کرد، لذا مردم از او در حوادث دوران حکومت او خصوصاً در شورش حبیب الله کلکانی (معروف به بچه سقاو) از او حمایت کردند.
در شورش پکتیکا علیه امان لله که از حمایت انگلیس نیز برخوردار بود «مردم هزاره نوشتند که آمادگی دارند که پنجاه هزار نفر به دولت تقدیم کند»[۴۷۰]
در مجموع به دنبال شورش حبیب الله کلکانی، مردم هزارستان به طرفداری ازامان الله از تسلیم شدن به وی خودداری کردند و جلوی پیشروی او به داخل هزارستان جلوگیری کردند. بچه سقاو سرانجام مجبور شد که هیئتی را به هزارستان بفرستد که ملا فیض محمد کاتب نیز جزء آن بود، وقتی که مردم هزاره حکومت بچه سقاو را نپذیرفتندو هیئت را به کابل بازگرداندند. بچه سقاو به گمان این که وی با هزاره ها همدست شده است او را چنان مضروب کرد که در نتیجه آن فوت کرد و به دنبال آن آثار تاریخی اش ازبین برده شد.[۴۷۱]
مردم بامیان در دوره نادرخان
پس از بچه سقاو، نادرخان (۱۳۱۲) که به کمک غیر مستقیم هزاره ها به سلطنت رسید، بجای قدردانی، سران هزاره را به اتهام همکاری با امان الله مورد تعقیب و به زندان انداخت و سپس کوچی ها را تحریک کرد تا مزارع هزاره ها را نابود کند و زمینشان را تصاحب کند.[۴۷۲]
نادرشاه قبل از تحکیم پایه های قدرت خویش با سران هزاره رفتار مناسبی داشت اما بعد از تحکیم قدرت خویش تمامی سران هزاره را به نحوی از بین برد.
نادرخان همزمان با طرح زمین خواری در هزارستان، در شمال افغانستان نیز طرح سکنیگزینی افغانها(پشتونها) پاکستان در کنار دریای آمو جا داده شدند. انتنی هایمن افغانستان شناس غربی می نویسد: «آخرین مهاجرت پشتون ها به سوی شمال درسی سال پس از عبدالرحمن، درسال ۱۹۳۳(۱۳۱۲) شروع شد. در این مدت حدود صدهزار پشتون در زمین های کناره رودخانه درکنار قبایل هزاره و سایر مهاجرین ساکن شدند.»[۴۷۳]
نادرخان به دلیل سیاست ضد هزارگی توسط عبدالخالق هزاره ترور شد.
نادرشاه در واقع ادامه دهنده راه عبدالرحمن بود و جنگ نرم را علیه مردم شیعه و هزاره به راه انداخت و سعی کرد تمام آثار فرهنگی و افتخارات مردم شیعه و هزاره را از بین برد.
مهمترین اهداف عبدالخالق و یارانش دراین ترور عبارت بوده است از: «اعلان مخالفت با سیاست انگلیس و وابستگی دربار به قدرتهای خارجی و دفاع از استقلال افغانستان. مقابله با استبداد و دیکتاتوری رژیم نادری و دفاع از حقوق انسانی و آزادی مشروع ملت. مبارزه بر ضد سیاست تبعیض قومی و ستم ملی و تصمیمات خطرناک نادر بر ضد مردم هزاره.»[۴۷۴]
بامیان در دوره ظاهر شاه(۱۳۱۲-۱۳۵۲)
محمد ظاهر شاه در زمان پدرش ۱۹ ساله بود، بجای او هاشم خان برادر نادرخان تمام اداره امور مملکت را قبضه کرد. هاشم خان که در دستگاه عبدالرحمن پرورش یافته بود، با مردم شیعه و هزاره به شدت بدرفتاری کرد و تبعیض روا داشت. او برای مردم هزاره انواع مالیات را وضع کرد واز آن جمله روغن شرکت بود که هزاره ها در بدل هر رأس گاو یا گوسفند، بز و حتی الاغ باید سالانه چند کیلو روغن می پرداخت.«بلایی که ازهمه بیشتر شیره جان این مردم را کشید روغن شرکت بود، که از طرف حکومت بالای این مردم وضع شده بود و هرخانوار مکلف بود چندین سیر به وزن کابل(۷کیلوگرم) تحویل دهند و در بدل آن چه دریافت میداشتند؟ برو گمشو روغنت خراب بود.ترازو داران حکومتی میدانستند که اعمالشان نه تعقیب و نه کنترل میشوند، آن قدر طلب میکردند که هفت کیلو روغن، پنج کیلو روغن را پوره(تکمیل) نمیتوانست.»[۴۷۵]
درمدت طولانی حکومت ظاهرشاه(۱۳۱۲-۱۳۵۲) کاری عمرانی در هزارستان
نشد و در عوض ظلم و ستم و تبعیض در هه جا بیداد میکرد. مردم شیعه در تقیه بسر میبردند و به عقاید و مذهب شان احترام گذاشته نمی شد. در کشور فضای اختناق حاکم بود چنانچه که شهید اسماعیل بلخی به مدت چهارده سال در زندان وحشتناک دهمزنگ بسربرد. قیام ابراهیم خان گاوسوارو شهید بلخی حاکی از درد و رنج و بی عدالتی آن عصر بود که مردم را وادار به واکنش مینماید.
شاه در سال۱۳۴۵ ش از بامیان، یکاولنگ، پنجاب و ورس … دیدار کرد و با استقبال گرم مردم آن منطقه مواجه شده و در جمع مردم وعده های زیادی راجع به امور اقتصادی و پیشرفت مردم دادکه هیچگاه عملی نشد.[۴۷۶]حتی منطقه پنجاب که به مدت ۴۰ سال به عنوان حکمرانی کلان دایزنگی بود (۱۳۰۰ش-۱۳۴۰ش) و مناطق عمده را که یکاولنگ و لعل و سرجنگل و دایکندی و شهرستان و بهسود را شامل می شد، باید از نظر عمران و آبادی و فرهنگی پیشرفت چشمگیری داشته باشد ولی در اثر تبعیض و عدم توجه حکومت، آبادیهای پنجاب از چند ساختمان ساده ادارات دولتی و چند باب مغازه و چند مدرسه تجاوز نمیکرد. در هزارستان هیچ مدرسه تاسیس نکرد،گرچه اولین مکتب رسمی در هزارستان فقط در پنجاب در سال ۱۳۲۵ در پنجاب تأسیس شد ولی توسعه آن به کندی پیش میرفت.[۴۷۷]
در مدت چهل سال حکومت ظاهر خان کوچکترین تحولی، در وضعیت مردم هزاره به وجود نیامد و فقط هزاره ها عسکری می کردند مالیات میدادند ولی هیچ کاری از طرف حکومت به نفع آنان صورت نگرفت.
بامیان در دوران داوودخان
داوودخان که ازقبل نقشه حکومت و پادشاهی درسر داشت قبل از کودتای ۲۹تیر (سرطان ) ۱۳۵۲ تصمیم گرفت برای آشنایی با اوضاع اجتماعی و اقتصادی کشور به مناطق مختلف کشورمسافرت داشته باشد و از اکثر استانهای کشور از جمله از بامیان دیدن کردند. سیاست اصلی وی حمایت از پشتونهای دو طرف مرز بود و برای یک جا کردن آنها تلاش میکرد و طی اعلامیه ای تمام «اراضی پشت جوی» را زمینهای دولتی اعلان کرد و هدف آن این بود که چراگاههای کوچی ها کم نشود، در حالی که مردم هزارستان از کم زمینی به شدت در مضیقه بود.
داوودخان میخواست با تقویت و غلبه کوچی ها، هزارستان را خالی از سکنه هزاره و شیعه کند تا جائی که درباره او می نویسند:
«او به مأمورین امرمیکرد که بالای مردم هزاره ظلم کنند، اموالشان را علنا به نام رشوت بگیرند، با خشونت با آنها رفتارکنند، به کوچی ها هدایت میداد که تا اموال هزاره را به زور بگیرند، کشت و زرع آنها را تلف سازند و به شرف وناموس آنها تعرض شود. دروازه های مکاتب مخصوصاً لیسه عسکری را عملاً به روی جوانان هزاره مسدود کرد.»[۴۷۸]
نتایج:
ورود تشیع در افغانستان از مدتها قبل از خلافت ظاهری امام علی (ع) در بامیان راه پیدا کرده بود .
مردم با فرماندارانی همچون احنف بن قیس وبریده حصیب اسلمی که از یاران مخلص امام علی (ع) بودند محبت امام علی در قلب آنها را پیدا کرده بودند. احنف بن قیس با فتح طخارستان و بامیان در سال ۲۳هجری و با نصب فرمانداری بنام ابن عامر اسلام همرا محبت اهل بیت را به مردم خراسان و بامیان هدیه آورد.
در گسترش شیعه عالمان شیعه مثل ابوهارون سنجی سلطان محمد درویش و همچنین در دوران معاصر افرادی مانند شیخ نطاق پنجابی و ایت الله امینی نقش داشتند.
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت